این داستان تقدیم به شما

سلام این ی خاطره ایی که اخرش به گروپ ختم شد…

***

حدود چهار سال پیش بود تو دانشگاه با علی دوست شدم با هم اسم بودیم اون ی دو سالی از من کوچیک تر بود ولی جثه بزرگ تری داره خیلی بچه با مرام و معرفتیه برا همین خیلی ازش خیلی خوشم میاد واز بهترین دوستامه
پارسال ازدواج کردم اسم زنم مهسا ی دختر شیطون خیلی دوسش دارم البته من تقریبا ادم ساکتی ام ولی جلو شیطنت مهسا رو نمیگیرم البته اونم زن خیلی وفا داریه علی و مهسا هم سن هستند با هم خیلی راحت اند ولی اصلا نه مهسا اهل خیانت بود نه علی نامرد .
من و مهسا سکس های خیلی خوبی داریم اونم به خاطر مهساس که هم بدنش عالیه هم بلده ی مرد رو چه طوری روشن کنه تقریبا هفته ای سه یا چهار بار سکس داریم.
 
ی روز تو خونه داشتم برا مهسا از علی تعریف میکردم که ادم چشم پاکیه من حاظرم تو بهش بسپرم تو حتی لخت هم باشی اون بهت دست نمیزنه این یکم به مهسا برخورد گفت فکر میکنی مردی از من میگذره حالا بیا شرط ببندیم که رفیق شما چه جور ادمیه.اگه علی اقات با من سکس کرد تو هم وارد عمل میشی ی گروپ سکس میزنیم ، اگه نشد هرکاری تو بخوایی انجام میدم من به شوخی گفتم با خواهرت سکس می کنم( خواهرش مطلقه و همسنه منه چند باری بهم چراغ سبز نشون داده بود )
اونم قبول کرد….
خوب برا ادامه ما قرار شد علی رو مرتب خونه دعوت کنم مهسا هم لباس لختی بپوشته ،مهسا هم سه ماه وقت داشت تقریبا ۲۵ روز از مهلت مهسا مونده بود که تو چت کردن به علی از سکسش با من تعریف می کرد که من بهش نمیرسم مردی که من می خواستم نیست یکی مثل تو رو میخوام بیا باهم باشیم .
تقریبا ده دقیقه بعد علی پیام داد
ببین جنده کثافت علی بهترین دوست منه حواسم بهته اگه بخوایی خیانت کنی بهش پارت میکنم
من که کف کردم مهسا رو بغل کردم و بوسش کردم گفتم دیدی خانومی علی رو شناختی اونم ازم معذرت خواهی کرد بوسم کرد گفت ببخشید که اینطوری درمورد حرف زدم ،منم با خنده و شوخی گفتم حالا من برم سراغ ابجیت.
اول عصبانی شد گفت من هنوز وقت دارم این هفته علی رو دعوت کن با چشمات ببین چه طوری شکارش میکنم منم گفتم چشم خانومی این دیگه اخرین تیرت
 
فرداش زنگ زدم علی هرچی میگفتم بهونه میاورد(بعدا گفت نمی خواستم دیگه چشمم به مهسا بیفته)خلاصه پنجشنبه علی امد من امدم در و باز کنم که مهسا گفت تو برو تو قایم شو لباس بیرونت هم بپوش که مثلا از بیرون میایی در و باز کرد علی امد بالا پرسید من کجام که مهسا گفت بیرونه کارش طول کشیده همونجا دیدم علی زد تو گوش مهسا گفت حواست باشه علی از برادر بهم نزدیکتره مهسا گریه اش گرفت و معذرت خواهی میکرد و گفت باشه به خاطر تو و عشق تو تحمل میکنم(خیلی زبون داره مارمولک)گفت حالا بیا بخاطر عشمون مست کنیم من اینو که گفت فهمیدم بازی رو باختم علی عاشق مشروب و بو مست طوری که حشری میشه هرچی تا ی ساعت هم میتونه فقط تلمبه بزنه خودم قبلا برا مهسا از خاطرات تایلند که با علی رفته بودم تعریف کردم
دیگه مهسا چشبیده بود به علی از سکس حرف زدن که من بهت نیاز دارم دستش رو برد زیر لباس علی شروع به چنگ انداختن به سینه های علی شروع کرد به باز کردن کمربند که علی بلند شد من گفتم علی بیخیال شد یوهو ی دست انداخت مهسا رو بلند کرد انداخت رو تخت لباسشو دراورد همینکه مهسا داشت لخت میشد تو ی چشم به همی زدن لباس رو تو تن مهسا پاره کرد گفتم علی بد مسته و تو مستی هم اصلا سکس نرمی نمیکنه شروع کرد به مالوندن مهسا طوری سینه ها و کون مهسا رو مالونده بود که کبود شد مهسا رو طوری خوابوند که سرش از تخت اویزون بود کیرش رو کرد دهن مهسا من گفتم دیگه بی خیال رفتم دوتا پیک زدم رفتم داخل اتاق گفتم رفیق مارو یوهو علی برگشت همون طور که کیرش تو دهن زنم بود گفت ببیخشد داش این جنده بیخیال نمیشد مجبور شدم منم همون طور که داشتم لخت میشدم گفتم دادشی به زن من نگو جنده این خانومی عشق منه

 
 
لخت شدم رفتم سراغ کس مهسا شروع کردم لیس زدن علی یکم صبر کرد بعد مهسا شروع کرد به ساک زدن علی هم خیلی نرم شده مهسا رو نوازش میکردجاهامون رو عوض کردیم مهسا برا من ساک میزد علی تو کسش تلمبه میزد بعدش من رفتم سراغ کس مهسا علی رفت زیرش و کیرش رو کرد تو کون مهسا خانوم همین طوری تلمبه میزدم که من ارضا شدم رفتم مشروب رو اوردم شروع کردم خوردن علی و مهسا هم داگی داشتن سکس میکردن ی ده دقیقه ای گذشت که مهسا شروع کرد به لیس زدن کیرم دوباره سیخ کردم اینبار بلند شدیم من مهسا رو بقل کردم کیرمو کردم تو کسش علی هم پشت کرد تو کون زنم نمیدونم چه قدر گذشت ولی با نعره علی فهمیدم که ارضا شده من چند دقیقه بعد ارضا شدم خیلی خسته شدیم انقدر که عرق کرده بودیم انگار زیر دوش رفته بودیم علی خیلی سکسی شده بود مهسا که همون طوری افتاد خوابید منو علی رفتیم حموم امدیم بیرون خونه اصلا بوی سکس گرفته بود زنگ زدم سه تا پیتزا سفارش دادم دوتایی با علی خوردیم یکم فیفا بازی کردیم رفتیم کنار مهسا خوابیدیم تا فردا صبح که بیدار شدیم مهسا خندید و گفت دیدی من چه چکارچی هستم منم خندیدم و گفتم اره خانومی ولی ی روز از مهلتت گذشته من برا امشب با خواهرت قرار دارم که مهسا وقتی رفت تقویم رو دید به زور قبول کرد قرار شد بره خونه مامانش علی هم میخواست بره

 
 
گفتم وایسا دادشی ببین این عحب کسی هرچی تاحالا کردیم پیش این چیزی نیست خلاصه اون روز خواهرزنم امد ی سکس خیلی توپ کردیم که به قول علی هزار برابر بهتر ازدیروز بود علی هم از خواهرزنم خیلی خوشش امد درسته هم ازش کوچیک تر بود هم مطلقه ولی هم پولداره هم سکسی که علی رفت خواستگاریش حالا قراره چند وقت دیگه نامزدی بکنن تو این چند وقت هم چهار نفری خیلی با هم حال کردیم التبه نه من بازن علی سکس داشتم نه علی با زن من
ممکنه به خاطر هم اسم بودم با علی ی جاهایی گیج بشید که معذرت میخوام
 
 
نوشته: علی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *