این داستان تقدیم به شما
دلیل اینکه از کون دادن لدت میبرم اینه که بار اول بقال سر کوچه خیلی قشنگ منو کرد
سلام کامبیز هستم و داستان کونی شدن خودمو واستون میگم حدود ۳۰ سال قبل من حدود ده سالم بود و یه بقالی سر کوچه ما بود به نام اقا رسول…
این اقا رسول خیلی هیز بود و با تمام خانم ها خصوصا اونایی که قسطی جنس میخریدن حسابی لاس میزد و اونایی که اهلش بودن رو هم خوشگل میکرد یادمه یه روز از مدرسه اومدم در خونه رو زدم مامانم باز نکرد خیلی صبر کردم و رفتم زیر سایه درخت یکیدو ساعت نشستم دیدم در باز شد و اقا رسول اومد بیرون و مامانم هم تا دم در باهاش اومد وقتی دور شد رفتم خونه به مامانم گفتم چرا درو باز نکردی گفت نبودم الان اومدم منم چیزی نگفتم ولی از طرز لباس و ارایش یه چیزایی فهمیدم نیم ساعت گدشت گفتم من بستی میخوام البته همیشه چند بار میگفتم تا مامان پول بستنی بهم میداد ناگفته نمونه پدرم یه کارگر بود با حقوق خیلی کم و چون مامانم خیلی به خودش میرسید واسه شکم ما کم میزاشت وبه محص اینکه بستنی خواستم گفت برو از اقا رسول هر چی میخوای بگیر من شصتم خبر دار شد که اقا رسول ترتیب مامانو داده و خیلی خوشحال شدم اینم بگم من خیلی توپول و سفید بودم چون همیشه جوان ها منو انگشت میکردن و منم دوس داشتم و اقا رسول هم خیای از من خوشش میاومد و چند بار منو خواست گول بزنه که فهمیدم ولی اون روز نمیدونم چه حسی داشتم که بهش پا بدم و رفتم در معازش و گفتم مامان گفت بستی و تخمه و این چیزارو میخوام اونم گفت باشه و منو برد پشت دخل و کمی منو دست مالی کرد و گفت بشین تا بهت بدم و طولی نکشید که وسایل رو اورد و گفت چند دقیقه صبر کن من برم تا اون طرف خیابون و برگردم چون کسی اگه بیاد تو دخلم پر پوله و برمیداره ولی از تو خیالم راحته و رفت و من موندم و دخل پر از پول اقا رسول
نمیدونم چی شد که دستم رفت تو دخل و یه مشت اسکناس برداشتم و گداشتم تو لباسم حالا نگو اقا رسول یه جا کمین کرده و داره منو میبینه خلاصه دو دقیقه نشد که اومد و گفت خبری نیست کسی نیومد راستی پسر خوب پول از دخل دزدی نکردی منم گفتم نه که اومد یه سیلیزد تو گوشم و چند تا فحش مادر بهم داد که خوشم اومد گفت مادرت بره جندگی کنه بهتره تا تو دزدی اصلا برو مامانتو بیار کوسشو پاره کنم اصلا خودتم کونت میخاره اصلا لخت شو ببینم چقد پول قایم کردی و در مغازه رو بستو منو لخت لخت کرد و گفت حیف که بدنت خیلی قشنگه وگرنه با کمربند سیاهش میکردم منم گفتم واسه چی که عصبانی شد و منو خابوند و با کمربند زد رو کونم که اشکم در اوند گفت بگو گوه خوردم کیر تورو خوردم تا نزنمت منم که ترسیده بودم حسابی زبون ریختم و گفتم هر کاری دوس داری با من بکن اونم نامردی نکرد منو برد حموم کلی مالوند با دولم اونقد قشنگ بازیکرد که یه انگشتش رو به سوراخم میمالید من خودمو فشار دادم که بره تو کونم خیلی حرفه ای منو مالوندبعدش گفت کاری میکنم که هر روز بیایی اینجا و بهت بستی بدم و منو تو تشکش خابوند با وازلین کونمو اونقد خوشکل چرب کرد و اول یه خیار اورد و منو باز کرد و بعدش کیرشو که متوسط بود اول داد دستم گفت این اسمش کیره باهاش بازی کن بعدش مثل بستی بلیسش و بعدش خودت بکن تو سوراخت که کتک نخوری تا اومدم حرف بزنم جوری زد تو صورتم که دوباره گفتم گوه خوردم کیرتو الان میخورم و مثل یه جنده حرفه ای جوری واسش خوردم که بهم دوباره خوراکی داد و گفت خودت بزار داخل کونت منم بلد نبودم چون اولین بار بود میخواستم کون بدم گفتم خودت یادم بده …
دیدم منو بوس کرد دودولمو چرب کرد باهاش بازی کرد منو مثل گوسفند چهار دست وپا کرد وگفت فقط شل کن خودتو و جوری حرفهای منو کرد که وقتی ابش اومد گفتم یه بار دیگه هم دوس دارم بهت بدم و این شد که هر روز تا چند سال میرفتم و به اقا رسول کون میدادم الانم به یکی از دوستام هر هفته میدم ولی اقا رسول واقعا کون خوبی ازم گایید الانم یادش میافتم سیخ میکنم ولی گاهی میرم پارک دانشجو بکن پیدا میکنم و کون حسابی میدم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید