این داستان تقدیم به شما

من اسمم سامانه 25 سالمه .
***
این داستان من مربوط میشه به چند وقت پیش یه رابطه خانوادگی داشتیم با زوج جوون که تازه اومده بودن تو شهر ما .مرده یه ادم ساده ولی عقل کل بود و تو بانک کار میکرد اسمش شهاب بود.خانمش هم اسمش اسما بود یه زن معمولی نه چاق نه لاغر یه کون گرد با سینه های کوچک ولی از این پاستوریزه ها بود ولی بدن سفید داشت تازه ازدواج کرده بودند و بچه هم نداشتن ولی از حرکات زنه معلوم بود از این هاست که زود داغ میشن.رفت و اومدن ما با اینا زیاد بود و کم کم دیگه راحت میپوشید و پیرهن وشلوار مییومد استقبال ما خب منم مجرد و تو فکرهای خودم.دختره تو اینستاگرام عضو بود من همیشه لایک و کامنت میزاشتم براش و اونم همینطور .دیگه کاملا هفته ای دو سه بار یا ما خونه اونا بودیم یا اونا خونه ما.یه چند وقتی بود دیگه با خواهرم شیش شده بودن و انگار خواهر هم بودن.یروز تو استوری اینستاگرام نوشته بودم تولدمه اونم نوشت برام تولدت مبارک و این حرفا.هر چیزی که میزاشتم کلی حرف میزدیم باهاش . دیگه خودم فهمیده بودم اونم چشش دنبال منه ولی هیچ راهی ندیدم واسه مخ زدنش تا اینکه با پیج فیک که به اسم یه دختر بود رفتم سراغش…

 
روزای اول خیلی محل بهم نمیزاشت و زود میرفت تا بلاخره تونستم باهاش شیش بشم و اولش حرفای معمولی زدم تا اینکه یروز بهش گفتم شما شوهر داری گفت اره و وارد بحثای سکسی شدم باهاش و در مورد رابطش ازش سوال کردم اولا زیاد چیزی نمیگفت ولی بعد چند وقت روش باز شد و وارد جزیات شد و حتی پوزیشناش رو هم میگفت و فهمیدم که شهاب زیاد راضیش نمیکنه بعضی وقتا میگفت دیگه نمیتونه بگه چون حالش بد میشه و نمیشه خالی بشم و ازیت میشم.یروز ازش پرسیدم دوست داری با یکی دوست بشی ؟ خیلی تعجب کرد و خیانت میدونست ولی ته دلش راضی بود فقط برای عذاب وجدان سراغش نرفته بود ولی من فهمیده بودم چطوری بیارمش تو راه و همیشه از رابطه میگفتم بهش و حسابی دلش غش میرفت تا جایی که خودش ازم میپرسید . بعد چند وقت بلاخره راضی شده بود یکی رو پیدا کنه و باهاش بتونه خودشو خالی کنه .ازش پرسیدم کسی رو داری گفت هستند ولی نمیشه که من برم بهشون بگم ازش پرسیدم کیه اسم چند تایی رو گفت که از اقوامشون بودن واین وسط گفت که یه نفر هست که فکر نمیکنم اهل این کارا باشه آخه باهامون رفت و اومد داره منم تیز گرفتم که منو میگه ازش پرسیدم اونم گفت یه خانواده ان که باهاشون رفتو اومد داریم و یه جوون تو خانواده دارن که خوبه ولی نمیشه بهش چیزی بفهمونم منم از خدا خاسته کیف میکردم که از من خوشش میاد و امیدم زیاد شد و تو رفت اومدنامون دیگه فقط نیگاه کون و اندامش میکردم و به فکر سکس باهاش بودم . تصمیمم این بود که هر جور شده مخش رو بزنم و باهاش سکس کنم.تو چت ازم میپرسید چطوری بفهمونم بهش .
 
 
منم گفتم باهاش گرم بگیر و نیگاه های شهوتی بهش بکن.برای اولین بار که اومد خونمون کلی عوض شده بود آرایش کرده بود و یه شلوار چسپ هم پوشیده بود .طبق معمول یه پیراهن تا زیر باسنش پوشیده بود وقتی مینشست لای پاش دیده میشد و من چشم ازش بر نمیداشتم.تا اینکه نگاهاش شروع شد ولی زیاد هم بد نیگاه نمیکرد ولی من چون از قصدش خبر دار بودم میفهمیدم.چند بار چشم تو چشم شدیم و نیگاهش رو میدزدید و من میخندیدم براش تا این که یدفه که نیگاه کرد چشمک زدم براش و رنگ به رنگ شد و فهمیدم که حسابی خجالت کشیده ولی کم کم روش باز شد و خنده میکرد.بلاخره موقع رفتن شد و موقعه خداحافظی حسابی گرم گرفت .دیگه خیالم راحت بود که مخش رو زدم.رسید خونه تو دایرکت براش یه قلب فرستادم ولی جواب نداد تا صبح روز بعد گفت شب شهاب خونه بوده نشده جواب بدم حسابی حرف زدیم و کم کم باهام راحت شد ولی نه زیاد حدود یک ماهی گذشت و هر روز با من چت میکرد یا زنگ میزد کم کم براش پیام میفرستادم و یجورایی راحت بود باهام و از سکسش با شهاب پرسیدم و جواب های سر بسته میداد موقعش بود که کل قضیه رو بگم و راحت برم سر اصل مطلب یه روز وقتی زنگ زد بهش همه چیز رو گفتم اول ناراحت شد ولی بعدش کلی خندید و من بهش گفتم که خیلی تو نخت بودم و از این حرفا.دیگه تو عمل انجام شده قرار گرفته بود و منتظر بودم که برم خونشون . شب بهش گفتم فردا میام و کلی حرف اینا که بلاخره راضی شد.

 
 
شوهرش ساعت هفت میرفت تا دو و چون خونشون تو شهرخودشون نبود هیچ کس نبود که مزاحممون بشه .شب رفتم حموم و کلی تمیز کردم خودمو چون ادم تمیزی بود خاستم لذت ببره.صبح شد یه قرص خوردم ساعت 9 بود که زنگ زد گفت کجایی گفتم منتظر تو بودم گفت میتونی بیای. رفتم در زدم در رو باز کرد رفتم تو یه چادر گرفته بود دورش خندم گرفته بود میخاستیم سکس کنیم اونوقت اون چادر پوشیده بود بهش گفتم چرا چادر پوشیدی اونم خندش گرفت خیلی استرس داشت منم استرس داشتم ولی نه اونقدر.رفت برام شیرینی اورد نشست کنارم ولی با فاصله من خودمو بهش نزدیک کردم میترسید باهاش راحت حرف میزدم که زود اخت بشه گرفتمش تو بغلم گفتم میشه چادرتو در بیارم گفت باشه از سرش کشیدمش پایین موهاشو دم اسبی بسته بود خیلی شیک بود یه تاپ پوشیده بود با یه دامن خیلی تو بغلی بود از بالا سینه هاش دیده میشد خیلی بدنش سفید بود گفتم چه انارایی داری اولش نفهمید ولی بعدش خندید .سرشو بوسیدم کم کم گونه هاشو بوسیدم و گوشه لبش رو اروم بوس کردم.بهش گفتم کجا بریم گفت بریم اتاق خواب .بلندش کردم بغلم بردمش کلی خندیدیم راحت تر شده بود لبامو بردم نزدیک لباش شروع کردم لباشو خوردن اولش اروم بود ولی شروع کرد به خوردن لبام همزمان سینه هاشو فشار میدادم دستشو گذاشت روی دستم ولی دوباره مقاومت نکرد حدود یه دو دقیقه ای تو هم قفل بودیم دستمو بردم زیر لباسش و سینشو گرفتم تو دستم خیلی کوچیک بود سینه هاش اروم تاپشو اوردم بالا از تنش در اوردم یه سوتین خوشگل تنش بود اون رو هم در اوردم سینه های کوچک و نوک صورتی هولش دادم روی تخت و یکی رو میخوردم و اون یکی رو میمالیدم سفت بودن کم کم نفساش داشت کشیده میشد دستمو بردم سمت کسش و از روی لباس فشارش دادم و مالیدمش و توی اسمونا بود دامنشو کشیدم پایین خودش کمکم کرد درش اوردم

 
رفتم میون پاهاش نشستم از روی شرت کسشو اروم دست میکشیدم خیلی حالش خراب بود حسابی شهوتی شده بود.شرتش رو اروم کشیدم از تنش بیرون نیگاهش تو صورتم بود و خجالت میکشید یه کس سفید بدون مو زیاد نداده بود ویکمی هم خیس کرده بود خودشو .تا حالا واسه هیشکی نخورده بودم دلو زدم به دریا زبونمو گذاشتم روی چوچولش یه اه خفه ازش در اومد شروع کردم به لیس زدن کسش کم کم از حالت عادی خارج شد اه میکشید میگفت سامان تمومش کن سرمو به خودش فشار میداد و تکون میخورد ادامه دادم تا حالت گریه گرفته بود چند دقیقه ادامه دادم دیگه ناجور شده بود یهو خودشو کشید عقب و پاهاشو بهم فشار داد خیلی خوشحال شدم که ارضا شده بود رفتم کنارش صدای قلبش رو میشد شنید بوسیدمش گفتم خوب بود عزیزم .گفت دیوونه کشتی منو بعد خندید گفتم حالا نوبت منه بلند شد نشست یه لب ازم گرفت و تیشرتو و شلوارمو در اوردم و یه شرت تنم موند خوابیدم بغلش چند تا لب کوچیک ازش گرفتم دستشو گذاشت روی کیرم که حدودا 18 سانتی بود و تقریبا کلفت.گفتم بزرگه گفت اره حداقل از شوهرم بزرگتره. گفتم خب درش بیار روی زانو نشستم و با دستای نازش شرتمو اروم کشید پایین تا کیرم افتاد بیرون به روی خودش نیاورد ولی ترسیده بود سرخ شده بود و خجالت میکشید یکمی مالیدش تو دستش و تا حسابی بزرگ شد گفتم میخوری گفت نه دوست ندارم منم دیگه اصرار نکردم گفتم چطوری دوست داری گفت فرقی نداره.منم به پشت خوابوندمش و پاهاشو دادم بالا بین پاهاش بودم کیرم هم روبروی کسش ولی میدونستم برای کسش بزرگه کیرمو گرفتم دستمو زدم روی کسش و مالیدمش لای کسش یکم خیسش کردم گفتم اماده ای گفت سامان ازیتم نکنی ها گفتم باشه سر کیرمو اروم فشار دادم تو دوباره کشیدمش بیرون و اروم کردم توش…
 
فشارمو بیشتر کردم خیلی تنگ بود اخ واوخ میکرد یهو تا اخر فشار دادم یه ایییییییی گفت دلم براش سوخت اروم ادامه دادم کسش دورش قرمز شده بود و به کیرم فشار میاورد حدود پنج دقیقه تلمبه زدم دیگه ساکت شده بود بهش گفتم میشه زانو بزنی از عقب بکنم قبول کرد خم شد جلوم کیف کردم یه کون سفید و جم و جور یه کس سرخ و خیس و موهای دم اسبی بور اروم کیرمو کردم تو کسش جلو عقب کردم جا باز کرده بود اسما هم صداش در اومده بود کسش هم خیس شده بود حسابی کیرم رو با فشار میزدم به کسش صدای برخورد بدنمون خونه رو برداشته بود نمای خوبی بود کیر کلفتم تو کس اسما از تنگی کسش داشتم حال میکردم با دست با سوراخ کونش که خیلی ریز بود بازی میکردم یه بیست دقیقه از عقب کسشو کردم فهمیدم دوباره داره ارضا میشه کیرمو کامل میکشیدم بیرون و دوباره فرو میکردم صداش بلند شده بود که سرعتمو زیاد کردم در حال تلمبه زدن بودم که دستشو گذاشت روشیکمم و نزاشت بکنم توش فهمیدم ارضا شده دو طرف باسنشو گرفتم شروع کردم محکم بهش تلمبه میزدم نزدیک بود ابم بیاد بهش گفتم کجا بریزم گفت توم نریزی کشیدم بیرون ریختم رو کمرش و افتاد رو تخت کسش از بین پاهاش دیده میشد قرمز شده بود. با یه دستمال تمیزش کردم. چند تا لب دیگه گرفتیم ساعت 10 بود.رفتم از خونش بیرون تا حالا همچین حالی نکرده بودم.
 
 
نوشته: ساسی مرسی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *