این داستان تقدیم به شما

در اتاقمو محکم بستم و رفتم نشستم رو تختم :/هرچی فحش بلد بودم نثار معلمام کردم دوباره بااین که از مامانم عصبانی بودم خخخ.تو فکر بودم تو فکر این که مثلا یکاری کنم مامانم پشیمون شه چرا اینطوری بامن دعوا کرده مثلا برم و شب خونه نیام 😐 خیلی از این فکرا به سرم میزد…

***

صدای دعوا میومد رفتم سمت بالکن از طبقه بالاییمون که ما مستأجر اونا بودیم سروصدا میومد
چون تازه اونجا رفته بودیم زیاد همسایه هارو نمیشناختم
رفتم حال گفتم مامان بدو بدو دعوا خخخ
یهو یادم افتاد ای خاک تو سرت تو مثلا دعوا کرده بودی خخخخ
سوشرتمو پوشیدم رفتم پایین دیدم به جز من کسی از دعوا اونا نیومده بیرون :|اصلا من دعوا میدیدم ذوق میکردم انگیزه پیدا میکردم خخ ….همینجوری تو وسط کوچه عین خنگولا این طرف اونطرف میرفتم یهو دیدم پسر اون طبقه بالاییه با حرص و عصبانیت اومد بیرون …
گفتم داداش چیشده دعواشده؟گفت: شما گه نخور ،گفتم کیره خر مگه من چی گفتم بهت اینطوری میگی ؟؟؟
داداش دعوا کردم حوصله ندارم ولم کن
رفت …باخودم گفتم این کونی چقد زبونش درازه داشت از کوچه دور میشد دوویدم سمتش گفتم هووووی گفت هوووووش …بی اختیار خندم گرفت خخخ گفتم دادا صب کن کجامیری باهم بریم !گفت :قبرستون میای ؟گفتم تو هرجا بری منم میام عشقی …یهو خندید گفتم: ای ای خندیدی گفت :بیا بریم
گفتم :دستتو بده به من بریم عشقم گفت:دستام تو جیبم امن تره 😐
 
دیگه هیچی نگفتم گفتم: اوکوز شوخی کردم من با رفیقام راحتم براهمین! گفت :منم راحتم عشقی منم به شوخی جوابتو دادم دیگه گفتم :کیرم تو دهنت با جواب دادنت کسخول ¶
تو راه حرف زدیم ۱۶سالش بود یه سال ازمن کوچیکتر اسمشم پوریا …گفتم :کسخول چرا دعوا میکردی باکی دعوا میکردی گفت:خستم :/
گفتم تخمی هستیا تو چرا اینططوری جواب میدی همه چیو اصلا حال نداری کلا بی حالی باز خندید …گفتم اونططوری میخندی میخام بگیرم بکنمت
گفت:ای …یه لحظه شوکه شدم وخندم گرفت جووووون چیشد ؟!!!
گفت:هیچی یه لحظه کیرمو تو کونت تصور کردم یه لحظه حال کردم باخودم ،
گفتم :کیری فک کردم کونی مونی هسسی یه دفعه گفتی ای خخخ …
رفتیم نشستیم رو چمنا یکم از خونواده هامون گفتیم و مدرسه ….بعد نیم ساعت تخمی حرف زدن گفتم باو بچرخون بره سکسی بزن کانال سکسی چقد تخمی حرف میزنی عین دخترا …گفت:چطور …
گفتم یه دوست دختر داشتم هر موقع حشری میشدم میرفتم باهاش حرفای سکسی واونجوری واونجور داستانا بزنم میزد تو کانال خالم اومد خونمونو …تو مدرسه یکی گه اون یکیو خوردو خلاصه می رید تو اعصابم :/الان توهم عین اون !
گفت:ای جان ای جان الان حشری هستی یه موقع بیدار نشه کوچولوت ابروت می‌ره تو پارکیم آخه من سکسی حرف بزنم تو غش می‌کنی عشقم
گفتم:جون تو فقط حرف بزن ….
رو چمنا دراز کشیدو دستاشو برد بالا و با چمنا بازی میکرد
 
گفتم :اوشکول الان من میگم تو حرف بزن تو میگیری روتو می‌کنی اونور چقد تو تخمی هستی آخه ….گفتم حتما موقع سکس با زنت ،وقتی زنت کیرتو خوردو حسابی شق شد که اون موقع باید بکنی تو کس نازش …یهو برمی‌گردی میگی خانمم برو بردار خیار بکن تو کونم
گفت:کلا نگرفتم‌ حرفاتو
گفتم :هیچی باو میگم کلا آدم عجیبی هستی بگیر بخواب
گفت:نه فکرم مشغوله !گفتم :حتما برا دعواس اره ؟گفت:بابام خیلی گیرمیده
گفتم:بابای منم عین تو …تازه مامان منم هست دعوای خودمم براش تعریف کردم …
یکم باز تخمی حرف زد پاشدیم رفتیم خونه ،خدافظی کردیم و وهرکدوم رفتیم لونه خودمون …بعد شام تو اتاقم بودم که یهو باز صدای دعواشون اومد رفتم سمت بالکن دیدم این پوریا تخمی داره گریه میکنه و میگه اون عکسا مال من نبودن یه بازی نصب کردم اونا خودشون خود به خود میاد …خلاصه فهمیدم فیلم سوپر موپرشو ننه باباش دیده بودن …
اه اعصابم بهم ریخته بود گفتم آخه بسه دیگه چقد سرتونو میکنید تو شلوار ما ااخه ؟؟؟باور کنید من تا حالا سرمو تو شرت کسی نکردم :/
اومدم بیرون تو دم در نشستم یکم زنگ زدم به پوریا گفتم:اوکوز پاشو بیا پایین دم در …اومد دیدم اوخ اوخ ای جان چشماش قرمز شده واخما هم توهمو …
گفتم چه نازشدی خخخخ گفت:همیشه تو هر حالتی شوخی نکن
گفتم:هر موقع حالت شوخیت گرفت بگو بیام بکنمت خخخ

 
گفتم:به تخمت فیلماتو دیدن دختر نیسی که پسری دیگه ،گفت: نه من نمیخام گفتم :باشه حالا چشات پرنشه
گفتم :هر موقع خاسی فیلم ببینی بیا خونه ما تو اتاقم اونجا ببینیم من اتاقمو قفل میکنم کسی هم جرات نمیکنه بگه باز کن بیا باهم ببینیم
گفت:باشه
تقریبا بعد سه چهار روز مامان من رفت خونه خالم و خونه هیچکس نبود فردا امتحان فیزیک داشتم ولی خب پوریا واجب تر بود
ای وای آخ اخ یادم رفته اسممو بگم بنده میلاد هستم کوچیک همه شما :)خخ
زنگ زدم پوریا گفتم پاشو بیا خونمون فیلم ببینیم کسی نیس یکم ناز کرد خلاصه گفت باشه …اومد و رفتیم تو اتاق درم قفل کردم سیستمم باز کردمو و براش صندلی گذاشتم وزدم فیلم سوپر اولی ۱۲دیقه بود تخمی بود زدم بعدی اون ۳۰دیقه بود …خیلی خوشگل داشت نگا میکرد
گفتم:من که میخام جقمو بزنم تورو نمی‌دونم …یهو دیدم بلند شد شلوارشو کشید پایین ونشست
خندم گرفت …گفت:نخند بخندی به خدا میرم همش میخندی اونطوری من خجالت میکشم
گفتم :آخه کسخول مگه قراره سکس کنیم ؟!
یجوری حرف میزد واقعا نمیشد نخندید خخخ …..خیلی قشنگ داشتیم جلق میزدیم که پوریا ای واوی میکرد نفس نفس میزد پوریا رو اونطوری میدیدم بیشتر حشری میشدم گفتم رفیق اووووف چه می‌کنی تو …من فقط داشتم نگاش میکردم دیگه تحملم تموم شد رفتم بلندش کردم با زور خابوندمش روتخت …گفت:گمشو چیکار می‌کنی گفتم:هیچی فقط میخام بغلت کنم …

 
دیگه کامل روح و روانم پوریا شده بود رفتم سمت لباش ودستاشو گرفتم ،یجوری ای می‌گفت واقعا دیونه میشدم لباشو می‌خوردم گردنشو‌ می‌خوردم دستامو می‌بردم لای موهاشو فشار میدادم اونم همینکارومیکرد
آخ سکس باهاش چقد لذت بخش بود دوس داشتم فقط به خودم فشارش بدم یه لحظه نگام به نگاش افتاد یجور خاصی نگام میکرد چشاش چقد خوشگل تر شده بود چشمای قهوه ایش وموهای فرفریش وروشنش لبای خوشگلش صورت معصومش …
گفتم :پوریا بیا باهم سکس کنیم ..۸۰درصد اطمینان داشتم قبول می‌کنه اما یهو منو زد کنارو گفت گمشو از اولشم نقشه داشتی منو کشوندی اینجا,
گفتم:اوشکول نمیخام که بکنمت میگم باهم عشقبازی کنیم حال کنیم گفت:همینم مونده… دروبازکن میخام برم
گفتم:باور کن عاشقت شدم پوریا بهم حس خوبی میدی چی میشه مگه باو مگه دختری تو …یکم لاپایی باهم حال میکنیم دوطرفه باور کن خوش میگذره بالاخره قبول کرد محکم بغلش کردم هیچی نمیگفت ….خوابوندمش روزمین و افتادم روش …یجورایی داشتیم کشتی می‌گرفتیم ولی خیلی حال میداد پوریاهم حشری شده بود جوری که یه دفعه پیرهنمو بلند کرد و بدنمو بی اختیار لیس زد ومنم سرشو محکم فشار دادم به شکمم وخابیدم روزمین …صدای نفساش ادمو دیونه میکرد …یهو اومد سرشو گذاشت رو سینم گفتم پوریاااا دوباره از اون حرکاتا بودا …من دارم حال میکنم یه دفعه ول می‌کنی باز رفتی تو حس؟!!
 
گفت خستم:/گفتم تو دراز بکش من بخورمت تو هیچ کاری نکن فقطط حال کن …دیگه کامل تو اختیار خودم بود خوابید رو زمین رفتم لباشو بوسیدم و وگاز گرفتم و گردنشو‌ لیس زدم وکلا لختش کردم اووووف چه بدنی داشت لیس زدنی بود همه جاشو خوردم اونم داشت لذت میبرد رفتم سمت کیرش دلم میخواست بخورمش ولی یه حسی نمیذاشت …
خودمم لخت شده بودم رفتم روش و افتادیم به جون هم دیگه اونم نمی‌دونم از کجا انرژی گرفته بوددبدنمو میخورد ولی دستشو میبرد سمت کیرش گفت دیگه نمیتونم بغلش کردم وکیرشو تو دستم گرفتم …تو اوج شهوت بود چشماشو بسته بود ومنم لبام رو لباش بود و گردنش کیرشو تف زدم وبراش جق زدم …
یه آه واوهی میکرد صد تا بهتر از فیلم سوپر هایی که دیده بودم …آبش اومد و یه لحظه کلا دیگه آروم شد …
به صورتش نگا کردم وخندیدم اونم خندیدو بغلم کرد گفت مرسی داداش خیلی حال داد گفتم :من هنوز ابم نیومده ..اومد سمت کیرم و نزدیک دهنش کرد نمی‌دونم جوگیرشدم بود یانه خخخخ کلا من که از خدام بود …کرد تو دهنش وخیلی خوشگل داشت میخوردش …بخوررر پسر محکم تر …عرض دوسه دیقه ابم اومد وریخت رو اون پارچه ای که زیرمون پهن کرده بودم ….گفتم مرسی عشقم تو که بیشتر حال دادی خندیدو گفت مرامی بود داداش !
گفتم قربون مرامتم رفیق دوست داشتنی خودم

 
 
نوشته: میلاد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *