این داستان تقدیم به شما

من الان 40 سالم هستش
تهران هستم اسمم #چلغوزیان و مجرد
تومحله ما پسری بود بنام سید علی 17سالش بود
اون روزا منم حدود 20 سال داشتم
سید علی #سفید بود بود و کون خیلی بزرگی داشت
همه تو #کفش بودن
 
یک روز ظهر تو محل فوتبال بازی میکردیم یادش بخیر #دروازه کوچیک توپ پلاستیکی دولایه
یکی از بچه‌ها که تو تیم ما بود خورد زمین داغون شد رفت بیرون ما دنبال یار می‌گشتیم که یک دفعه چشمم به سید علی خورد گفتم کتونی پات کن بیا تو بازی کن اونم پرید تو زمین بازی
شلوار سفید ورزشی داشت با تیشرت استقلال
کونش زده بود بیرون
اون موقعه بچه محل ها همه دور دروازه ها جمع می‌شدند و فوتبال نگاه میکردن
یادش بخیر شرطی می‌زدیم
خلاصه سید علی دنبال توپ بود همه دنبال کون سید علی
کسی دیگه بازی نگاه نمی‌کرد
بچه های تیم روبرو تو کف کون سید علی
براشون مهم نبود گل بخورن
فقط دوست داشتن توپ دست سید علی باشه خودشون رو بمالن به سید علی… کیرا راست بود
یک دفعه سید علی خورد زمین افتاد رو #اسفالت زانوش خون اومد شلوار ش. هم پاره شد پسر این مو نداشت سفید سفید بود من کف کردم
بچه محل ها داشتن کف میکردن
سید علی رو از رو زمین بلند کردم بردم جلو خونمون
جمعه بود کسی خونه نبود
کلید انداختم رفتیم تو حیاط سریع در رو بستم
کسی نیاد تو سید علی می‌گفت درد دارم گفتم نترس الان من ردیف میکنم بردم تو خونه سید علی رو گفتم شلوار رو دربیار زخم رو پاک کنم اونم سریع کشید پایین وای پسر پا بدون مو سفید تپل مشتی ولی چاق نبود گفتم سید علی بخواب پاک کنم
سید علی دراز کشید باشرت منم با زخم و میرفتم وبا پرو پاچه حال میکردم چشمم به کیر سید علی افتاد دیدم راست کرده فهمیدم که الان وقتشه
دستم رو بردم بالا زانو وای سفید نرم مشتی
کلی داشتم کیف میکردم
خلاصه زخمو تخمی تخمی بستم
گفتم سید علی کونی چرا راست کردی گفت به پاهام دست کشیدی حال کردم گفتم برگرد بدون مکث چرخید وای کون رو ببین سفید قمبل اخ سید علی عجب کونی داری هیچی نگفت دست انداختم رو لپ کونش چنگ زدم جای انگشتم موند رو کون سید علی شرت رو دادم پایین وای کس خل شدم پسر عجب کونی داری نمیدونم چطوری کیرم رو رسوندم در کون سید علی آقا منو یکی بگیره
فکر کنم دوبار ابمو خالی کردم سید علی گفت برم من الان مادرم میاد کوچه دنبالم گفت باشه برو دمت گرم وقتی #می‌رفت گفت اگر به کسی نگی من بازم بهت میدم گفتم باشه برو منم سریع جم جور کردم تا کسی نیامده رفتم تو حیاط خونمون با شیلنگ شروع کردم آب دادن باغچه درو باز کردم که #درخت های جلو در خونمون رو آب بدم دیدم چندتا از بچه محل ها نشستن در خونه بهم گفتن زدی گفتم چیو محمود سیاه گفت کون سید علی رو میگیم زدی توش گفتم نه بابا کونی نیست
خلاصه خرشون کردم رفتن پسر همه تو کف بودن

فرداش سید علی رو دیدم بهم سلام کرد گفتم سلام پات چطوره گفت خوبه مادرم بسته زانوم رو
مادر سید علی #عظیمه خانم بود سید علی به مادرش رفته بود سفید قمبل
گفتم سید علی کونت چطوره گفت بیا بریم خونه ما گفتم مادرت چی گفت بیا حله نترس
این داستان سکسی نیست خاطره هستش
براتون تعریف میکنم که سید علی چند سال چاقال خودم بود شرت عظیمه خانم رو میپوشید
باهم می‌رفتیم حموم کردن عظیمه خانم رو دید می‌زدیم تا سید علی زن گرفت کلی خاطره دارم
فعلا
راستی ادامه بدم یا نه
 
نوشته: چلغوزیان

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *