این داستان تقدیم به شما

داستان از اون جایی شروع شد که من حدودا سه سال پیش تابستون دوباره محشری شدم و رفتم ولی کامپیوتر و. شروع کردم به جستجوی کیر و کلفتی و بکن، البته اولین بارم بود چون یه بکن داشتم ولی دیگه زیاد حال نمیداد.

رسیدم به همین سایت شهوتناک که دمش گرم باشه همیشه، بعد از اینکه رفتم چت روم  یه نفر گیر داد به سوراخم… ولی کلی ازم سین جسم کرد تا مطمئن بشه اصلم یا فیک، گفت اسمتو با ماژیک سبز بنویس روی لپ کونت منم قبول کردم… این کارو کردم و عکسو فرستادم واسش…
مطمئن که شد قرار رو گذاشت…جالبه من بده بودم و اون بکن ولی من باید اطمینان طرفو جلب کنم!
 
خلاصه وقتی آدرس رو داد و اسم قزوین رو آورد یک آن کونم مور مور شد…ووووییییی باید بارم قزوین سرزمین بچه بازاااا…کلی داغ شدم البته اینم بگم یه بار تا ترمینال آزادی رفتم و برگشتم در مقابل اینکه حشر دادن بودم از طرف هم میترسیدم، نمیشناختم که…ولی انقدر که حشریه دادن بودم نتونستم طاقت بیارم بلاخره یه روز رفتنی شدم… کلی به خودم رسیدم و سفید کردمو کرم زدم… لای کونمم کلی کرم زدم که وقتی راه مرفتم با اذان میمالید بهمممم…شورت هم نپوشیدم و با یه شلوار لی آبی روشن که یه خورده خشتکش پاره بود و با کلی ریسک زدم بیرون به عشق یه کیر کلفتو تخمای آبدار…واااایییییی بدون شرت زدم بیرون اونم به مقصد قزوین…خلاصه رسیدم به میدون توی قزوین که با اون بکن خوب قرار گذاشته بودم… اونجا کنار میدون یه پارک بود که منتظرش شدم، خیلی دوس داشتم یکی نظرش جلب کون بودن بشه مدام لای پام وقتی روی صندلی نشسته بودم باز میکردم و قسمتی از لپ مونم و سوراخم معلوم میشد ولی کسی توجه نمیکرد تا اینکه سرمو چرخاندم دیدم یه مرد تقریبا 50 ساله از زاویه ایی که من حواسم نبود داره منو دید میزنه…کلی ترسیدم و خجالت کشیدم ولی چند لحظه بعدش خودمم حال کردم توی همین کون نمایی ها بودم که گوشیم زنگ خورد و اون بکن اصلی سر رسید… دیدم یه پسر تقریبا هیکلی و چاق و عینکیه که ظاهر آرومی هم داره همون نگاه اول بهش اطمینان کردم و رفتم سوار شدم… سلام و علیک کردیمو راهی شدیم… به خونه که رسیدیم قبل از باز کردن در گفت که بابام طبقه پایین خوابه و البته خوابه سنگین ولی خب سروصدا نکن… توی دلم گفتم جووووون اگه باباهه بیدار شه اونم بیاد به صورت تصادفی و خفتی بکن منو چی میشه…
 
خونه بی وسایلو خلوتی بود اتاقشم بهم ریخته بود، وقتی با تعجب نگاه کردم خودش بدون اینکه بپرسم گفت ما داریم از اینجا می ریم تهرانو واسه همینه این ریختیه خونه….
رفتیم توی اتاق… نشستیم روی تختش و چند دقیقه ای به کشیدن سیگار گذشت و صحبت تا اینکه دیگه من صبرم سر اومدو دستمو زدم به کیرش از روی شلوارشو اونم یه نگاهی بهم کردو گفت بچه خوشگل هستی ها و منم عاشق همچین بچه ای هستم و سر حرف باز شد…لباساشو درآورد و با بخش را نشست کنارم منم دیگه طاقت نیاوردم دستم از زیر شرتش کردم تو کیرشو گرفتم وااااااااااییییییی خیلی کیر مردونه ایی داش، چه تخمای گونده ای، قشنگ حس کردم وقتی بخواد تلمبه بزنه در کونم تخماش بخوره به لپای کونم چه حالی میده….مور مورم میشد… خلاصه شلوارک کندم وقتی دید شرت پام نیست تعجب کردو گفت از تهران بدون شرت اومدی تا اینجا چه مونی هستی تووووو
گفتم خیلی محشری شدم بعضی وقتا فکر میکنم که اگه دختر بودم چه چنده ایی میشدم…گفتم من بیشتر دوست دارم خودنمایی و کون نمایی کونم یا اینکه جلوی چند نفر که نامحسوس میبینن منو کون بدم به یکی دیگه…

 
دیگه قشنگ کیرش منفجر شده بود، رفتم جلوش دوزانو نشستم و کیرشو گرفتم به دستو شروع کردم به خوردن، من از خوردن کله کیر مخصوصا اگر گونده باشه خیلی خوشم میاد…خیلی مزه داد بهم، مخصوصا اینکه یه جایی لخت بودم که نمیشناختم، قزوین بود، خونه تقریبا خوفناک بود و یه نفری که بابای طرف بود و هر لحظه دوست داشتم بیاد توی اتاق و منو ببینه که در حال دادنم، بدن سفیدی دارم و قیافه خوشگل و دخترونه جوری که هر جا می رم تقریبا بچه بازآ متوجه من میشنو نمیتوننن نگاه نکنن…
خلاصه حال خوبی داشتم…دیگه وقتش شده بود اصل کارو فرو کنه توی کون سفید و نرو من…
خوابوندم روی تخت و از پشت کونمو نوازش کردو یه دو سه تا تف انداخت لای کونم که دیگه داشتم میکردم از حشرررر… وقتی کیرشو گذاشت روی کونم بدنشو کامل خوابوند روم دیگه دیووونه شدم واییی الانم دارم یه جوراییی میشم… خلاصه قشنگ همه جای بدنشو روی بدنم حس میکردم، مخصوصا کیر و تخماشو … کلی لاپایی کرد منو تا سوراخم آماده دخول بشه خودم میدونستم کار سختی در پیش دارم چون تا حالا کیر به این کلفتی نرفته بود توی سوراخه کووووووون من… وقتی سرشو گذاشت درم به زور کمک خودم فرو رفت واییی خیلی درد داشت با اینکه لذت بخش بود واسم ولی تحمل نکردم و خودمو کشوندم جلو دوباره تکرار کرد تا اینکه سرش رفت توووووو و من یه آخ بلند گفتم و اونم حشرش چند برابر شد شروع کرد به جلو عقب کردن کیرش که دیگه فکر میکردم از شدت درد دارم خونریزی میکنم ولی واقعا حال کردم و تحملش واسم آسون تر میشد حدود یک ربع کرد تا اینکه آبش داشت میومد و ازم پرسید بریزم کجا و منم که دیگه خیالیم نبود گفتم بریز توی سوراخم اونم نام دی نکرد و با تموم وجود کیرشو تا دسته ها داد داخلم آب کیرشو توی اعماق کونم خالی کرد…واااااییی چند تا تلمبه بعد از ارضا شدن کون کننده واقعا به من حال میده…

 
یه خورده روی تخت دراز کشیدیم و گفت بیا بریم توی حموم هم یه حالی بکینم…همون جوری لخت از توی پذیرایی رد شدم و رفتم به سمت حمام که گفت یه خورده بشین روی مبل تا من حمام رو ردیف کنم…منم که دیوونه ی کون نماییب رفتم لخت نشستم توی پذیرایی به عشق اینکه باباش بیاد منو لخت ببینه اونجا ولی نیومد….
خلاصه رفتیم توی حمام و من هم شدم جلوی دوش و اونم از پشت در حالی که دوش آبه باز نبود و روی هر دومون میریخت، شروع کرد به گاییدن من…این‌دفعه آبشو بدون اینکه بپرسم گریخت روی کمر و مون من…
این بود ماجرای کون دادن من در قزوین….
 
امیدوارم خودتون اومده باشه
ممنونم..
نوشته: سید علی‌ کونی‌

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *