این داستان تقدیم به شما
وقتی یه مدت سکس نداشتم تمام سلولهای بدنم ازم تقاضای کیر میکردن،خب من یه دختر سبزه و بسیار شهوتی ام!
حالا سبزه بودن چه ربطی به شهوتی بودن داره؟؟
میگن سبزه ها آتیش شهوتشون بیشتره.
حالا شما بمن بگید این درسته یانه؟!
بگذریم…
یه روز که کخِ کیر افتادِ بود به جونم و باعث خارش کسم شده بود تصمیم گرفتم که برم سکس کنم!!
اما کیر کجا بود! البته که کیر فراوونه اما کیر قابل اعتماد هرگز…
یه تیپ سکسی طور زدم،زیر سارافونیم انقدر تنگ بود که سینه هام زده بود بیرون و این برای کسی که میخواست کس بده و چراغ بده بسیار ایده ال بود.
رفتم بیرون همینجور خیابونا رو طی میکردم که سر یه چهار راه ایستادم.
هرچی ماشینا برام بوق میزدن سوار نمیشدم نه اینکه ادا تنگا رو دربیارم نه!فقط آدم قابل اعتماد پیدا نمیکردم!
همینجور که ماشینا رد میشدن یه ال ۹۰ مشکی که راننده اش یه پیرمرد بود برام نگه داشت.
یکم نگاهش کردم قیافش قابل اعتماد بود ،باخودم فکر کردم این یه مردِ پیرِ که از ابروش میترسه کاری نمیکنه که هم به ضرر من باشه هم خودش ولی این اصلا کیرش راست میشد؟!
بیخیال شونه ای بالا انداختم و سوار ماشینش شدم.
به صورتش که نگاه کردم پوست سفیدش قرمز شده بود،از شدت شهوت صورتش گل انداخته بود،یه لبخند شیطانی زدم و دستم رو بردم سمت گوشش،مثله اینکه داغ هم کرده بود،شروع کردم با لاله گوشش بازی کردن…
_خب عزیزم بگو ببینم اسمت چیه؟؟مکان داری یانه؟
+اسمم رو که نمیگم ولی فامیلیم نباتیِ ،مکان هم دارم،راستی اندازه سینه هات واقعیه یا کاپ گذاشتی؟
معلوم بود که از بزرگی سینه هام آمپر چسبونده چون حین پرسیدن این سوال چند بار آب دهنش رو قورت داد!
پوزخند زدم و گفتم :هندوانه به شرط چاقو،میخوای ببینی واقعیه؟!
جوابی نداد رفت تهِ یه کوچه خلوت نگه داشت، سینه هامو گرفت و فشار میداد،جوری سینه هامو میمالوند که دوست داشتم همونجا سینه هامو بکنم تو حلقش!
با لذت و هیجان خاصی گفت:
+اینا چه خوبن جوون میده بخوریشون،قربونت بشم اسمت چیه؟
مثله خودش گفتم اسممو که نمیگم ولی بقیه بهم میگن ملیحه!!خب حالا که تست کردی ما رو ببر مکانت بکن دیگه.
خندید و گفت: بزار زنگ بزنم عیالم ببینم کجاست خونه نباشه یه وقت!
انگار که به یه لاستیک میخ زده باشن بادم خالی شد ،گفتم خب معلومه خونه اس کجا میخواد باشه…
بی تفاوت تلفنش رو دراورد،شروع کرد به حرف زدن یه باشه گفت و تلفن رو قطع کرد،ماشین رو روشن کرد و راه افتاد…
با تعجب گفتم کجا ؟؟
+دخترم شب شام دعوتمون کرده خونش ،خانومم رفته کمکش،الانم داریم میریم خونه ما…
_یه وقت شر نشه!
یه نه گفت و به رانندگیش ادامه داد.
بالاخره رسیدیم ،وارد خونه اش شدم،عجب خونه ی قشنگ و بزرگی داشت سه خوابه بود فکر کنم،منو راهنمایی کرد داخل یکی از اتاق ها و گفت برو یه دوش بگیر و خودتو اماده کن تا من بیام…
باخودم گفتم اوه چه پاکیزه و خندیدم و داخل حموم شدم، یه دوش گرفتمو سریع اومدم بیرون،ستم رو تنم کردم،رفتم رو تخت منتظرش موندم.
بالاخره با یه ظرف هندونه اومد تو تا منو دید خشکش زد جلو در ایستاده بود و به بدنم با ولع خاصی نگاه میکرد!
اینو بگم بدن من چیز خیلی خاصی نداره ،یه دختر با هیکل متوسط با سینه های درشت و باسنی یه مقدار متوسط نه بزرگ و نه کوچیک،اما نسبت به چیزی که اون داشت ینی زنش من خیلی بهتر بودم برای همین روی من ولع زیادی داشت…!
بلند شدم رفتم سمتش ،ظرف میوه رو ازش گرفتم و گذاشتم روی میز عسلی کنار تخت.
کیرشو از روی شورتش گرفتم و آروم آروم میمالوندمش ،سرمو نزدیک گوشش کردم و گفتم:
_نباتی چرا خشکت زده؟!تو که سینه ها میخواستی.
یه لیس به گوشش زدم و یه گاز کوچولو ازش گرفتم که یکدفعه سرشو کرد تو سینه هام و شروع کردم به لیس زدن ،وحشی شده بود ،هلم داد رو تخت و سوتینمو درآورد ،شروع کرد به خوردنشون.
من رو یه چیز خیلی حساس بودم اونم سینه هام بود وقتی برام میخوردن سست میشدم و اب کسم راه میوفتاد!
همینطور که مشغول خوردنشون بود ،دست کرد تو شورتم و کسمو با دستاش گرفت و میمالوند به شدت داشتم حال میکردم،
صدام زیادی بلند شده بود اما برای من مهم نبود!!
بعد از اینکه خوب دلی از عذاب درآورد.
نشست جلوم شورتشو دراورد و گفت بخورش!
منم که مشتاق کیر بودم با خوشحالی شروع کردم به خوردن اما بزرگترین ضدحال عمرم رو خوردم!
نباتی چون دیابت داشت کیرش راست نمیشد،هرچقدر خوردم اما فایده ای نداشت!
باخودم گفتم عمرا اگه دوباره بخوابم با یه پیرمرد سکس کنم تاتو باشی که از این فکرا کنی.
با حرص به کیرش یه ضربه زدم که به سمت چپش آویزون شد و دراز کشیدم.
همونطور که نفس نفس میزد اومد روم ،کیر کوچیکشو میمالید به کسم ،همینطورم سعی میکرد لبای منو بخوره ،اما من که پنچر شده بودم زیاد همراهی نمیکردم،انقدر کیرشو رو کسم مالوند که هم خودش ارضا شد هم من!!
اما این برام کافی نبود من کیر میخواستم!
بهش گفتم:
_عه نباتی من کیر میخواستم ،تو که چیزی برای ارائه نداشتی الان من چیکار کنم؟!
رفت سمت کشو میز عسلی یه پاکت دراورد گرفت جلوم و گفت:
+بگیر عسلم برات جبران میکنم تو فقط بامن باش.
میخواستم یکی بزنم تو گوشش و بگم جنده ننته من فقط واسه رفع شهوت خودم سکس میکنم نه پول!اما باز صدای توی سرم گفت :تو که یه سکس خوب نداشتی حداقل اینو بگیر…
بیخیال شونه ای بالا انداختمو پاکت رو ازش گرفتم ،باهم از خونه اومدیم بیرون،منو تا یه مسیری رسوند ورفت!
تو تاکسی که نشستم ،داشتم از کنجکاوی میمردم که بیینم چقدر پول تو پاکته!
زیپ کیفمو باز کردم و همون داخل کیف شروع کردم به شمردن پولای داخل پاکت ،۶۰تا تراول پنجاه تومنی توی پاکت بود!
داشتم از تعجب شاخ در میاوردم که گوشیم زنگ خورد!ا
اقای نباتی سیوش کرده بودم،جواب دادم ،بله؟
+سلام ملیحه جان خوبی؟؟
_خوبم ممنون جان؟
+از هدیه ات راضی ای؟
_اینهمه پول چه خبره واقعا لازم نبود!
+راستش رو بخوای این هدیه دو روزته من ازت فرداتم میخوام تا برات امروز رو جبران کنم،اگه مایلی فردا باجناغمو بیارم باهمدیگه آشناتون کنم!
_اونم همسن خودته؟!
_نه اون ۴۰و خورده ای داره خانومش آرایشگرِ واسه آموزش هاش رفته تهران چند وقتی نیست اینم بدجوری حشرش زده بالا،حالا میای یانه؟اگه مایلی که باهاش هماهنگ کنم.
بهش اوکی دادمو تلفن رو قطع کردم.
همش منتظر فردا بودم هیجان داشتم از اینکه بالاخره قراره یه سکس خوب داشته باشم ذوق زده بودم!
شب ساعتای ۱۲ اقای نباتی بهم زنگ زد و گفت که فردا ساعت ده همونجایی که امروز سوارم کرده بود میاد دنبالم.
گوشیمو برای ۹ آلارم گذاشتم تا بتونم خودمو برای کس دادن اماده کنم.
سر ساعت ۹بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم ،ست جیگریمو تنم کردم و یه مقدار هم خودمو ارایش کردم،به مامان که از زود بیدار شدنم تعجب کرده بود گفتم که میخوام برم بانک،کار بانکی دارم خداحافظی کردمو زود اومدم بیرون.
خودمو به سر قرار رسوندم یه جوری هیجان داشتم انگار با یارِ شیرینم قرار داشتم!!
نباتی اومد دنبالم رفتیم خونش بهش گفتم:اینبار زنت کجاست؟؟
گفت فرستادمش قم چند روزی نیست و توام در اختیار مایی!
خندیدمو گفتم یعنی به خاطره من فرستادیش بره؟!
که گفت:نه بابا از قبل میخواست بره دیشبم میخواست از دامادمو دخترم خداحافظی کنه!
_اهان پس کو باجناغت؟؟
+داره ماشینشو پارک میکنه الان میاد تو برو یه دو…
_دوشمو همین نیم ساعت پیش گرفتم ،الان فقط کیر میخوام!
+این شهوتت اخر کار دستت میده ها!!
همینکه این حرف رو زد یکی گفت :یاالله من دارم میام تو اتاق!
از یاالله گفتنش پوزخند زدم، نه مثه اینکه اعتقادات هنوز از بین نرفته میخواد منو بکنه یاالله گفتنش به چیشه؟!
اومد تو ایندفعه من با دیدن باجناغِ نباتی خشکم زد!
یه مرد باقدی بلند چهارشونه و هیکلی که هم با دیدنش احساس کردم شورتم خیس شد!
اونم مثله نباتی اومد رو تخت نشست رو به روم و گفت:
×سلام ملیحه خانم من جمشیدم ،از خسرو یعنی اقای نباتی تعریفتو زیاد شنیدم!حالا که میبینم تعریفی هم هستی!!
با یه حالت مسخره ای رو کردم به اقای نباتی و با صدای کشداری گفتم:
_اقا خسررررو لطف دارن نسبت بمن!
نباتی خندید و گفت:
+خدا لعنتت نکنه جمشید،واقعا راست میگن که باجناغ هیچوقت فامیل نمیشه ها اسم ما رو لو دادی؟
_حالا مگه قراره با اسمت چیکار کنم؟!
یکم خوش و بش کردیم ،دیدم اینا دست به کار نمیشن بهشون گفتم:
_چشماتونو ببندین هروقت گفتم باز کنید ،کلک هم نزنید!
مثه دوتا بچه گوش حرف کن چشماشونو بستن،از رو تخت بلند شدم لباسامو درآوردم ،کلیپسم رو درآوردم موهای بلند و حالت دارم آزاد شدند!
همینطور لخت باست هام البته ،رفتم جلوشون نشستم.
گفتم چشماتونو باز کنید،چشمای هر دوشون برق زد.
+جمشید سینه هاشو میبینی ؟ببین عجب کسی تور کردم از دیدنشون اصلا سیر نمیشم!
×وای خسرو عجب هیکلی داره این لعنتی زنای ما چندتا شکم زاییدن دیگه هیکلشون رو فرم نیست!
از اینکه زناشون رو با من مقایسه میکردن حالم بد میشد دلم نمیخواست زندگی زنی رو خراب کنم اما تو اون حالت شهوت همش بر عقل و وجدانم پیروز میشد!
جمشید با دستای بزرگش سوتینمو دراورد و شروع کرد به خوردن سینه سمت راستم ،خسرو هم با دیدن این صحنه سرشو گذاشت رو سینه سمت چپم همینکه به دهنش گرفت من کاملا وا رفتم!
خوابیده بودم و حالا دو تا مرد مثه دوتا بچه داشتن ممه های منو مک میزدن!
جمشید تو یک حرکت منو برگردوند بهم گفت قنبل کنم،دلم نمیخواست به این زودی بکنه!ناچارا قنبل کردم فک کردم الان کیرش میره تو کسم اما زبونش رو روی کسم حس کردم،خوشحال و حشری تر کیر وا رفته خسرو رو کردم تو دهنم اما چیزی که برام عجیب بود این بود که کیر خسرو هم داشت سفت میشد ،لذت خوردن کسم باعث شد تعجبم فروکش کنه!
خسرو و جمشید جاهاشون رو به سرعت عوض کردن و کیر جمشید با بزرگیش دهنمو مورد گایش قرار داد!
جمشید موهامو دور دستش پیچوند و با دستش سرعت ساک زدنم رو کنترل میکرد!
خسرو هم که اون عقب با کس و کون من مشغول بود، میخورد ،انگشت میکرد خلاصه داشت فیض میبرد!
جمشید به خسرو علامت داد که بکشه کنار و اومد پشت من گفت:
ملیحه جون از خسرو چی میخواستی؟
با شهوت تمام گفتم:کیرررررر میخوام اقای نبااااااتی
تا جملم تموم شد کیر جمشید محکم تو کسم فرو شد،درد بدی تو واژنم پیچید اما کم کم لذت بخش شد ،جیگرم حال اومد ،بعد مدتها کسم کیر خورد.
جمشید با دستاش دو طرف پهلوهامو گرفت و بدنمو آنچنان باضربه عقب جلو میکرد که موهام اومده بودن تو صورتم!
نباتی هم همش داشت قربون صدقم میشد
+داری جلو من کس میدی ملیحه حال میکنی؟؟
یه کشیده زدم تو گوشش و گفتم:آره کسکشِ من، حال میکنم جونم به فدای این کیر به این میگن کیر نه به کیر کوچولوی تو نباتیِ کسکشِ من!
از تحقیرم خوشش اومد،رفت سمت چپم و اومد زیرم شروع کرد با ولع سینه هامو خوردن !
همینکار باعث شد ناله های من به هوا بره،همراه با ناله به نباتی فحش میدادم که در کمال تعجب حال میکردو حرکاتش رو سریعتر میکرد.
جمشید کیرشو تو کسم نگه داشت ،خم شد به طرف جلو موهامو تو دستش جمع کرد.
مثه یه سوارکار که سوار اسبش بود موهای منم افسارش!
شروع کرد به ضربه زدن،سرم به عقب کشیده شده بود ،نباتی هم که مشغول سینه هام بود از دیدن این صحنه ها به قدری بهم ریختم که چندتا ضربه بعد همراه با ارضا شدن جمشید روی کمرم ،منم به ارگاسم رسیدم…
جمشید با دستمال کاغذی تمیزم کرد ، بیحال افتادم رو تخت
خیلی خسته بودم و نفس نفس میزدم که نباتی اومد روم ،اصلا حوصلشو نداشتم اما چیزی نگفتم نمیخواستم بعد اینهمه لذت دلخوری پیش بیاد…
کیرشو کرد تو کسم یکم الکی آه و ناله کردم بعد دو دقیقه آب اونم اومد…
بلند شد از روم رفت تو حموم که دوش بگیره!
چقدر این مرد پاکیزه است خخخ!!
جمشید هی به بدنم دست میکشید و گفت!
×ممنون ملیحه خیلی لذت بردم ،خیلی بدن خوبی داری فقط بامنو خسرو باش دوتاییمون ساپورتت میکنیم!
بلند شد رفت سمت کتش یه پاکت درآورد که گفتم قبلا حساب شده لازم نیست!
×میدونم خسرو دیروز سه تومن بهت داده،اما من این پاکت رو آماده کرده بودم که اگه از سکس باهات لذت بردم بهت تقدیم کنم ،این خدمت شما…
پول رو ازش گرفتم و داخل کیفم گذاشتم…
و همین باعث شد که من هرجا برای دادن برم پول بگیرم بااینکه احتیاجی هم به پول نداشتم ،عادتم شده بود!
چند روز بعد هم به خونه اقای نباتی رفتم که جز سکس و کیر و کس چیزی نبود که براتون تعریف کنم …
تو همین یه مدت هم کلی پول بهم دادن هم کلی لذت!
وقتایی که خانوماشون بودن رابطمونو قطع میکردیم تا باز مواقعی که خونشون خالی میشد!
تا قبل کرونا باهاشون بودم اما تا همین دو هفته پیش دیگه ازشون بی خبر بودم که یه روز باخواهرم و دوستامون پارک بودیم که اقای نباتی اومد سمتم و گفت:
+ملیحه؟!
منم بااخم بهش گفتم که اشتباه گرفتین!
اما با دیدن صورتش که قرمز شده بود لبخندشیطانی رو صورتم نقش بست…
تمام
نوشته: سبزه ی کیرخواه
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید