این داستان تقدیم به شما

سلام
اسم من امیر۲۶ ساله قد ۱۷۵.وزن ۶۲
داستان از اینجا شروع شد من یه رفیق صمیمی دارم اسمش محمدرضاس
۲۵ساله قد ۱۸۰وزنم‌ ۶۰. ما باهم ۱۰ ساله که رفیقیم خیلی کارا کردیم باهم
تا این که من یه روز من با یه پسری اینستا آشنا شدم و رفتم مشهد پیشش اون پسر واقعا خوشگل بود اسمش اشکان ۲۳ساله سفید قدم ۱۷۰وزنم حدود ۶۰ کون سفید و تپلی داشت قرار بود برم اونجا تا بکنمش من گفتم بریم مسافر خونه با اصرار اشکان رفتیم خونشون طبرسی بود.
اشکان بچه پول دار بود پدر مادرش اینا رفته بودن شمال وتنها بود رفتیم خونشون ویکم هم دیگه رو بغل کردیم و لب گرفتیم که اشکان گفت بریم شام بیرون رفتیم شام خوردیم و بعدش منم یه ترامادول خوردم رفتیم خونه یکم باهم حرف زدیم که حرف زدن مون کم کم تبدیل به لب شد حسابی لبایی خوشمزش رو خوردم بعد رفتیم تو اتاق که لباساش رو در اوردم خیلی سفید بود یکم با کونش بازی کردم کیرم داشت میترکید اشکان یه ژل بهم داد کیرم رو زدم ژل روان کننده بود اشکان قبلا هم زیاد داده بود منم کیرم رو یواش کردم تو و خیلی داغ بود اشکان یه چند تا اخ اخ بلند کرد کیرم ۱۷ سانته و کلفت تلمبه زدم اخ اوف اشکانم بلد شده بود اشکان فقط میگفت بکن منم تلمبه زدنم رو تند تر کرده بودم ترامال که خورده بودم حسابی منو گرفته بود دوست داشتم تا صبح بکنم اشکانم فقط میگفت کیر کلفت من بکن جرم بد تند تر بکن ابم که داشت میومدگفتم عزیزم کجا بریزم گفت بریز تو کونم ریختم حسابی خالی شدم گفت امیر کیرت رو در نیار روم دراز بکش منم گفتم چشم بعد دو دقیقه کیرم دیدم سوزش داره کشیدم بیرون اشکانم رفت دستشویی خودشو تمیز کرد بعد اومد گفت لطفا برام جرف بزن منم گفتم باشه براش جق زدم ابش اومد تو بغلم خوابید

 
دم دمایی صبح بود کیرم بلند شده بود رفتم روش و ماساژ دادم دیدم بیدار شد منم به کارم ادامه دادم حشری شد گفتم‌بلند شو برو دستشویی خودت رو خالی کن رفت بعد چند دقیقه اومد منم یه نیم ساعتی کردمش ابم رو ریختم توش گرفتم خوابیدم ساعت حدود ۹:۳۰بود که بلند شدم رفتم حموم وقتی بیرون اومدم دیدم اشکان با گوشی حرف میزد تا منو دید سریع قطع کرد منم چون شب اونجا بودم خیالم ازش راحت بود رفتم بیرون با اشکان نهارم رفتیم ساندویچی رفتیم سینما اشکان اخلاقش با روز قبل فرق کرده بود بهش گفتم اشکان من ساعت ۲۲میرم گفت نه امشبم باید پیشم باشی گفتم نه چون یکم دلم خالی شده بود یکم بهم التماس کرد قبول کردم غافل از این که اشکان برام برنامه چیده بود شب برا شام گفت بریم پیتزا بگیریم دیدم سرش تو گوشیه داره فقط چت میکنه اصلنم با من حرف نمیزد گفتم سیر کیر شدی دیگه تحویل نمیگیری که یه پوز خند زد و گفت نه بابا امشب میخوام تا صبح .گفت امیر اهل مشروب هستی گفتم اره
 
رفتیم خریدیم و رفتیم خونه چند پیک زدیم که گفت الان میخوام رفتم باهاش تو اتاق لباساش رو در اوردم اونم لباس منو نشست برام ساک زد یه حس عجیبی داشتم سریع برگشت و گفت بکن تا کیرم رفت توش یه اخ بلند از ته دل گفت من ترسیدم سریع کشیدم بیرون گفتم چی شد که دیدم ۵ نفر اومدن تو . کیرم از ترس سریع جمع شد فورا رفتم شلوارم رو بر داشتم دیدم شلوارم رو از من گرفتن خیلی مقاومت کردم اما فایده نداشت فورا اشکان نامرد چسب رو اورد دهنم رو بست چند نفره ریختن سرم دستم از پشت بستن اشکان داشت براشون ساک میزد یه نفرشونم ژل زد انگشتش رو دو نفرم رو پاهایی من نشسته بودن با انگشت کرد تو کونم از درد داشتم میمردم کم کم‌ کیرش رو گفت جلو سوراخم فشار داد داخل چشمام سیاهی رفت دهنمم بسته دستمم بسته فقط از چشمم اشک میومد دستشویی شدیدی داشتم داشتم از درد میمردم ولی اون نامردا به کارشون ادمه دادن یه نفرم اشکان رو میکرد بعد جاهاشون رو عوض میکردن فقط اون موقع خودم رو فوش میدادم دو روز منو داشتن وبه زور بهم تجاوز کردن روز سوم منو بردن شهرک رضوی پیاده کردن رفتن منم ماشین گرفتم .

 
ترمینال رفتم و بعدش شهرستان مون تا خونه فقط گریه میکردم نمیتونستم دردم رو به کسی بگم خیلی حالم بد بود چند بار به خود کشی فکر کردم
یه شب کسی نبود خونه مون زنگ زدم محمد رضا رفیقم فقط داشتم گریه میکردم که گفتم میخوام خود کشی کنم اونم باور نکرد گفت کس نگو یکم حرف زد خدافظی کرد منم رفتم قرص خوردم حدود نیم ساعتی بود یه استوری گذاشتم گفتم منو حلال کنید یه ۴۰ دقیقه گذشت چشمم سیاهی رفت وقتی چشمم باز شد دیدم بیمارستانم بابام اون موقع چیزی نگفت بعد چند روز گفت چی کم داری که اینجوری میکنی

مامانم گفت چرا این کارو کردی به هیچکس چیزی نگفتم محمدرضا اومد بیمارستان چشماش خون بود گفت نامرد چرا این کار رو کردی مامانم رو محمد رضا قسم داد برو خونه من همراهیش هستم بابام برم اتاق خصوصی گرفته بود محمدرضا قسمم داد باید به من بگی چی شده گفتم بهم تجاوز کردن مشهد که بودم خیلی حالم بده گفتم برام سخته برگردم به اون‌زندگی قبلی محمدرضا وضعیت مالی خوبی نداشت رفته بود از داداشش پول قرض کرده بود از بیمارستان مرخص شدم منو بر داشت برد شمال چند روز باهم بودیم همش بغلم میکرد میگفت داداشت بمیره که تو اینجوری بشی بابام هم پول براش واریز کرده بود محمدرضا اون چند روز حسابی بهم رسید بهم آرامش داد ولی من همش خواب میدیدم از خواب بلند میشدم گریه میکردم خوابم نمیومد تا اینکه از شمال رفتم شهرستان چند روز گذاشت دامادمون اصفهان سرکاره با ابجیم رفتن کلید خونشونم دست مامانم بود میرفت به خونه شون هر چند روز سر میزد منم کلید رو گرفتم از محمد رضا خواستم بیاد پیشم اون شب اومد من خواب بودم محمد رضا هم کنارم یهو از خواب پریدم که محمدرضا از صدایی من بلند شد سریع بغلم کرد
اون بغل بهم ارامش داد من خودم رو زدم به خواب دلم بغلش رو میخواست احساس کردم یه حس عجیبی بهم دست داد دلم میخواست فقط بغلم کنه دست زدم به کیرش یکم ور رفتم کیرش بلند شد کیرش خیلی کلفت بزرگه هست دیدم محمد رضا هم بیدار شد گفت امیر چه گوهی میخوری گفتم دوست دارم بلند شد زد تو گوشم رفت هرچی خواهش کردم قبول نکرد دیگه هم بهم زنگ نزد جواب گوشیم رو نداد یه ماه گذاشت بهش زنگ زدم گفتم محمدرضا حالم بده تو رو قران بیا پیشم اومد فکر کرد حال روحیم خرابه نشست کنارم گفتم محمد رضا حالم خرابه دلم میخواد خیلی اصرار کرد این کار رو نکن قسمم داد گفتم دوست داری به کسی بدم گفت اگه این کارو بکنی دیگه اسمم نیار خلاصه انقدر اصرار کردم تا راضی شد انجام بده منو بغل کرد ماساژم داد بدنم داشت میلرزید منو حسابی حشری کرد وداشتم میمردم گفتم منوبکن محمدم کیر کلفتش رو کشید رو سوراخم بازی کرد تف انداخت در کونم با کیرش یواش زد داشتم زمین رو گاز میگرفتم از درد گفتم بکش بیرون کشید بیرون سریع رفتم دستشویی دوباره محمد شروع کرد کم کم زد توش و شروع کرد به تلمبه زدن درد داشتم اخ اوف میکردم ولی دردش لذت بخش بود داشتم کیف میکردم محمد حدود ۴۰ دقیقه کرد ابش رو گفت میریزم رو کون ولی برام خیلی لذت بخشه
الانم هر هفته با هم رابطه داریم خیلی دارم لذت میبرم.
 
از شما دوستان ممنونم وقت گذاشتین

نوشته: امیر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *