این داستان تقدیم به شما
عید بخاطر کرونا دیدو بازدیدها غدغن بود باجناق بزرگم زنگید که خونه اید گفتم اره اومدن #شام موندن دو تا دخترشم با داماداش اومدن
داماد کوچکش معلمه زنش بی نهایت خوشگله دختر بود چند باری تو خواب لای پاش #ارضا شده بودم خونه ام سه طبقه است همه به هم راه دارن همه موندن اخر سر تصمیم گرفتم منم بخوابم به زنم گفته بودم برو تو اتاق کارم که یه تخت یک و نیم نفره است بخواب منم بعدن میام
رفتم اتاق کارم که تاریک بود از ترس بیدار نشدن زنم یواشکی رفتم زیر پتوش پشتش بمن بود دست کشیدم به باسنش دیدم لخته شورت تنشه داشتم میمالیدم که پاهاشو جمع کرد کمش شورتو داد پایین دیگه چشام دمیدید سرشو کشیده بود تا دست زدم کمرشو بدنش حس کردم خیلی اندامی تر از زنمه خوب که نگاه کردم دیدم دختر #باجناقم #فاطی است شورتشو منم دادم پایینتر تا خودش کشید در اورد کسشو دست کشیدم از حرارت دستمو میسوزوند تو گوشش گفتم میدونی کیم با شرش گفت اره بکون دکتر جووون حالا کسم بازه دونستم قبلن که می کردم خواب نبوده پرسیدم شوهرت کو گفت فرستادمش خونه دزد به خونمون نزنه گفتم عوضش دزد زنشو حالا میگا خخخ تا صبح پنج بار از کص گاییدمش گفت از کونمم بکن ولی #خیسم کن اولین باره یکبارم از کون کردم خیلی درد داشت ولی بخاطر لذتش تحمل کرد قبل اینکه همه بیدار شن رفتم دیدم زنم با دختر بزرگ خواهرش و نوه خواهرش تو خوابمون خوابن
بقیه هم تو طبقه وسط خواب بودن اومدم تو پذیرایی رو کاناپه خوابیدم صبح شوهر فاطی با سنگک #داغ رسید دید من رو #کاناپه خوابیدم گفت فاطی کجاست گفتم تو اتاق کار من مگه تبودین ؟! کی رفتی سنگکی من متوجه نشدم
گفت من شب رفتم خونه خودم نشستیم!
وانمود کردم که نمی دونستم چون فاطی هم گفت فردا وانمود کن که منو ندیدی فکر می کردی با حمد خوابیدیم
با حمید دوتایی صبحانه را اماده کردیم فاطی اخرین نفر بود اومد پای سفره اولین بار هم کون داده بود نمیتونست خوب بشینه گفت من رو میز میخورم کمرم درد میکنه تخت دکتر عادت نداشتم کمردردم کرده زنم گفت نکنه حمید اذیتت کرده گفت خاله چشت رفته به اقای دکتر اون بیچاره شب رفت خونمون صبح اومده #زنم گفت نمیدونستم خب می اومدی پیش منو طاهره گفت دیدم سرتون شلوغه گشتم تخت خالی فقط اونجا بود دکترم رو کاناپه خوابیده بود …
بعد از اون خونه که تنها میشه زنگ می زنه میرم پیشش حسابی کونشو گشاد کرده ام از کون خیلی لذت می بره کسشم مثل #کص دختر 21 سالشه سه ساله #ازدواج کرده فعلا بچه نمیخان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید