این داستان تقدیم به شما
من و سجاد شوهرم بچه دار نمیشدیم مادر شوهرم خیلی اصرار داشت بچه دار بشیم اما مشکل از سجاد بود اون روز کل فامیل خونه ما بودن مادر شوهرم منو برد تو اتاق و به همه گفت عروس گلم حاملس و باید استراحت کنه از تعجب شاخ در آوردم!
بعد مدتی با پسر عموی سجاد شوهرم که اسمش مراده برگشت تو اتاق و در رو قفل کرد فهمیدم چه نقسه ای داره …خیلی ترسیدم تاحالا دست نامحرم بهم نخورده بود اومد جلوم واستاد و خواست بوسم کنه نذاشتم دستشو کشیدم مادر شوهرم با تشر بهم گفت چه خبرته جنده میخوای به همه بفهمونی شروع کرد به خوردن گردنم و بوسه های ریز دیگه جرات اعتراض نداشتم آروم شدم کم کم و تسلیم مادر شوهرم با لبخند منو نگاه میکرد کم کم ازش لب گرفتم طعم خوبی داست دستامون دور گردن هم بود و با یه دست با باسنم ور میرفت حسابی حشری شده بودم لباسا کم کم تو معاشقه در اومد و من فقط یه شرت داشتم پام کسم خیس سده بود
هر دو ایستاده بودیم و اون اومد پشتم بزرگی و گرمای کیرش رو باسنم حشری ترم کرد مادر شوهرم اومد جلوم و با سینه هام ور رفت و مراد از پشت داشت با باسنم بازی میکرد مادر شوهرم به همون صورت با دستاش لای باسنم رو باز کرد تا مراد آلت بزرگش رو تو کسم کرد هر سه ایستاده بودیم چه حس عجیبی بود درد و ارگاسم پشت سر هم مادر شوهرم آروم ازم پرسید آخرین پریودم کی بوده آروم گفتم چند روز دیگه میشم گفت عیب نداره دوباره روز اول پاک شدنت با هم بخوابین مراد که اینو شنید همزمان تلمبه تو کسم انگشتش رو ت کونم کرد کیرش رو در اوورد از تو کس و شروع به لیسیدن کونم کرد مادر شوهرم دوباره کونمو با دوتا دستش باز کرد اونقد حشری بودم که درد شدیش واسم فقط لذت داشت انگار نه انگار منو اوورده بودن تو اتاق که باردار کنن
رو تخت به حالت دمر خوابیدم و واسه اولین بار کون دادم حتی تا حالا سجاد شوهرم منو از پشت نکرده بود اونقدر گشاد شده بودم وقتی کیرشو کشی بیرون احساس خاصی داشتم پاهام رو داد بالا و کیرشو کرد تو کونم مادر شوهرم هم مدام قربون صدقم میرفت و با بدنم ور میرفت که حشری تر بشم آبشو تو کونم خالی کرد و زیپشو کشید بالا و رفت منم کلی گریه کردم مادر شوهرم دستمال کاغذی داد تا خودمو تمیز کنم منم لباسم رو پوشیدم و یه پارچه گذاشتم لای پام تا آب کیر مراد از کونم نریزه بیرون و رفتم حموم که تو همون اتاق بود فرداش دوباره مراد زنگ زد به گوشیم اما سجاد خونه بود به یه بهانه رفتم بیرون و مراد منو برد خونه یکی از دوستاش دو نفری منو کردن خیلی حال داد واسه اولین بار انزال هم شدم
یعنی آب با فشار از کسم پاشید اما بعد اون سکس باهاش کات کردم به جاش ماه بعد با یه پسر جذاب دوست شدم و الان ازش ۳تا بچه دارم و از سجاد هم جدا شدم توافقی و با شوهر جدیدم علی اکبر راحتم هر وقت هم هوس کنم با دوست پسرام میخوابم شوهرم هم همه جزئیات زندگیم رو میدونه حتی گاهی که با یه فرد جدید دوست میشم میام بهش میگم حتی یه بار با آرش دوست شده بودم که منو برد تو مغازه دوستش و ۵ نفر نوبتی کردن که اینو هم واسه علی اکبر تعریف کردم
نوشته: ؟
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید