این داستان تقدیم به شما
با سلام خدمت همه ی دوستان من احسان هستم ۱۹ سالمه میخوام خاطره ی کونی شدنم رو براتون تعریف کنم …
خب ما یک همسایه داریم که اسمش حمید و همکلاسی من بوده همیشه تقریبا از همه نظر مثل همدیگه هستیم هردو سفید هردو چاق هردو کون گنده و خلاصه اگه کسی نشناسه فک میکنه داداشیم راستش رفاقت ما از سر همین موضوع هم شروع شد چون توی مدرسه همه میخواستن ما رو بکنن و یک باری باهاش درد و دل کردم و دیدم اونم مثل من از این وضع ناراضیه دیگه از اون روز ما شدیم رفیق فابریک همدیگه
راستش من دلم میخواست باهاش سکس داشته باشم هم کون بدم هم کون بکنم اما هیچوقت جرات نمیکردم باهاش در میون بزارم چون میترسیدم فکر کنه منم یکی هستم مثل بقیه برای همین این راز همینطور توی دلم موند تا هفته ی پیش که بلاخره به آرزوم رسیدم
قصه از این قرار بود که بعد از تعطیلی مدارس من و حمید همش پیش همیم و تو کوچه بازی میکنیم یا خونه ی اونا چون پلی استیشن داره یا گیم نت خلاصه هرجا تا اینکه حدود دو هفته ی پیش باباش براش یک دوچرخه خرید اون دیگه کامل تو رویا بود و همش علاف کوچه ها یجورایی هم پز میداد اما خب واقعا دوچرخه ی خیلی خوبی داشت من واقعا لذت میبردم دوچرخه سواری اون رو میدیدم مخصوصا اون کون گنده اش روی زین هنوزم یادش میوفتم سیخ میکنم خب البته منم دوچرخه داشتم اما مال اون بهتر بود
یک روز که تو کوچه داشت پز میداد و منم از پنجره نگاش میکردم و قبلش تو خونه چنتا فیلم سکسی دیدم بودم و حشرم زده بود بالا از اون بالا داد زدم حمید انقد پز دوچرخه ات رو نده با اینهمه که خرج کردی اما به پای دوچرخه ی من نمیره تا من اینو گفتم انگار خیلی بهش برخورده باشه سرش رو اورد بالا و با اخم گفت خب اگه انقد مطمعنی چرا نمیایی مسابقه بدی؟ منم گفتم من رکاب مفتی نمیزنم گفت خب بیا پایین شرطیش میکنیم منم گفتم برو بابا حال و حوصله ات رو ندارم اونم گفت هان چیه ترسیدی؟ منم گفتم نترسیدم اما امروز رو مودش نیستم گفت بیا هر شرطی گفتی قبوله منم تا این حرف رو زد حس کردم سر کلاهک کیرم یک لحظه زد چون من لحظه ی اول حشر اینطوری میشم و شستم خبر دار شد که به آرزوم نزدیک شدم سریع لباس هام رو پوشیدم و رفتم دوچرخه ام رو برداشتم رفتم تو کوچه گفتم بیا در گوشت یک چیزی بگم گفت چی گفتم باهم مسابقه میدیم اگه من بردم من تو رو میکنم و اگه تو بردی تو منو بکن قبوله؟ یکم فک کرد و چون دلش قرص و محکم بود از دوچرخه اش و واقعا هم خیلی بهتر بود از دوچرخه ی من با یک مکثی گفت قبوله
تو اون لحظه منم با خودم میگفتم اگه این کون رو میخوام باید تموم زور هام رو بزارم تو پاهام که به آرزوم که کردن حمید باشه برسم خلاصه رفتیم یک خیابون خلوت گیر اوردیم و چنتا بچه محل ها هم اومدن برا داوری کردن یک خیابون به طول حدود دو کیلومتر بود پشت خط وایسادیم و ته خیابون هم دوتا هم محله ای کرنومتر بدست منتظر ما.
مسابقه شروع شد و من همون اول کار دیوانه وار شروع کردم رکاب زدن یکم احساسی زدم و جلو افتادم اما حمید چون منطقی شروع کرد فورا بهم رسید و پای و پای پیش میرفتیم تا اون اواخر من کم اوردم اما بازم با تموم قدرت پا زدم ولی آخرش ۳ ثانیه کم اوردم و حمید مسابقه رو برد وقتی مسابقه رو برد از خوشحالی داشت پر در میورد منم تو شوک بودم تا اینکه با جمله ی امشب عروس خودمی حمید از شوک اومدم بیرون
من واقعا نمیدونستم چیکار کنم تو یک لحظه از ذهنم گذشت که دبه کنم اما فکر عواقبش که تموم شدن دوستیمون بود و اینکه دیگه هیچوقت نتونم بکنمش مانع این کار شد تو همین فکرا بودم که بچه محلا جمع شدن دورم و گفتن ماهم بستنی میخواهیم آخه ما به اونا گفته بودیم شرط ما سر بستنی براهمین دستم رو کشیدن بردن بستنی فروشی محله و شروع کردن سفارش دادن منم واقعا دیگه ناراحت بودم چون شرطو که باختم بستنی هم به حمبد و بچه محل ها داشتم میدادم و بعدم باید بهش کونم میدادم خلاصه همه رفتن و من موندم و حمید که با لبخندی از سر پیروزی اومد سمتم و گفت عروس خانوم حساب کن تا بریم خونه ی ما کارت دارم منم حساب کردم و رفتیم سمت خونه ی حمید اینا رفتیم تو خب حمید تک فرزند بود پدر و مادرش هم شاغل بودن میدونستیم حداقل تا دو ساعت دیگه تنهاییم تا برسن تو آسانسور فک میکردم با خودم که قراره چی بشه یعنی تا رسیدیم کلیدو انداخت رفتیم تو بی مقدمه یک سیلی محکم زد به کون من انقدری محکم که اشک تو چشمام جمع شد بهش گفتم یواش اینا تو شرط نبود که گفت دیگه الان که خانوم من هستی بهتره حرف گوش کن باشی عقده رو داشتم تو چشماش میدیدم وای قرار بود چه بلایی سرم بیاد داشتم همینطوری نگاش میکردم که گفت عروس خانوم لباساتو خودم در بیارم؟ منم گفتم در بیار اونم شروع کرد در اوردن دیگه از اینجا به بعد فقط میخواستم زودتر از دستش خلاص بشم تا اینکه رسید به شلوارم و چنگ زد کشیدش پایین این حرکتش باعث شد یکم سکسی بشم و تصمیم گرفتم از کون دادنم لذت ببرم تا نگاهش به کیرم افتاد خندید گفت توام مثل خودم کیر کوچولویی ها تا شلوار خودش رو کشید پایین دیدم آره کیرش کوچولوعه و یک وجه تشابه دیگه پیدا کردیم
منو روی دو زانو نشوند کیرش رو اورد جلو صورتم گفت بخورش کسکش من گفتم اما ساک تو شرطمون نبود اونم گفت برا خودت میگم که کمتر درد بکشی منم دیدم راست میگه شروع کردم براش ساک زدن شاید به یک دقیقه نکشید که ارضا شد منم خوشحال گفتم حالا برم؟ گفت نا چی چی رو بری عروس خانوم قرار ما کون بود من گفتم اما تو آبت اومد گفت خب اومده باشه دوباره هم میاد. قشنگ معلوم بود داره عقده هاش رو خالی میکنه با نگاه تحقیر امیز بهم گفت سگ شو البته من دیگه اذیت یا تحقیر نمیشدم چون کیر کوچولوش حسابی حشریم کرده بود منو چهار دست و پا کرد شروع کرد لوپ های کونم رو لیس بزنه و حرفایی میزد که منو بیشتر حشری میکرد مثلا میگفت من شوهر توام یا عجب کونی داری خب واقعا هم من خوب کونی ام مثلا میگفت تو اول کون بودی بعد دست و پا در اوردی بعد شروع کرد با سوراخم ور رفتن که اولش یکم درد داشت اما بعد عادی شد همزمان هم برام جلق میزد اول یک انگشت کرد تا جا باز کرد بعد دوتا و سه تا منم حشری شدم گفتم منو بکن عزیزم اونم یک جووون گفت و دودولش رو گذاشت دم سوراخ گشاد شده ی من اما بازم نرفت تو یک فشار داد اما من پریدم رو به جلو دوباره امتحان کرد درد زیادی داشتم و اونم لذتی نمیبرد تا اینکه چشمش خورد به وازلین و مالید به کیرش و گذاشت دم سوراخم و با اولین فشار راحت رفت تو کو
نم خودم هم باورم نمیشد شروع کرد به تلمبه زدن اما چون قبلش براش ساک زده بودم آبش دیر اومد چنتا تلمبه که زد من یکدفعه یک گوز از کونم در رفت که باعث خنده ی اون و خجالت من شد و گفت چه عروس گوزویی نصیبم شده
خلاصه تلمبه زد و زد و زد تا آبش اومد و تو کونم خالی کرد بعدم اومد سرم رو گرفت تو بغلش و گفت این که شرط بود اما اگه بازم خواستی میتونی خانوم من باشی منم گفتم حمید جون حالا که تو منو کردی میزاری منم تو رو بکنم؟ اما اون گفت نه شرمنده ایندفعه نمیشه چون این دفعه تو گوهه گنده تر از دهنت خوردی بابد تنبیه میشدی اگه خواستی یبار دیگه ببینم چی میشه اما بهت قول نمیدم منم شلوارم رو کشیدم بالا که بهم گفت خاکبرسرت برو خودتو بشو بو آب کیر منو میدی منم رفتم خودمو شستم و از خونشون زدم بیرون درد زیادی داشت کونم نتونستم با دوچرخه ام برم دوچرخه ام رو دستم گرفتم و مثل منگلا پیاده میرفتم و تو راه خونه گوز ازم در میرفت نمیدونم چرا رسبدم خونه تا شب خوابیدم و بعد از یک هفته هم درد کونم خوب شد و این شروع سکس های ماست و امیدوارم ادامه پیدا کنه
نوشته: احسان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید