این داستان تقدیم به شما

من رابطه م با مامان زنم عالیه … یه زن چهل و چهار ساله س و خیلی منو دوس داره..کمر باریک موی مشکی بلند قیافه عین سلما هایک…دیروز برای اولین بار کارمون به سکس کشید که گفتم برای یادگاری اینجا بنویسمش. این ماجرا تاریخش چهارشنبه سوم خرداد نود و شش هست…

***

دیروز عصر قرار بود برای مهمونی شب، چون محل کار من غرب تهرانه من یه مقدار میوه و شیرینی بخرم ببرم خونه مامان مینا که اونا هم غرب تهران زندگی میکنن(زنم اسمش میناس)… مینا هم خودش سرکار بود و قرار بود بعدا خودش بیاد اونجا.. من خریدها رو که کردم چون خیابونها خلوت بود تقریبا یکساعتی زودتر رسیدم اونجا… کلید هم از قبل گرفته بودم از مینا و در رو باز کردم رفتم تو.. دیدم مامان مینا تو آشپزخونه جلو سینک وایساده و دستکش دستشه و داره توی سینک که پر از آب بود یکی یکی سیب زمینی هارو پوست میگیره وآب میکشه و میزاره کنار… مامان مینا یه زن تقریبا تپل و قد متوسط با کون برجسته و سینه های تقریبا کوچیک.. اون ساعت یه لباس از این سرتاسری ها تنش بود که تا زیر زانو هست.. بعدا هم فهمیدم که هیچی هم زیرش تنش نبود..سلام که کردم اول یه کم تعجب کرد که زود رسیدم و بعد شروع کرد دستور دادن که چی رو کجا بزارم و چیکار کنم.. من به حرفش گوش ندادم و پلاستیک خریدها رو همینجور گذاشتم رو کابینت و رفتم سراغش..

گفتم که رابطم با مامان مینا عالی بود و منو خیلی دوس داشت و ماچ کردن یه چیز عادی بود… البته ماچ رو گونه و در این حد..
 
خریدها رو که گذاشتم رو کابینت همینجور که داشتم میرفتم طرفش بهش گفتم:
– ای جانم الان بهترین موقعیته که صدتا ماچت کنم.. دستت هم گیره تو آب و هیچ کاری نمیتونی بکنی
و از پشت بغلش کردم و یه ماچ گذاشتم رو گردنش.. برای اولین بار بود که بغیر از گونه جای دیگه شو ماچ میکردم
اولش که هی نه و نکن و نزدیک نیا و اینحرفا بود ولی خیلی جالب بود که با اون ماچ رو گردن یهو یه آهی کشید و که ناخودآگاه دوباره لبمو گذاشتم اونور گردنش و ماچ بعدی و ماچ بعدی و… آنچنان تو بغلم وارفته بود که از صدای آهش و ولوشدنش تو بغلم کیرم راست شد و هونجا کیرم از زیر شلوار نخی م رفته بود لای قاچ کونش و احساس میکردم خودش هم داره کونش رو فشار میده به من… دیگه طاقت نیاوردم و دست راستم که دور سینه اش بود رو آوردم پایین روی رونش که دامنش رو بزنم بالا ..که یه نه خفیفی گفت و بیشتر دولا شد که جلو دستمو بگیره که همون باعث شد بیشتر بچسبه به کیرم و تقریبا تمام کیرم بره لای پاش..
 
جلو دستمم نتونست بگیره و و با دستم اول داخل رونش رو گرفتم و بعدش هم دستمو بردم بالا و کل کس تپل و خیسش اومد تو دستم… شورت پاش نبود.. صحنه اش خیلی جالب بود؛ دیگه خودش هم فهمیده بود که کار از کار گذشته و با دو تا دستاش همینجور که دستکش زرد ظرفشویی دستش بود دولا شده بود و تکیه داده بود به سینک و حرف نمیزد و فقط هرازگاهی یه آه عمیق میکشید منهم با دست چپم سینه های کوچیکشو میمالیدم و دست راستم هم زیر دامن وسط پاش و کس خیسش رو چنگ میزدم.. تو اون لحظه فقط تحت امر کیرم بودم و مامان مینا هم زیرم دست و پا میزد.. شلوار و شرتم رو تا زانو کشیدم پایین و لباس مامان مینا رو هم دیگه کامل زدم بالا و کیرم مستقیم رفت لای پاش.. یه کم که عقب جلو و لای پایی زدم دیدم موقع کردنه.. هرکاری کردم فقط سرکیرم تو کسش میرفت.. برش گردوندم و همینجور که سعی میکرد چشمش تو چشم من نیفته خوابوندمش همونجا پای سینک و شلوارمو در آوردم و پاهاشو باز کردم و گذاشتم رو شونه هامو کیرمو تا ته کردم تو کسش.. دستشو درحالیکه هنوز دستکشهاش دستش بود از آرنج گذاشته بود رو چشماشو منتظر بود من کارم تموم بشه… بعد از چندتا تلمبه محکم آبم اومد و ریختم تو کسش و بلند شدم شلوارمو یواش برداشتم و تا نصفه کشیدم بالا و رفتم سمت ایون که یه سیگار بکشم…

 
موقع سیگار کشیدن از انعکاس تو شیشه، آشپزخونه رو میدیدم که مامان مینا هنوز پای سینک بلند نشده بود و کس و کون و لنگ و پاچه اش هنوز همینجور پهن و پاهش دولا و دستهای با دستکشهای زردش هم هنوز رو چشماش بود و آروم نفس میکشید.. بد جوری کس داده بود بیچاره و منم بدجور کرده بودمش.. شوهر شکم گنده اش فکر نکنم تا حالا همچین حالی بهش داده بود..ولی جالبتر اینکه دیشب تو مهمونی اینقدر سرحال و شاد و بگو بخند بود که حد نداشت.. انگار یه دختر چهارده ساله گل از گلش شکفته بود.. شوهرش و مینا و پسرها و عروسش هم حتی تعجب کرده بودن..دیشب همش به این فکر میکردم که دیگه با این وضعیت، از این به بعد چه کس و کونی نابی بکنم من… مادرزن بعد از هلو از میوه های ناب بهشتیه.
 
 
نوشته: نیمو

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *