این داستان تقدیم به شما
بچه که بودیم همیشه شیطونی میکردیم ، کیر هم دیگه رو به هم نشون میدادیم ، تو خاک چاله میکندیم کیرمون رو میکردیم توش .. کارای عجیب خلاصه و گاهی وقتا کیرمون رو میکردیم لای پای هم مشکلی هم نداشتیم…تا وقتی که من کلاس دوم راهنمایی بودم ، من و یه پسر دیگه توی کلاس از همه خوشکلتر بودیم ، گفتن یه پسر جدید اومده که چند سال از ما بزرگتره و خیلی خلافکاره.. اولین بار که اومد توی کلاس ، یه نگاه به من و اون پسره کرد و گفت وای چه تیکه هایی..من محلش نذاشتم.. اوایل سعی میکرد خودشو ب من نزدیک کنه و از راه رفاقت جلو بره..همیشه با هم فوتبال بازی میکردیم ، ولی اخلاقش داعم عوض میشد.. و گاهی وقتا بهم زور میگفت و من ازش میترسیدم..همیشه تا جایی که میشد با دوچرخه فرار میکردم اخر مدرسه.. هیچوقت تمرکز نداشتم درست درس بخونم.. تا اینکه آخر سال شد، یه دره کنار مدرسه بود..پسره اسمش علی بود.. میگفتن علی اون پسر خوشکله رو قراره ببره تو دره بکنه ولی موقعی که به زور میبرش ، چند نفر میان و نمیزارن و فرار میکنه..من میترسیدم نکنه منم بخواد ببره… تا اینکه آخرین روز امتحان رسید..
دست منو گرفت و بردم سمت دره و من کاری نمیتونستم کنم زورش از من خیلی بیشتر بود..یکی از دوستاش هی تعقیبش میکرد اونم میخواست بکنه.. ولی نمیزاشتش .. هی بهش میگفت برو .. ولی اون هی میومد و بالاخره رفت.. خلاصه بردم زیر دره و من راستش چون زوری بود خوشم نمیومد و گریه میکردم، بهم میگفت گریه نکن مگه تا حالا از اینکارا نکردی ؟ منم میگفتم ولم کن بزار برم..اون کیرشو در اورد شلوار منم در اورد کیرش خیلی کلفت بود، هر کاری میکرد نمیرفت تو کونم ، اب دهنشو بهش زد و میکشید لای پام..چندین بار لاپایی زدم و سرش یکم رفت تو ، یه دفعه آبش اومد ریختش روی سوراخم.. نگام کرد گفت ببخشید گریه نکن دیگه ، یه جورایی دلش سوخت ولی دیگه مهم نبود.. سری ماشین گرفتم و رفتم خونه.. بعد از اون مدرسه م رو عوض کردم.. دیگه هم ندیدمش..تا اون سن نمیدونستم که آب چیه و ما اگه با کیرمون بازی کنیم آبمون میاد..یک ماه بعدش تو دستشویی خیلی با کیرم ور رفتم بدنم بی حس شد، تازه فهمیدم چی شده.. چند ماه بعدش نسبت به پسرا بیشتر حس داشتم و دوست داشتم با پسر حال کنم هرچند از زن و دخترا هم خوشم میومد..ولی دوست داشتم بازم یکی بکنه منو..چند ماه بعدش یه مهمونی دعوت بودیم ، خیلی شلوغ بود.. یه پسری توی فامیلمون بود توی مهمونی خودش و دوستش هی به شوخی به من میگفتن: خیلی خوشکلی، میدونم خیلی با معرفتی به حرفمون گوش میکنی نه؟ منم خیلی ساده بودم نمیدونستم جریان چیه.. گفت شب بیا پیشم بخواب.. شب شد ، آروم رفتم پیشش خوابیدم ، با اینکه خونه خیلی شلوغ بود.. شلوارمو کشید پایین گفت میخوام بکنمت منم گقتم باشه من بی معرفت نیستم میزارم حال کنی … اونم میگفت میخوام همشو بکنم توت… ولی کیرش خیلی کلفت بود.. فقط روی سوراخم میکشیدش.. دیگه نشد بکنه..
گفت یکم واسم بخورش..منم گفتم باشه دوست داشتم ببینم چطوریه .. خوردمش خیلی خوشم اومد..کیرش خیلی خوشکل بود..توی راه داشتیم برمیگشتیم هم یکم واسش خوردمش و باهاش بازی کردم…بعد از چند وقت خیلی علاقه پیدا کردم که خیار و چیزایی که شبیه به کیر میمونه بکنم تو کونم… چندین بار اینکارو کردم خیلی خوشم میومد..یه روز رفتم خونش تو اتاقش بودیم که دیدم داره دست میزنه به رونم ، شهوتی شدم.. گفت بیا بخواب ، بهش گفتم واست جاشو باز کردم گفت با چی؟گفتم حالا دیگه.. گفت باشه ..خوابیدم ، آب دهنش رو ریخت لای سوراخم..کیرشو کرد تو ، اول خیلی درد داشت ولی بعدش خوب بود.. کیرش تا نصفه رفت توم من خیلی حال میکردم..گفتم آبتو نریز ولی ریخت.. بعد بهم گفت بازم دوست دارم بکنمت گفتم باشه ببینم چی میشه.. بقیه داستان رو اگه تا اینجا خوشتون اومده بگید بقیه رو هم میگم…
مرسی
نوشته: سانی طلا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید