این داستان تقدیم به شما

سلام محمدم هستم  ۲۶ سالمه و ۲ ساله ازدواج کردم این داستان نیست واقعیت تمامه امیدوارم از خوندنش لذت ببرید …
***
ی دایی دارم که از بچگی با من زیاد ور رفته و من و میکرده که اوایل بدم میومد و میگفت مگه من داییت نیستم باید با من مهربون باشی دیگه و… خرم میکرد ولی بعدها خیلی دوست داشتم
از من ۲ سال بزرگتره جفتمونم خوشگلیم اسمش محسنه
خلاصه تا من ازدواج کردم و تا مدتی بامن کار نداشت ک ی شب زنم خونه مادرمینا خوابید و دایی اومد خونه من
کلی حرف زدیم از گذشته و حرف کشید ب رابطمون گفت بدجور هوس کردم و ازین حرفا دوباره دلم خواست بهش بدم گفتم باشه
اونم همونجوری ک رو مبل نشسته بود شلوار و شورتشو کشید پایین گفت بیا خجالت نکش
منم رفتم و شروع کردم ب خوردن کیرش
پرسید اسما همینجوری برات میخوره ؟ چیزی نگفتم
 
من و برد تو اتاق خواب اونجا پر عکسای اسماست خوابوند رو تخت و کونم و لیس میزد
پرسید از دایی یاد گرفتی یا نه؟
گفتم چیو گفت کون اسمارو میخوری یا نه ؟
سرم و تکون دادم
گفت جووووووون با شهوت زیادی لیس میزد کونم باز شده بود و نبضش میزد
خوابید روم کیرش و گذاشت دم سوراخم گفتم یواش محسن
گفت تنگ شدی دوباره بازت میکنم دایی گوشم و میخورد و ب عکسای اسما نگاه میکرد
گفتم چیه چشمت خیلی میچرخه ها
گفت میخوام حرف دلم و تو سکس بهت بزنم بعدشم مثل همیشه و قبلا ب روی خودمون نمیاریم باشه؟
گفتم باشه

 
گفت دوست دارم درباره زنت حرف بزنیم و ازش برام تعریف کنی
کمکم کیرشو فشار میداد تو
تا گفتم نه ی دفعه فشارشو بیشتر کرد که گفتم باشه باشه غلط کردم
کیرشو نگه داشت

شروع کرد ب ناز و نوازش کردن
خیلی دردم اومد گفتم خیلی نامردی گفت بابا دست خودم نبود مگه تو تاحالا درد اسما رو در نیاوردی
گفتم چرا بیچاره اولاش بعضی وقتا گریه میکرد
گفت پس باید اشکتو درارم ک گفتم نه تورو خدا محسن
گفت پس باید هرچی پرسیدم بگی گفتم باشه میگم
همه چی میپرسید و من و میکرد
 
تا ابش اومد ریخت تو و گفت بریم حموم
رفتیم تو حموم گفت ازش فیلم داری؟
گفتم نه گفت پس واسه سری بعد بگیر کلی حال کنیم
گفتم باشه میخوای چیکار کنی گفت میخوام ی جور بکنم ک انگار اسمارو دارم میکنم
گفتم اگه اروم اروم بکنی ی فیلم دارم
گفت بزن بریم بیرون برام بذار
اومدیم بیرون گفت لباسای اسما کو زیرپوشاشو بیار اوردم ی ستشو انتخاب کرد و گفت بپوش
پوشیدم فیلم و گذاشتم تو لب تاب شهوت داشت میکشتمون
میچسبید ب من کونم و هزار تا بوس کرد گفت اسما باید شوهری مثل تو رو انگشت کنه

 
گفتم میکنه گفت واقعا گفتم اره
انگشتشو کرد تو کونم گفت میدونه کونیی من بودی گفتم نه
فقط میدونه دوست دارم انگشتم کنه
بدن لخت اسما رو میدید و من کیرشو میخوردم ابش زود اومد
ولی ابشم گفت باید بخوری
کیرشو اصلا درنیاورد از دهنم دوباره بعد از چند دقیقه که سیگار کشید و من هنوز میخوردم کیرشو
دوباره سیخ شد گفت بخواب خوابیدم جلو لبتاب اونم حسابی من و کرد و من کلی حال میکردم وسط کردناش میگفت من ی روز اسمارو میکنم باشه ؟باشه ؟ منم گفتم باشه گفت جووووووون اصلا جفتتونو باهم میکنم باشه؟ گفتم باشه داد میزد جوووووووون کیرم تو کون خودت و زنت من ابم خود بخود اومد ب پهلو خوابیده بودیم و من و میکرد
تا دید ابم اومد گفت جون دوست داری زنتو بکنم اره گفتم اره
گفت میکنم دایی میکنم و ابشو خالی کرد تو کونم چقدر داغ بود خستگیم در رفت
رفتیم حموم و اومدیم بغلم کرد خوابیدیم…
 
 
نوشته: محمد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *