این داستان تقدیم به شما

حمید هستم ۳۰ سالمه از بچگی بدن ضعیف و لاغر اندامی رو داشتم و خیلی کم مو بودم تو دوران بچگی چن باری مفعول بودن رو تجربه کرده بودم اما خیلی از اون سالها میگذشت و تقریبا یادم رفته بود من قدم یک و هفتاد و وزنم شصت کیلوه و کلا استخون بندیم ریزه یک ماه پیش تو اینستاگرام بودم که یه فیلم گی دیدم و حشرم زد بالا و یاد دوران مدرسه و مفعول بودنم افتادم خیلی دلم میخواست مفعول بشم همینطور که کیرمو میمالیدم یهو به سرم زد کامنت بذارم و برای خودم فاعل جور کنم بعد پنج دقیقه دایرکتم پر شد اما یکی از پیاما توجهم رو جلب کرد متن پیام این بود دوس داری زیر دهه هشتادیا بخوابی باز کردم و نوشتم بله دوس دارم بهم گفت اصل بده گفتم حمید سی سال و… گفت من آرمان هستم و شونزده سالمه و دوستم حسام و هفده سالشه میتونی به ما دوتا همزمان حال بدی خیلی حس عجیبی بود اونا سن بچم بودن و انقدر راحت منو یه جنده تصور میکردن واسه حال یه شبشون استرس گرفتم که نکنه بچه بازیشون کار دستم بده اما دلو به دریا زدم و گفتم بله به جفتتون خوب حال میدم آرمان گفت خوبه بیا ونک ما میخوایم امشب پیش ما باشی من و من کردم و گفتم امشب نمیشه که گفت اگه امشب نیای ینی فیک و کسشرو مجازی هستی منم گفتم باید آماده شم و بیام که آرمان گفت الان ساعت ششه هشت و نیمم اینجا باشی خوبه گفتم باشه شماره دادیمو و اینارو تلفنی هم گفتیمو رفتم آماده شدم داخل کونمو حسابی تمیز کردم و اندک موی سینه و دور سوراخمو هم با کرم موبر زدم و اکثر لباس هام اداری بود یه تیشرت آبی و یه شلوار جین پوشیدمو سوار ماشین شدمو بعد نیم ساعت از جمهوری رسیدم ونک آدرس آپارتمان رو بهم دادن و چون تو تصویری دیده بودنم قیافم از نظرشون اوکی بود
 
پلاک رو به سختی پیدا کردم و زنگ رو زدم در باز شد و حسام گفت بیا تو آسانسور طبقه سه رو بزن درو باز کردم وارد خونه اشون شدم یه اپارتمان زیبا و بزرگ و دوتا پسر کمسن جلوم سبز شدن حسام قدش از من بلند تر بود ولی ارمان هم قدم بود آرمان پوستش سفید و موهاش پر مشکی و حسام موهاش یکم روشن بود و بدنشون بلوغ نیافته بود بدون هیچ سلام و علیکی گفتن زود بیا تو از طرز بی ادبی برخوردشون خوشم نیومد نشستم رو مبل و بدون هیچ پذیرایی حسام بهم گفت لخت شو زود منم پیرهن و شلوارمو در اوردم ارمان گفت شرتتم در بیار دیگه یالا اونم در آوردم آرمان اومد نزدیکم و اول یه دست زد به کیرم و گفت با این سنت چه قدر کیرت کوچیکه حسام گفت با کیرش کار نداریم بابا به پشت بخوابونش به پشت خوابوندنم و ارمان شروع کرد لپ کونمو مالوندن و محکم کونمو میکشید و میگفت جوون چه نرم حسام اومد جلوم و بی مقدمو شلوار و شرتشو کشید پایین یه کیر جوون و قلمبه و سر گربه ای گذاشت جلوم و گفت یالا ساک بزن سر کیرشو کردم تو دهنم و سعی کردم بدون دندون زدن بخورم حسام تو دهنم عقب جلو میکرد و تو حلقم میبرد گفتم زیاد تو حلقم نبر گفت حرف نزن وسط ساک زدن فقط بخورش میخوردم تا اینکه آرمان سوراخمو انگشت میزد و روش تف کرد گفتم بذار روش بشینم اینجوری خیلی درد داره گفت بخواب تکون نخوریا خوابید رو کونم و کیرشو گذاشت رو سوراخم کیر حسام دهنم بود خیلی خشک داشت ارمان سرشو فرو میکرد گفتم تف بزن توروخدا کیر تو دهنم بود و صدام خنده دار شد جفتشون بهم خندیدن و آرمان کمی تف زد و نصفشو فرو کرد تو کونم درد خیلی بدی گرفت قشنگ حس کردم جر خوردم اومدم پاشم دوتایی نگهم داشتن آرمان گفت الان خوب میشه تکون نخور که کرد تا ته توم و خوابید روم و شروع کرد به تلمبه زدن و حسام کیرش رو تا ته تو دهنم کرد و گفت بخور تن تن باهام حال میکردن آرمان میگفت تو دودولت کوچکه ببرش بندازش دور دیگه میخوایش چیکار تو فقط باید کون بدی به ما بر گردوند منو حسام اومد منو طاق باز کرد و پاهامو داد بالا گذاشت تو سوراخ کونم و سرشو فشار داد تو و آرمان کیرشو آورد سمت دهنم گفتم یه آب بزنش گفت بخور هییچی نگو کونی شروع کردم خوردن و همزمان حسام منو میکرد بعد نیم ساعت آرمان و حسام اومدن بالاسرم و شروع کردن جق زدن آرمان گفت دهنتو باز کن زبونتو در بیار درآوردمو جق میزدن دوتایی و میگفتن بگو چجوری کردیمت منم تعریف میکردم بعد چند دقیقه آب آرمان ریخت رو صورتم و چند دقیقه بعد کلی آب حسام ریخت تو دهنو صورتم جفتشون شلوارشونو کشیدن بالا و گفتن کونی برو خودتو بشور رفتم صورت صورتمو شستمو لباسامو پوشیدمو برگشتم خونه و مدت ها کونی اون دوتا پسر کمسن بودم.

 
 
نوشته: حمید کونی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *