این داستان تقدیم به شما

با سلام خدمت تموم بچه ها  میخام خاطره ی اولین سکس خودم که جنده اوردیم و بگا رفتیم رو اینجا بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد
***

اسمم مهرداد و سنم الان بیست و پنج سالمه این خاطره بر میگرده به پنج شش سال پیش که قسمت سکسی نداره .
یه روز تو قهوه خونه نشسته بودم داشتم قیلون میکشیدم که دیدم گوشیم زنگ خورد داییم بود گفت که میخان چند روزی برن مسافرت خونه نیستن کلید رو میدم بهت چند شب برم اونجا بخابم اخه کوچشون جوری بود زیاد امن نبود ما هم تو کونمون عروسی شد زنگ زدم برای دوست فابم علی که چند شبیو با رفقا خونه خالی داریم پاتوق کنیم شب اول رفقا رفتیم خونه دایی همین که کسکشا وارد شدن رفتن سراغ لباس زیر زندایی دست یکی شرت بود دست یکی دیگه سوتین. اقا به زور از دستشون گرفتیم شب اول عرق گرفتیم زدیم بالا که بگایی هامون تازه شروع شد

 
رفتیم زغال بزاریم فرشا رو سوزوندیم اونم فرشایی که تازه خریده بودن صبح شد به زور این رفیقای کسکشو انداختم بیرون چون یکی از یکی بیکار تر بود تا ظهر خوابیده بودن ظهر رفتیم قهوه خونه نشسته بودیم گفتیم امشب چیکار کنیم چیکار نکنیم به این نتیجه رسیدیم که جنده بیاریم بکنیم برای چند تا از رفیقا زنگ زدیم نشد بیخیال شدیم تا این که غروب داشتم میرفتم خونه که میلاد رو دیدم میلاد معروفه به میلاد کسکش نصف کسای شهرمون رو گاییده بود بهش قضیه رو گفتم بهم گفت چرا زودتر برام زنگ نزدی الان براتون هماهنگ میکنم میلاد زنگ زد برای یه زنه هماهنگ کرد برای امشب که قیمتش شصت تومنه گفتیم سگ خور بگو بیادما هم دلمون صابون زدیم میخاهیم کس بکنیم چون هیچ‌کدوممون‌هنوز رنگ کس رو هم هنوز ندیده بودیم

 
شب شد زنگ زدیم زنه رو با هزار مکافات پیدا کردیم ادرس رو بهش دادیم معلوم بود قبل ما چند جا کس داده بود یه پراید اومده بود که یه مرد حدود شصت ساله با قیافه کیری و لاغر تو ماشین بود فکر کنم کسکش بود یا همون اژانس زنه دوتایی اومده بودن داخل مرده کنار ما نشست یه نخ سیگار با هم کشیدیم گفتیم حالا وقتشه بکنیم پنج نفر رفیقابودیم حالا جالب اینجا بود اینقدر حول بودیم یادمون رفت حتی یه قرص یا اسپری بزنیم حتی کاندوم هم نگرفتیم زنه حدود چهل سال سنش بود . قیافه نداشت ولی سفید بود و گوشتی. رفیقم محمود اولین نفر رفت رفت داخل دو دقیقه نشد اومد بیرون کسکش اینقدر هول بود بدون این که لاس هم بزنه سریع میکنه تو ابش میاد ما هم همچنان مشغول چس دود سیگار بودیم
 
من دیدم اگه من برم داخل با این وضع اب من به ده ثانیه نمیکشه میاد یه فکری به سرم زد گفتم شما بزنین من اخرین نفر میزنم ما هم به بهونه شاش رفتیم دستشویی یه جغ زدیم اومدیم تو اتاق یکی یکی اومدن بیرون نوبت من شد رفتم داخل اتاق در رو از داخل کلید کردم که رفقای کسکیش ما نیان داخل یه سلام و احوال پرسی ریز کردم لخت شدم اژدر اولین بار داشت رنگ کس میدید سینه های بزرگی داشت فکر کنم هشتاد بود یه چند دقیقه با سینه هاش ور رفتم و خوردم که چه حالی داد هنوز یادم نمیره یه چند دقیقه هم لب گرفتم رفتم سراغ کسش که پاهاشو دادم بالا کیرم مثل سنگ شده بود یکم تف زدم فرو کردم داخل کلا فکر کنم همه ده تا تلمبه نشد ابمون اومد ما رو بگو که فکر میکردیم جغ بزنیم ابمون دیرتر میاد که هیچ فایده ایی نداشت همین که کارمون تموم شد جنده خانوم لباسشو پوشید اون مرده هم اومد از ما هر کدوم نفری شصت گرفت که یه هزاری تخفیف هم نداد

 
کلا پنج نفری نیم ساعت هم رو کار نبودیم یعنی تو عرض نیم ساعت سیصد گرفت رفت خیلی عجله هم داشت فکر کنم جای دیگه باز قرار داشت از این قضیه گذشت که بعد از اومدم داییم از مسافرت یکی از همسایه های خایمال قضییه جنده اوردنمونو بهش گفت که داییم یه جورایی به طور غیر مستقیم بهم فهموند که فهمیده از اون روز هر وقت میره مسافرت دیگه بهمون کلید نمیده میده به رفیقاش .امیدوارم خوشتون اومده باشه وسلام نامه تمام

نوشته: سلطان

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *