این داستان تقدیم به شما
سلام من احسان هستم 33 ساله 180 قدمه 82 وزنم گاهی هم ورزش میکنم من برعکس همه تو سن کم با سکس اشنا شدم اگه خاطرات سکسیم رو بنویسم یک #سایت کامل نیازه ولی در کل علاقه ی شدیدی به سکس دارم انواع سکس رو تجربه کردم بجز سکس با دوجنسه که اونهم به همت سایت حل میشه
بریم سر داستان امروز 20 ساله بودم حشرم روز به روز بیشتر میشد دیگه اشنا و خودی نداشت به همه به دید جنسی نگاه میکرد و نتیجه های خوبی هم گرفته بودم که در اینده تعریف میکنم
من زیاد خونه خواهر بزرگم #زینب میرفتم دامادمون بهم کلید داده بود واسه موارد ضروری دوتا بچه داشت محسن که دوم دبیرستان بود و #مرضیه که کلاس دوم راهنمایی بود ولی هیکل درشتی داشت گاهی تو درساش کمکش میکردم و خیلی باهم جور بودیم پنجشنبه بود دیدم دامادمون زنگ زد گفت برو مرضیه رو ببرخونتون ما امشب دیر میرسیم خونه من رفتم کلید انداختم به در حدس میزدم خواب باشه بی سرو صدا رفتم داخل در اتاقش رو هم بود از لای در دیدم لخت لخته و داره فیلم سوپر میبینه و خودشو میمالونه. تو کف کونش بودم ولی نمیخواستم تو سن کم بکنمش خلاصه از موقعیت استفاده کردم برگشتم شب بند درب حیاط وبستم لخت شدم ی کمی کیرمو ورزش دادم که ازخواب بیداربشه اروم رفتم داخل تو حال وهوای خودش بود انگار ارضا شد وقتی خوابید روی زمین بعد چن ثانیه متوجه بودن من شد نزدیک بود پس بیفته ارومش کردم و به بهونه اروم کردنش ی کمی دستمالیش کردم هی میگفت دایی ولم بسه یهو جدی شد و عصبانی شروع کرد به داد زدن اول خواستم زوری برم تو کارش ولی اینده نگری کردم دستم نگه داشتم لباس پوشیدم موقع بیرون رفتن سی دی رو براشتم و گفتم به بابا مامانت میگم گفت بگو چند روز بعدش رفتم خونشون جلو مرضیه به خواهرم گفتم ی چیز مهمی هست دارم فک میکنم بهت بگم یا نه دیدم مرضیه رنگ مث گچ سفید شد خواهرم سه پیچ شد بگو گفتم فکرامو بکنم رفتم دستشویی برگشتم مرضیه تو حیات جلوم واسه بود با استرس پرسید میگی منم گفتم اره گفت تو روخدا گفتم راضی میشی گفت دوستام میگن درد داره گفتم اونش بامن جمعه بعد ازظهر با وسایل مدرسه اوردمش خونه اون موقع من وخواهر کوچیکم با مادرم زندگی میکردیم
خواهرم مهسا 24 سالشه بود سرپرست تیم فوتسال واسه مسابقات رفته شمال بهش گفتم مادرم که ساعت 11 قرصاشو خورد به بهونه درسات با کتابهات بیا اتاقم دیگه مطمن بودم میکنمش بعد ازشام ی قرص کمر زدم و کلی اسپری زدم به کیرم که 18 سانته و کلفتیش بد نیست در اتاقو قفل کردمو نشوندمش پای کامپیوتر ی سی دی انال سکس با دختر کم سن براش گذاشتم تا حسابی تحریک شد بعد شروع کردم به مالوندن سینه هاش بزرگ نبودن ولی حسابی سفت بودن لم داده بهم . دارز کشید شروع کردم بخوردن لباشو گردنش برای اینکه زیاد سرو صداش وگریه نکنه ی کمی پماد لیدوکائین داخل مقعدی زدم به انگشت کوچیکم و اروم کردم تو کونش گفت دایی اتیش گرفتم شروع کردم بخوردن سینه هاشو بازی با کونش بعد چند دقیقه کامل لختش کردم بدنش عجیب سفید بود گفت سفیدبرفی عجب بدن سفیدی داری گفت به مامانم رفتم ی لحظه ی فکری به سرم زد ادامه دادم یکمی قربون صدقه اش رفتم دو انگشتی با کونش بازی میکردم رفته حسو سرمو به کسش فشار میداد ی لحظه سفت شد و ارضا شد . حالش که بهترشد بحالت دمر خوابید دوتا بالشت گذاشتم زیر شکمش کون گونده اش کیرمو کشیدم دم کسش و چند بار مالوندم دیدم خوب خیس نشد با کرم دلبان کونشو و کیرمو چرب کردمو گذاشتم دمشو فشار دادم داخل بزور نصفش رفت داخل ادامه ندادم تا سر بشه دیدم صورتش سیاه شده و به زور نفس میشکه تا کلاهک کشیدم عقب اروم شد دوباره جا زدم ی کمی آروم تر شد یواش شروع کردم به تلمبه زدن درد داشت ولی تحمل میکرد تو اسمون بودم مرضیه هم اروم ناله و اخ و اوخ میکرد گفتم پوزیشن عوض کنیم پاشو دادم بالا و کردم تو رونای سفید و بی موش حشرم رو صدبرابر میکرد
خواهرزاده ام دردش کم شده بود اشکاش جاشونو به ناله پرشهوت داده بودن نزدیک چهل دقیقه تو کونش تلمبه زدم اخر کار اینقدر چوچولشو مالوندم و تلمبه زدم که برای بار سوم ارضاشد منم ابمو که نزدیک ی لیوان بود رو تو کونش خالی کردم روش دراز کشیدم بعد نیم ساعت فرستادمش خوابید وخودم هم خوابیدم فرداش بردمش مدرسه کلی واسش وسیله خریدم و پول بهش دادم این بود شروع سکس من و خواهر زاده م
نوشته : دایی مهربون
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید