این داستان تقدیم به شما

حدودا 15سالم بود که اون اتفاق افتاد…
اون روزا شور و هیجان خاصی تو خونمون حکم فرما بود آخه قرار بود واسه آبجی بزرگم خواستگار بیاد، البته ،نسرین قبل از اون هم خواستگارای زیادی داشت اخه لامصب هم خوشکله و هم خوش اندام و باریکی کمرش باعث شده درشتی سینه هاش و گندگی باسن اش خیلی تو چشم باشه پوستش به عکس من که گندمی هستم سفیده سفیده و موهاش خرمایی و چشمای درشتش عسلیه خانومای خانواده مادریم همشون سینه های درشتی دارن و من و خواهرمم به خانواده مادریم رفتیم و مثلا منی که اونروزا فقط پونزده سالم بود سوتین سایز هشتاد میبستم و ظریف بودنم باعث شده بود سینه هام نسبت به بقیه اندامم خیلی تو چشم باشه
 
قبل از خواستگاری مهرداد از نسرین اونقد خواهرم از شخصیت و رفتار مهرداد پیشم تعریف کرده بود که حتی قبل از دیدنش هم ناخوداگاه احترام و محبت زیادی نسبت بهش پیدا کرده بودم ابن احساسات با دیدن مهرداد و برخوردارشدن از محبت و احترام فوق العاده ای که نظیرش رو هرگز تا اون روز از کسی ندیده بودم باعث شد مهرش تمام و کمال به دلم بنشینه و هرگز اون احترامیکه باعث شده باشه احساس شخصیت کنم از دوروبریهام ندیده بودم با وجودیکه حالا دیگه اکثر خونواده ها میدونن که یه نوجوان واسه پیدا کردن حرمت نفس نیازمتد محترم شمرده شدن شخصیتشه اما تو خوانواده ما از این اگاهی ها خبری نبود و وقتی این احترام که در واقع حق طبیعی من بود از جانب مهرداد بهم داده شد اونقدر وجودم از مهر و ارادت اون پر شد که حتی فکر اینکه بخوام روزی بخوام با مهرداد رفتار خوبی نداشته باشم هم ازارم میداد و اینو نمک نشناسی و قدر ناشناسی در مقابل کسی میدونستم که بهم شخصیت بخشیده بود و در مقابل رفتار جاهلانه اطرافیان واسه اولین بار مثل یه لیدی متشخص باهام برخورد کرده بود و باعث شده بود به عنوان یه دوشیزه بالغ احساس ارزش کنم
وقتی از زیباییم تعریف میکرد یا منو دختر خوش اندام خطاب میکرد سرشار از شادی میشدم اولین باری که نسرین و مهرداد بعد از یه غیبت چند روزه اومدن خونمون بعد از سلام و احوالپرسی با خواهرم واسه دیدن مهرداد رفنم تو سالن اون با چهره خندون از جاش بلند شد و اومد نزدیکم و بغلم کرد و محکم به بدن عضلانی و داغش فشار داد و قبل از اینکه فرصت کنم فکر بدی راجع بهش کنم رهام کرد و در حالی که میخندید گفت اووووه چه ادکلن خوشبویی زدی گفتم اما من ادکلن نزدم گفت واوووو پس بوی طبیعی بدنته که انقد عالیه نازنین جان اگه بدونی تو این چند روز چقدر یادتو کردم .و ….و این بغل کردنا و فشرده شدنا که البته حسابی حال منو حسابی خوب میکردن تو دیدارهای اتی مون هم تکرار شدن و کم کم با بوسیدن گونه ام همراه شدبا اینکه این رفتار فوق صمیمانه فقط وقتی نسرین پیشمون نبود از مهرداد سر میزد آما برام اونقدر ارامش بخش و خواستنی بود که با کمال میل میرفتم تو بغلش و حتی وقتی واسه اولین بار لبهای داغشو رو لبام گذاشت و حین مکیدن لبهام (که البته با اشتیاق تمام از سوی منم همراهی میشد ) فشرده شدن سینه های درشتم رو میون پنجه های قدرتمندش احساس کردم بجای هر برخورد جدی ای فقط اه کشیدم اهی که موحب شد تا وقتیکه حموم خواهرم تموم نشده بود سینه هامو با شهوت بمالونه و کیر راست شده اشو از روی شلوار راحتی ای که همیشه بدون شورت میپوشیدمشو حالا قسمت جلوش تا روی رونهام از شهوتم خیس ه خیس بود محکم به کسم بمالونه تا منی که دیوار رو تکیه گاهم کرده بودم که لرزش پاهام باعث نشه بیفتم زمین با هر بار فشرده شدن سینه هام ،مکیده شدن لبهام و مالیده شدن کیر شق شده مهرداد به کس خیسم اه بکشم و دقیقا حس کنم که با هر اه من مهرداد حرص و ولع بیشتری واسه لذت بردن از بدنم پیدا میکنه واقعا دیگه کوچکترین اختیاری رو کارهام نداشتم سینه هام اونقدر ورم کرده بودن که کم مونده سوتینمو جر بدن و با هر بار فشرده شدنشون تو پنجه های قدرتمند مهرداد جابجایی پالس های شهوت رو تو بدنم حس میکنم صدای در حموم که اومد مهرداد منو ول کرد و با لبخندی که میشد رگه هایی از شرمندگی رو توش دید سرشو انداخت پایین و گفت منو ببخش نازنین باورکن من در مقابل تو هیچ اراده ای ندارم اینو اعتراف می کنم امیدوارم خیلی اذیتت نکرده باشم با شنیدن حرفاش یهو اشک توی چشام حلقه زد نمیتونستم بیشتر از این اونجا وایسم بدو بدو خودمو به اتاقی که هر وقت میامدم خونشون مال من میشد رسوندم یادمه خودمو که انداختم روتخت هنوز پاهام داشتن میلرزیدن از شدت اون تحریک چند دقیقه ای بی اجازه اما بی نهایت لذتبخش که محصولش کابوسی شد که مث بختک به جونم افتاد کابوسی به نام حقیقت که خودشو در قالب یه سوال ازار دهنده مدام به رخم میکشید واقعا من کی بودم وسط زندگی اون دو تا؟!!…. یه راز سکسی کوچولو ؟!!؛

 
نمیدونم خوشحالم یا غمگین هنوز سر سینه هام برجسته موندن و برجستگی شونو میتونم از رو تاپ و سوتینی که تنمه هم تشخیص بدم ناخوداگاه لبخند میشینه رو لبم
دلم با تصور ادامه دار بودن این عشق و حالای دزدکی پر سر و صدا تر از همیشه تو سینه ام میکوبه خصوصا حالا که از زبون مهرداد هم شنیدم که نمیتونه در مقابلم خود دار باشه !
ترجیح میدم کمتر تو جمع دو نفره شون حضور پیدا کنم نمیدانم شاید خجالت میکشم و یا شاید هم از اینکه مهرداد بخواد جلوی من به زنش توجه کرده و طوری کفریم کنه که یهو چیزی که نباید از دهنم در بیاد میترسم

کلمه زنش رو بعد از چند بار مزمزه کردن از فکرم تف میکنم بیرون و بخواب میرم
واسه شام که بیدارم میکنن هنوز داغونم دوس دارم بخوابم اما نسرین و پیله کردن هاشو هم میشناسم میدونم تا منو ننشونه پای میز شام دس ور نمیداره از سرم
با شب بخیر نسرین و مهرداد میخزم کنج اتاقمو و سعی میکنم اتفاقهایی که امشب تو اون اتاق و بین اونا میوفته رو مجسم کنم یه جورایی مطمئنم که مهرداد از عشق بازی عصرمون اونقد تحریک شده که هر طور شده مخ‌نسرینو میزنه واسه سکس گوش میخوابونم بلکه چیزی بشنوم اما انگار یا قیدشو زدن یا شایدم به خاطر حضور من و بسته موندن چشم و گوشم (!) دارن سایلنت سکس میکنن !!
واسه رسیدن روزای تابستون کلی منتظر مونده بودم و حالا که تابستون بود میتونستم به بهونه اینکه میخوام تو نگهداشتن بچه به خواهرم که کارمنده کمک کنم چند روز چند روز اونجا بمونم، اما از دیروز که اون اتفاقها بین من و مهرداد افتاده بود واسه موندن مردد شده بودم باید بیشتر فکر میکردم تو این فکرا بودم که باز دوباره سنگینی چشمهام به خواب دعوتم کرد بعد از یه چرت کوتاه بقدر کافی فرصت داشتم واسه فکر کردن و تصمیم گرفتن !

 
با بوسیده شدن لبهام چشمامو واکرد مهرداد اینجا چیکار میکرد مگه نرفته بود سر کار افکارم با صدای مردونه ای که زیر گوشم عشقو و هوس رو زمژمه میکنه انگار هیپنوتیزمم کرده مهرداد منو تنگ در اغوش میگیره تا با تکون دادن بدنش به قول خودش از نرمی سینه هام لذت کامل ببره دستش که میلغزه زیر تاپم دلشوره میگیرم اما با برخورد دستای گرم و مردونه مهرداد با سینه هام انگار برق بهم‌وصل کرده باشن به خودم میلرزم سر انگشناش بی وقفه با نوک برجسته شده سینه هام بازی میکنن ،لیهاش لبهامو به میون خودشون میکشن و زبونش که تو دهنم میچرخه مث یه شک شهوتمو چند برابر میکنه با شهوت خودمو بهش میمالم و اه تحریک کننده ای رو روانه سنسورهای او میکنم منو تو رختخواب مینشونه و تاپمو از سرم در میاره و با شهوت به سینه های درشتم که سوتین تنها تونسته نیمی ازشونو بپوشونه خیره میشه و همزمان دکمه های پیراهنشو وا میکنه واسع اولین باره بدن لختشو میبینم همونطور که از رو لباس حس کرده بودم عضلانیه نگاه ام که به پایین تنه اش میوفته هر دومون خندمون میگیره شلوارشو که میکشه پایین دیگه نمیتونم واسه لمس و دیدن کیرش صبر کتم دستمو تو شورتش میکنم و کیر سفید و کلفتشو که مث ستگ سفت شده رو تو دستای کوچیکم میگیرم و با شهوت شروع میکنم به مالوندنش اینکارم دیوونه اش میکنه انگار اخه منو فوری میخوابونه و شلوارمو که طبق معمول بدون شورت پوشیدم رو میکشه پایین و از پام در میاره و فوری خودشو به وسط پاهام میرسونه و با حرارت و شهوت شروع میکنه به لیس زدن کسم با هر حرکت زبونش کمرم از رو رخت خواب بلند میشه و با هر بار بلند شدنش یه عالمه لذتو بهم هدیه میکنه چوچوله مو که با لبهاش گرفته و بازی میده کم مونده گریه کنم با دستاش سینه هامو میمالونه و نوکشونو بی رحمانه میچلونه و کیر داغشو میذاره رو کس خیسم و با عقب جلو کردن خودش موجب میشه کیر داغ و کلفتش رو خیسی کس کوچولو و ملتهبم سر سر ه بازی کنه اونقدر تحریک میشم که به گریه میافتم التماسش میکنم کسمو پاره کنه اونم حالی بهتر از من نداره به زبون میاد و با صدایی که بخاطرتحریک خش دار شده میگه میخوام بکتمت نازی کس ات مال منه و قبل از اینکه فرصت پیدا کنم حرفی بزنم یهو کیر داغشو هل میده تو کس ام حس میکنم چاقویی که تو اتیش گداخته شده وارد بدنم میشه نگاه خمار از شهوتم به صورت مهرداد که میفته ،دونه های ریز عرق رو میبینم که یکی بعد از دیگری رو صورتش سر میخورن و اون با شهوتی عجیب مشغول مالیدن سینه هامه کلفتی کیرش حجم خالی کسمو پر میکنه و همزمان تند و تند لبهامو میبوسه و میگه جوووون عزیییییییزم تو چه تنگییییی و من که بعد از درد خفیف ناشی از پاره شدن پرده ام حالا دارم زیر کیر مهرداد از فرط لذت ناله میکنم وخودمو واسه دومین ارگاسمم اماده میکنم ، اونقدر شهوتی شده با کردنم که داره صورتم رو میلیسه دوس دارم بدونم از خواهرمم همینقد لذت میبره یا نه معلومه کس ام حسابی بهش حال داده بدن کوچولو و ظریفم زیر حجمی از گوشت و عضله میلرزه و مهرداد که داره نوک برجسته شده سینه هامو به نوبت گاز میگیره حرکت کیرشو تو کس ام تند تر میکنه و در حالیکه کیرشو تا ته تو کس ام کرده آب داغشو با فشار تو کس ملتهبم خالی میکنه با هر بار دل زدن کیرش یه بار ته کسم اتیش میگیره بی اختیار میگم سوختم مهرداد سوختم و پاهامو دور بدن درشتش قفل میکنم و در حالیکه پایین تنه اش رو محکم به کسم فشار میدم خودمو تو لذت سکسی که توامه با لغزش زبون مهرداد رو بدنم و فشرده شده سینه هام رها میکنم
 
نوشته: چیچیکا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *