این داستان تقدیم به شما

سلام من نازی هستم سی و هشت سالمه متاهلم و یک پسر پونزده ساله دارم، میخوام داستان شروع رابطه خودمو با معلم زبان براتون تعریف کنم، حدودا پنج شش ماه پیش تصمیم گرفتم برای بهتر شدن زبانم برم کلاس، رفتم سمت پونک ی کلاس پیدا کردم و ثبت نام کردم، جلسه اول معلم خانم بود جلسه دوم که رفتم دیدم معلم جدید اومده، آقایی تقریبا هم سن من قد بلند و کت وشلواری و خوش تیپ، اسمش مجید بود و خیلی شوخی میکرد مخصوصا با من، همون جلسه اول چند بار نگام کرد و چشمک زدو لبخند زدم اونم پرروتر شد، بعد از کلاس کلی باهم حرف زدیم شماره منو گرفت گفت اگه خواستی میتونم خصوصی بهت زبان درس بدم، خلاصه شب مسیج داد که اگه دوست داری صبح تا ظهر بیکارم یا تو بیا خونه من یا من بیام خونه تو تا باهم زبان کار کنیم، منم خیلی هیکل درشت و پری دارم، سینه های نود با کون بزرگ و خوش فرم، فهمیدم بد جوری چشمش منو گرفته، من تا حالا به جز شوهرم با کسی نبودم، میدونستم اگه قبول کنم همون جلسه اول نمیتونه از کوس و کونم بگذره، گفتم تو بیا خونه من، اینجوری نمیذاشتم به دلخواه خودش پیش بره خلاصه صبح ساعت ده اومد که پسرم مدرسه بود و شوهرم سرکار، منم با تیشرت و شلوار جلوش بودم ازش پذیرایی کردم، بعدش ی مقدار زبان کار کردیم همش نگاهش رو سینه هام بود، بی مقدمه گفت نازی من دوست دارم مال من باشی، گفتم من متاهلم تو هم متاهلی، گفت بابا الان پرایدم زاپاس داره، گفتم تو رو نمیدونم ولی من دوست ندارم زاپاس کسی بشم، گفت بهت قول میدم اصلی هم بشیم، خیلی حرف زد تا به قول خودش مخ منو زد منم تو دلم گفتم در حد بوس و لب پیش میرم نمیذارم جلوتر بره، خلاصه لب تو لب شدیم خیلی خوب میخورد لبامو گردنمو منم خیلی حال میکردم کم کم رفت سراغ سینه هام منم دیدم نمیتونم جلوشو بگیرم آخه دیگه وا داده بودم، خیس شده بودم شدید…
 
تیشرت منو درآورد سوتینمو باز کرد افتاد به جون سینه هام چنان میخورد که داشتم ارضا میشدم، گفتم بسه برو پایین اونم از خدا خواسته سریع شلوار و شرتمـو کشید پایین و زبونشو چسبوند به کوسم، لای کوسم زبونشو بالا پایین میکرد منم داشتم از حال میرفتم گفتم کیرتو بکن توش اونم شلوارشو درآورد با شرت اومد سمت من، منم شرتشو کشیدم پایین کیرش مثل فنر پرید بیرون، خیلی خوش فرم و تمیز بود، تقریبا اندازه مال شوهرم بود، ی کم کلفتتر، منم سرشو کمی خوردم زیاد از ساک زدن خوشم نمیاد ولی مال مجید خیلی حال داد، گفت برگرد میخوام زاپاس رو برای همیشه عوض کنم حالت سگی گرفتم از پشت کرد تو کوسم شروع کرد به عقب جلو کردن، چنان میکرد که صدای شالاپ و شولوپ برخورد رونش به کونم همه ساختمونو خبردار میکرد، ی ربع کرد بعدش گفت میخوام از کون بکنم گفتم مجید الان وقتش نیست بعدا، گفت لطفا، منم گفتم فقط زود باش الان دیگه پسرم میاد، من با شوهرم از عقب سکس دارم برای همین ترسی نداشتم، اونم با تف کیرشو خیس کرد یواش یواش کرد تو کونم، کمی درد داشتم چون از کیر شوهرم کلفتتر بود، شروع کرد آروم تلنبه زدن گفتم مجید زود باش اونم سرعتشو بیشتر کرد تقریبا پنج دقیقه بعد آبشو خالی کرد تو کونم، خیلی سکس خوبی بود، از من تشکر کرد و حاضر شد و رفت، از فردا دیگه نذاشتم بیاد خونه من، خودم صبح میرفتم خونه مجید تا ظهر دو سه بار سکس میکردیم، خانمش تا بعد از ظهر سرکار بود و رابطه خوبی باهم نداشتن …

 
نازی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *