این داستان تقدیم به شما
اوایل سال ۹۶ بود که ازدواج کردیم. تو سکس خیلی داغ بودم اما هیچ وقت شوهرم سعید نمیتونست ارضام کنه چون اولش خیلی داغ میشد باید میکرد تو سریع، تو هم میکرد آبش میومد. بهش میگفتم اسپری یا کاندوم تاخیری بگیره میگفت روم نمیشه تازه اعتقادیم به این چیزا ندارم. با همسایه بغلیمون شهناز خانم خیلی دوست شده بودم یه خانم حدودا ۵۰ ساله بود یه پسر ۱۴ ساله داشت. یه روز گفت چرا لباساتو پشت بوم پهن نمیکنی هم زود خشک شه هم هوا بخوره. بنداز رو بند ما که فلانجا وصل کردیم. خیلی با شهناز خانم صمیمی شده بودم اوضاع مالیش خوب نبود به بابام گفتم براش تو یه خیاطی تولیدی کار پیدا کرد. شهناز میرفت سرکار به من سپرده بود حواسم به بچه اش باشه اخه شوهرش دچار اعتیاد بود و شهنازم قصد داشت ازش جدا شه.
یه روز صبح رفتم پشت بودم لباسامونو جمع کنم. احساس میکردم یکی دوتا از شورتام نیست. منم چون تازه عروس بودم لباسای باز و شورتای لامبادای مدل دار زیاد میپوشیدم. خیلی دنبال شورتام گشتم نبود. بار بعد رفتم لباس پهن کنم دیدم شورت هایی که دنبالشون بعدم افتاده یه گوشه زیر یه کولر خاکی و کثیف چندشم شد رفتم یه نایلون اوردم برداشتم انداختم تو نایلون و بعدم سطل آشغال. همیشه رو لباس زیرها یه روسری یا ملافه کوچک مینداختم روش گیره میزدم که کسی چشمش نیفته. اما بازم یکی ازشورتام گم شد. بار چندم که پیدا کردم شورتمو نگاه کردم با دقت دیدم انگار بد شسته شده و سفیدک بهش مونده. بازم انداختم دور ولی دیگه شورتامو بالا پشت بودم پهن نمیکردم. دیدم دستبرد زدن به سوتین هام بعدم شلوارک و شلوارام. یه روز بعد این که لباس پهن کردم دوتا لباس خیس تو لباسشویی جا مونده بود رفتم که اضافه شون کنم. از دور دیدم پسر شهناز رفت سر لباسامون یه شلوارکمو برداشت اومد سمت اتاقک پشت بوم پشت ستون آسانسور قایم شدم دیدم مهیار اومد با شلوارک من رفت پایین خونه شون. منم رفتم پایین کلید شهنازو داشتم رفتم برداشتم آروم رفتم کلید انداختم درو باز کردم رفتم سمت اتاق خواب مهیار دیدم مهیار لخت شده یه فیلم سوپر تو گوشیش گذاشته داره کیرشو میکشه به خشتک شلوارکم. انگار تو شلوارکم تلمبه میزد. بوش میکرد اصلا یه اداهای عجیبی درمیاورد.
قشنگ نگاش کردم تا کارش تموم شد آبش اومد ریخت تو خشتک شلوارکم. ارضا که شد چند ثانیه مکث کرد دراز کشید بعد کم کم لباس پوشید. و اومد سمت پذیرایی. یهو ترسید شروع کرد گریه کردن خاله به مامانم نگو بابام میکشتم خاله غلط کردم و … . ول کردم رفتم خونه م. در واحدامون به هم چسبیده بود. انقد در زد و صدام کرد ترسیدم همسایه ها بفهمن درو باز کردم اومد تو شلوارکمو اورد شسته بود. دلم براش خیلی میسوخت اخه باباشم خیلی میزدش. گفتم باشه برو صورتتو بشور بیا ناهار بخوریم رفت صورتشو شست غذایی ک شهناز براش گذاشته بودم اورد منم غذا و سالاد درست کرده بودم بردم رو میز غذا خوردیم یه خورده باهاش حرف زدم که حال و هواش عوض شه. بعد گفتم مهیار نگاه کن اینارو که میشوری تا ابت از روش پاک شه جای سفیدک ابت میمونه باید چنگ بزنی و قشنگ بشوری که ردش بره. اون روز یه پیراهن ساحلی پوشیده بودم که پشت گردنم با بند بسته شده بود. حسابی چشم مهیار ب پشت لخت کمرم بود. گفت خاله یه بار فقط یه بار برات بخورم اگه بدت اومد اصلا به مامانم بگو اول گفتم تو چه پررویی اینا بعد وسوسه شدم اخه سعید هیچ وقت نمی خورد. دستشو گرفتم رفتیم رو تخت در خونه رو قفل کردم دراز کشیدم به پشت گفت خاله اگه جیش داری بهتره اول دستشویی کنی رفتم دستشویی خودمو شستم یه اسپری ضد بو هم داشتم زدم به کسم و اومدم بیرون دیدم لخت مادرزاد شده گفتم تو برای من میخوری فقط چرا شورتتو دراوردی حق نداری کیرت تو کسم یا جای دیگه م کنی فقط تو همون شورتت جق میزنی ابت جایی نریزه حس کردم لجش گرفت چیزی نگفت
به پشت خوابیدم پاهامو باز کرد سرشو برد رو کسم چندتا بوس کرد شورتمو با دندون کشید پایین چند تا لیس گنده زد که آهم در اومد شروع کرد لای چوچولمو با دو تا انگشت باز کرد سر زبونشو میکشید حالت قلقلک میداد. بعد لوله میکرد تو سوراخ کسم دیگه بند نبودم به خودم میپیچیدم دست انداختم بند پشت گردنمو باز کردم. پستونام افتاد یه دستشو اورد رو پستون چپم میمالید. دوتا انگشتم کرده بود تو کسم ، کسمو قلقلک میداد با زبونم بالای چوچولمو تکون میداد یهو یه جوری ارضا شدم داد زدم که ترسید. بعدش گفتم بهم دست نزن تا آروم شم. خوابیده بود کنارم پشتمو میخاروند. جون گرفتم پاشدم گفتم پاشو الان مامانت میاد گفت کیر من چی گفتم بیا یه شورت میدم بمال بهش. قبول نمیکرد گفتم موقع کار با شلوارکم ازت فیلم گرفتم بدم بابات؟ هیچی نگفت دلم سوخت گفتم بیا باهام بازی کن ولی توش نکن آبتو روم نریز قبول کردم یه جوری بغلم کرد با پستونام و کسم بازی کرد داشتم دوباره شهوتی میشدم. به پشت تکیه داد منو گذاشت لا پاش کیرشم کنارم بود دست میکشید رو کسم زل زده بود به پستونام که یهو شورتشو گذاشت سر کیرش ابشم ریخت توش. هی بوسم کرد لباساشو پوشید. گفتم من میرم حموم دوتا بوسم به کونم کرد رفت خونه شون منم رفتم حمام.
رابطه من با مهیار اول تابستون شروع شد و تا آخر تابستون به جز روزای تعطیل رسمی که خانواده هامون بودن هر روز تکرار میشد. گاهی میخواستم برم بیرون بهش زنگ میزدم بیدارش میکردم زودتر بیاد کارمونو بکنیم که برم. حسابی به بغلشو نوازشاش عادت کرده بودم. مهر که شد صبحا میرفت مدرسه تا ساعت دو که تعطیل بشه کارامو میکردم که دو ساعتی که وقت داریم تا مامانش بیاد از دستمون نره. حتی یکی دو بار که مشغول بودیم مامانم اومد در خونه مون اما چون مهیار پیشم بود باز نمیکردم. قبلشم به سعید پیام میدادم میخوام دو ساعت بخوابم که اگه کسی بهش زنگ زد بگه خوابه. تو این مدت اصلا نذاشتم کیرشو داخل کس یا کونم کنه براش یکی دوبار فقط ساک زدم ولی در کل همیشه اون چوچولمو میلیسید و می مالوندم بعدش با بدنم بازی میکرد تا ارضا شم. البته خیلی اصرار میکرد که اجازه بدم کسم بذاره ولی اصلا قبول نمیکردمو حس میکردم بهش برمیخورد. یه بار گفت خاله دوست داری جز من یکی دیگه م برات بخوره گفتم مگه به کسی گفتی گفت اره برای یکی از دوستام تعریف کردم رابطمونو. ترسیدم گفت نترس نمیدونه کیه گفتم یه خانمه فقط. گفتم این فکرو از سرت بیرون کن. گفت دو طرفه اگه برات بلیسن دیوونه میشی ها تو همین حین که حرف میزدیم سر پستونمو لای انگشتاش فشار میداد میکشید. رابطه مون تا عید ادامه داشت که ما ۷ روز رفتیم سفر همش تو فکرش بودم. بعد که برگشتیم سعید که رفت سرکار میخواستم بهش زنگ بزنم که خودش در زد پرید تو همون جا جلو در شلوارمو دراوردم خودشم نشست کسمو گذاشتم دهنش انقد جلو در لیسید همونجا تو دهنش ارضا شدم.
شهناز بهم زنگ زد سلام علیک کرد گفت سعید خونه ست گفتم نه گفت داشت میرفت سرکار جلو در چی کار میکرد صدا ناله هات بیرون میومد خندیدم گفتم چند روز نبودیم دیگه صبح زود هوسی شد. گفت این مهیارم از کی رفته نون بگیره مثل این که رفیقاشو دیده هنوز نیومده همون موقع مهیار لای پستونامو لیسیده بود کیرشو میکشید لا پستونام. قطع کرد زنگ زد مهیار. مهیار داد زد گفت کار دارم اونم گیر داده بود کجایی چیکار اینم عصبی شد گفت دارم کس میکنم ادنم فحشش داد گفت بی ادب بی شخصیت. همون موقع یه لیس زدم سر کیرش آبش پاشید بیرون لای پستونام. همچنان ارتباط بدون دخول ما طول کشید تا اول تابستون شده بود یک سال چند بار سعید وسط برنامه رسید نزدیک بود به گا بریم. سریع میپوشیدیم یا مهیار در میرفت یا میگفتم اومده پیازی چیزی ببره. یه بارم شهناز اومد سرکارش دعواش شده بود میخواست وسط برنامه ما دردودل کنه الکی گفتم سعید هست. اوایل تابستون شهناز با مهیار میخواست بره شهرستان پیش پدر مادرش گفت یه ماه مرخصی گرفته مهیار ک اومد پیشم کلی عصبی بود گفت زود میام نمیمونم یک ماه. رفتن ولی یک ماه بیشتر شد نیومدن منم کلافه بودم. با خودم میگفتم اگه قبول کرده بودم دوستش بیاد الان با اون بودم. مهیار که بعد دوماه اومد. گفتم میخوام سورپرایزت کنم. گفت مگه میشه میخوای بذاری کست بذارم؟ گفتم نه اونو که انجام بدی دیگه نمیذارم پیشم بیای. قرار گذاشتیم با دوستش هماهنگ کنه بهم خبر بده. قرارمون شد واسه شنبه صبح که همه سرکار باشن که وقتمون زیاد باشه. ناهارم قرار شد مهمون اون دوتا باشم. که بعد ناهارم یه راند دیگه بریم به مهیار سفارش کردم به دوستش بگه دخول نداریم. شب قبل قرارمون بود که سعید داشت کسمو میکرد که یهو آبش اومد نتونست کنترل کنه خالی کرد توم. سریع پریدم دستشویی شروع کردم خودمو شستن که آبش بریزه بیرون. سعید گفت نشور بذار بچه بیاریم دیگه . با خودم قرار گذاشته بودم بخوام بچه بیارم مهیا رو بپیچونم. همش استرس حامله شدن داشتم.
با خودم قرار گذاشتم فردا که بیاد بعد سکسمون دیگه مهیارو ندارم بهم دست بزنه. فردا صبح بعد رفتن سعید پاشدم تختو مرتب کردم لباس کراپ کوتاه پوشیدم با شلوارک جین یه ارایش کردم کسمو شستم اسپری زدم و منتظر شدم در که زدن اومدن تو پسره از مهیار خوش تیپ تره و بزرگتر بود. نشستن کمی صبحانه خوردیم که علی دوست مهیار گفت خاله خانم بریم سر اصل مطلب؟ نگاش کردم خندید گفت اخه مهیار اسمتونو نمیگه میگه خاله. گفتم اره بگو خاله خوبه. مهیار بغلم کرد گفت بریم رو تخت. مهیار زیر بازوهامو گرفت علیم پاهامو گرفت انگار دارن جنازه میبرن خنده م گرفت رفتیم رو تخت. چسبیدن از دو طرف بهم. مهیار اومد کراپ مو در اورد علی شلوارکمو باز کرد کشید پایین شورت لامبادا لا چاک کسم رفته بود. علی شروع کرد زبون کشیدن بهتر از مهیار میکشید. مهیارم پاشو باز کرد سرمو گذاشت لای پاش. سرمو یه وری کردم شروع کردم کیرشو خوردم اونم کرستمو باز کرد. علی لای پامو به شدت باز کرده بود لیس میزد. لول میکرد تو کسم انگشت میکرد مست مست بودم رو ابرا. علی شلوارشو دراورد جاشو با مهیار عوض کرد دکمه های پیرهنشو باز کردم با موهای سینه ش بازی میکردم.
مهیار گفت خاله پشتتو بیار از پشت بخورم دوست داری توام واسه علی و بخور قبول کردم به پشت حالت قنبل کردم که کسم بیاد جلو علی دست انداخت دو تا رونمو گرفت تعجب کردم گفت میخوام لاش باز بشه مهیار بهت حال بده مهیارم لیس میزد از سوراخ کون تا چاک کس با سوراخ کونمم بازی میکرد قبلا هم بازی کرده بود. یهو مهیار کیرشو مالید در سوراخم با تمام قوا فشار داد تو اومدم تکون بخورم جیغ زدم عای سفت گرفته بودم گفت تکون نخور مهیار گفت بعد یه سال که فقط لیسیدم یه بار حقم نیست؟ گریه میکردم اونم فقط تلمبه میزد. گفت خاله خیلی تنگ نیستا کار عمو سعیده یا کس دیگه گفتم خفه شو. ولی واقعیتش این بود که مجردیم دوست پسرم چند بار کونم گذاشته بود. بعد پشت و روم کردن علی از پشت کونم کرد مهیار از جلو کسم گذاشت شروع کردن دوتایی رو ریتم تلمبه میزدن وضعیت خیلی شهوتناکی بود. انقد زدن معلوم بود تاخیری زدن. حس بدی داشتم یهو علی شروع کرد لرزیدن و اه اه کردن تو کونم خالی شد گفتم مهیار نریزی توش بکن کونم تو هم گفت خاله اخه اب اون اونجا ریخته دوتا زد به پستونام با تمام نیرو خودش چسبوند ته کسم ارضا شد. گفتم خره من داشتم حامله میشدم چرا ریختی باور نکرد خندید رفتم دستشویی باز تو کسم آب گرفتم شستم. عصبی بودم دیدم علی رفته حموم گفتم پاشین برین مهیار گفت الان علی بیاد میره ناهار بگیره گفتم خفه شو برین.
مهیار گفت قرارمون دو راند بود گفتم قرارمون بدون دخول بود گفت خدایی نامرد یه سال فقط برات لیسیدم. علی اومد زنگ زد رستوران غذا اوردن ولی اصلا قصد بیرون رفتن نداشتن رفتم اتاق درو قفل کردم گفتم برین علی گفت اخه لباسامون تو اتاق خوابته باز کن برداریم درو که باز کردم مهیار که لخت لخت بود اومد انداختم رو تخت دامنمو داد بالا شورتمو کشید پایین چوچولمو گرفت مالید علی بالا تنه مو گرفته بود که مست شدم مهیار میدونست کجامو فشار بده. لختم کردن شل شدم داگیم کردن علی اومد کسم گذاشت مهیار از زیر کسمو میلیسید خدایی با معرفت بود بازم فکر لذت من بود. از نگاه کردن به کسم ارضا شدم بهترین ارضای عمرم بود کامل خالی شدم. بعد ارضای من مهیار کونم گذاشت و علی اومد رو کسم که بازم علی زودتر ارضا شد و ابشو ریخت تو کسم مهیار به پهلوم کرد یه پامو داد بالا تو کونم اروم تلمبه میزد بدنمو نوازش میکرد تا ارضا شد بعد ارضا شدنشون مهیار پوشید که بره ولی علی رفت دوش گرفت. ظرف غذا های ظهرم برداشتن که برن. از در که میرفتن یهو شهناز رسید تعجب کرد از این که مهیار و علی از خونه من اومدن وضعیت بدتر شد وقتی آشغال غذارو دست مهیار دید و دید علی خیسه. اخماشو کرد تو هم رفت خونه ش. فرداش هر چی بهش زنگ زدم دیگه جوابمو نداد. فردا صبح قرارمون رفتم قرص ضدبارداری اورژانسی گرفتم چون حامله میشدم خیلی بد بود معلوم نمیشد کی به کیه. ی
کی دوبار رفتم در خونه شهناز درو باز نکرد. مهیار دو روز بعد قرارمون اومد بیاد نذاشتم. تلفنی بهش گفتم میخوام بچه دار شم دیگه نیا. اول چند بار اومد درو هول داد بیاد تو نذاشتم. تحمل رفتارای شهنازو نداشتم. به سعید گفتم خونه رو عوض کنیم. گفت باشه تو باردار شو میریم خونه دو خواب. قبول کردم رفتم دکتر برای پیش از بارداری اقدام کردیم و تو ۶ ماه خونه عوض کردیم و دیگه مهیارو بلاک کردم کلا.
نوشته: مینا ۷۰
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید