این داستان تقدیم به شما

سلام .من اسمم رضاست ۲۷سالمه ۲ساله نامزد کردم ی خواهر زن دارم به اسم فیروزه ۲۲سالشه قد۱۷۰ با ی اندام مانکنی سینه ها یه خوش فرم و باسن گردو برامده با ی صورت خیلی نازو لب هایه سرخ که من هیچ وقت از دیدنش سیر نمی شم …
 
فیروزه همیشه جلوی من راحت لباس می پوشه معمولا با ی پیراهن استین کوتاه و با شلوارک و بدون روسری حتی ی وقت هایی می شد که سوتینشو از زیر لباسش دیدمن خیلی با دیدن فیروزه با شلوارک شهوتی می شم ولی به رویه خودم نمی یارم فیروزه با من خیلی راحته حتی بعضی وقت ها از تو گوشیش کلیپ هایه خنده داره نیمه سکسی برام می زاشت اخرین بار یادمه ی کلیپ برام گزاشته بود که یارو لخت تو هوا داشت چتر بازی می کرد و کیرش تلو تلو می خورد یا مثلا ی کلیپی گزاشته بود برام که یارو تو خیابون شلوار زن هارو می کشید پایین و فرار می کرد منم با دیدن این کلیپ ها خیلی عادی برخورد می کردم ی وقت هایی هم که پایه کامپیوتر بودم می امد کنارم می ایستاد کنج دیوار کامپیوتر کنار پنجره بود اونم أد این همه جا می امد کنجه دیوار می ایستاد طوری که ارنجم می رفت لایه کوسش منم به بهونه تایپ کردن ارنجمو می مالوندم رو کوسش برام عادی شده بود که هر سری می رم خونه مادر خانومم به هر بهونه ایی با فیروزه لاس بزنم تا ی فرصتی پیش می امد می چسبیدم بهش وقتی تو اشپزخونه بود ظرف هارو می شوست به بهونه گرفتن چاقو واسه پوست کندن پرتغال از پشت گیرمو می مالوندم به کونش اونم انکار براش عادی شده بود ولی با همه این حرف ها نمی شد فهمید واقا دوس داره بکونمش یا نه…
 
اخه ی بار که پایه کامپیوتر بودم داشتم فیلم می دیدم امد کنارم ایستاد منم از فرصت استفاده کردم اول دستم رو گزاشتم پشتش بعد دستم رو بردم پایین گزاشتم رو کونش که دیدم خودشو عقب کشید منم دیگه به روی خودم نیاوردم بد جوری رفته بود رو مخم نمی تونستم بفهمم دوس داره باهاش لاس بزنم یا نه ی شب زمستون که خونه پدر خانومم خوابیده بودم نصفه شب از خواب بیدار شدم رفتم بالا سرش پاهاشو دست زدم دیدم تکون نمی خوره دستم رو رسوندم به کوسش ی خورده مالوندم می دونستم بیداره چند بار که کوسشو دست زدم دیدم به پشت خوابید و پتو رو انداخت رو خودش حسابی خورد تو زوقم نمی دونستم چه مرگشه پا می داد ولی راه نمی داد خلاصه این داستان ها گزشت تا ی روز که ماشینم دست داداشم بود من با موتور دوستم رفتم خونه پدر زنم رفتم داخل خونه صدا زدم کسی جواب نداد رفتم بالا دیدم یکی زیر پتو خوابیده کسی هم خونه نیست یواش سر پتو رو کنار زدم دیدم فاطمست یهو قلبم به تپش افتاد کسی خونه نبود با خودم گفتم از پشت بغلش کنم ولی خوب می ترسیدم چون فیروزه خانوم تکلیفش با خودش معلوم نبود که کیر می خواد یا نه با خودم گفتم با دست می مالونمش فوقش بیدار شد می گم کسی نبود خواستم بیدارت کنم ببینم بقیه کجان

 
دستمو بردم زیر پتو اول گزاشتم رو پشتش دیدم تکون نخورد یواش یواش دستم رو گزاشتم رو کونش اولش اروم اروم کونشو می مالونم وای چه کون نرمی داشت کیرم بد جوری شق شده بود از استرس اب دهنمو نمی تونستم قورت بدم دستم رو بردم سمت سینش ی سوتین توری تنش بود راحت می شد نوک سینشو لمس کرد وای چه سینه هایی داشت نه کوچیک نه بزرگ متوسط تو کف دستم می تونستم سینه هاشو راحت بگیرم ی خورده پتو رو دادم کنار می خواستم کوس نازشو دست بزنم که پاهاش رو هم بود نمی شد از هوس داشتم می مردم با خودم گفتم بادو باد پهاشو از هم باز می کنم دستمو می زارم رو کوسش اولین باری که خواستم پاهاشو از هم باز کنم به حالت خواب الود ی چیزی زمزمه کردو من پاشو ول کردم چند دقیقه گزشت دوباره پاشو گرفتم اینبار فشارو بیشتر کردم تا خواستم پاهاشو باز کنم چرخی زدو رو شکم خوابید
 
دیگه فهمیده بودم بیداره خودشو به خواب زده از پشت دستم رو گزاشتم لایه کونش و دستمو به کس نازش رسوندم ی خورده سطحی کوسشو مالوندم دیگه با خودم گفتم همچی ردیفه شلوارشو بکشم پایینو کیرمو بزارم تو کون فیروزه جونم تا ی خورده شلوارشو از پشت کشیدم پایین دیدم بلند شد مثلا تازه از خواب بیدار شده شلوارشو داد بالا به من نگاه کرد با چشم هایه خواب الود گفت کی امدی گفتم همین تازه بهش گفتم مامان اینا کجان گفت همشون رفتن مراسم روز ۷ پدر دوست بابا گفتم کی می یان گفت سه چهار ساعت دیگه بهش گفتم بگیر بخواب منم ی خورده می خوابم گفت نه دیگه خوابم نمی یاد برم ی چیزی درست کنم بخوریم پاشد دست و صورتشو شست رفت سروقت غذا وقتی داشت سیب زمینی رو ریز می کرد هی زیر چشمی به من نگاه می کرد منم همینطور میخ به اندامش نگاه می کردم جوری که خودش کاملا اینو حس کنه که می خوام ۱۰۰در۱۰۰بکنمش سیب زمینی هارو ریز کرد رفت بشوره منم بلند شدم رفتم پیشش
 
بهش گفتم کمک نمی خوای گفت نه مرسی گفتم می خوام ببینم چطور غذا درست می کنی اون مشغول شستن بود منم دستمو انداختم دور گردنش چیزی نگفت یواش یواش رفتم پشتش از پشت به بهونه ماساژ دادن هی خودمو بهش می چسبوندم و کیرمو می زدم به کونش کیرم حسابی شق شده بود فشاری رو که با کیرم به کونش می اوردم کاملا حس می کرد ولی چیزی نمی گفت چند باری هم به انوان شوخی کاملا از پشت بغلش کردم اووف چه لذتی داشت غذا رو گزاشت رو گاز رفت تو حیاط موتور رو که دید گفت ماله کیه گفتم ماله دوستمه بعد برگشت گفت خیلی دوست دارم موتور سواری یاد بگیرم اینو که گفت من از فرصت استفاده کردم گفتم بیا من بهت یاد می دم گفت الان گفتم اره بیا مقدماتیشو بهت یاد می دم  بعدا می ریم موتور سواری گفت باشه

 
سوار موتور شد منم رفتم ترکش پشت موتور نشستن و قتی نشستم طوری خودمو بهش چسبوندم که کیرم کامل رفت لایه پاهاش با ۲تا دست فرمونو گرفت منم مثلا نگهش دارم با دستمام سینهاشو گرفتم اون همینطوری فرمونو داشت موتور خاموش رو کلاج و دنده می داد منم سینه هاشو می مالوندم انقدر مالوندم که دیگه خودش افتاد تو بغلم شل شد فرصت رو غنیمت شموردمو از پشت زیر کردن و لاله گوششو خوردم دیگه کاملا تحت اختیارم بود سینه هاشو به طرز وحشیانه ایی چنگ می زدم فیروزه هم مقاومتی نمی کرد سرشو چرخوندم دیدم چشماش بستست لبامو چسبوندم به لباش شروع کردم به خوردن لباش چند دقیقه همینطوری لباشو می خوردم دیدم خودشم داره لبامو می خوره از موتور پیادش کردم چشماشو باز کرد گفتم بریم بالا حرفی نزد همینطور که دستم رو گردنش بود بردمش تو اتاق دراز کشیدیم دوباره چشماشو بست منم لباساشو در اوردم وای بالاخره به ارزوم رسیده بودم فیروزه جلوم لخته لخت اماده برایه اینکه من بکنمش
 
لباسامو در اوردم رفتم بالا سرش شروع کردم به خوردن لباش اونم داشت لبامو می خورد سینه هاشو چنگ می زدم صورت نازش قرمز شده بود رفتم پایین تر شروع کردم مثل گرسنه ها سینهاشو خوردن به طور وحشیانه سینهاشو می خوردم سینهاشو به جم می کردم جفت نوک سینهاشو گزاشتم تو دهنم میک می زدم حسابی داشت حال می کرد یواش یواش چشماشو بزار کرد و داشت به من نگاه می کرد که چطور سینه هاشو می خورم دستش رو گزاشت رویه سرم و سرمو به سمت سینه هاش فشار می داد من با دستم کوسشو می مالوندم حسابی خیس شده بود دیگه دیونه شده بود شیکمشو بوسیدم رفتم پایین تر وای چه کوس تر تمیزی داشت قرمز قرمز بود ی خال مو هم نداشت سفید سفید وقتی لبامو گزاشتم رویه کوسش ی اه عمیق کشید وقتی لایه کوسشو لیس می زدم از شدت حوس تمام تنش می لرزید حسابی صداش درامده بود پاهاشو گزاشتم رو دوشم و حسابی کوسشو خوردم صدایه اه و اوهش در امده بود سرمو به کوسش فشار می داد وحشی شده بود
 
بعد از چند دقیقه به همین شکل خوردن دیدم ی جیق ضعیف کشید و افتاد ابش امد کوسش حسابی خیس شده بود نای حرف زدن نداشت رفتم کنارش لباشو بوسیدم گفتم حالا نوبته منه کیرمو گزاشتم جلو دهنش ولی امتناع می کرد گفتم باید بخوری همون طوری که من برات خوردم اولش دهنشو وا نمی کرد ولی با چند بار فشار دادن کیرم به لباش دهنشو وار کرد و کیرم رو گزاشتم تو دهنش گفتم خوب بخورش که این حال الانتو مدیون همین کیری ی لبخندی زد و شروع کرد به خوردن حالا دیگه داشت حسابی کیرمو می خورد تازه خوشش امده بود با تخمام بازی می کرد از تخمام خیلی خوشش امده بود سر کیرمو داد بالا و شروع کرد به خوردن تخمام با زبونش رویه تخمام می کشید حسابی داشتم حال می کردم وقتی می دید من حال می کنم بیشتر اینکارو تکرار می کرد وقتی سر کیرمو دوباره گزاشت تو دهنش اب حوسم امد یهو کیرمو از دهنش دراورد گفت این چیه چرا انقدر شوره خندیدم گفتم اب حوسمه گفت شور شد کیرت دیگه نمی تونم بخورم گفتم باشه عزیزم پشت کن بزارم تو کونت گفت نه می ترسم بره تو کوسم گفتم نترس به من اعتماد کن حسابی حال می کنی گفت باشه فقط حواست باشه ها گفتم اوکی خیالت راحت

 
به پشت خوابید ی بالشت انداختم زیرکوسش کونش حسابی امد بالا تف زدم سر کیرمو یواش گزاشتم دمه سوراخ کونش بهش گفتم اولش ی خورده درد داره ولی بعدش دردش بالذته گفت نه من می ترسم گفتم نترس عزیزم هیچیت نمی شه خلاصه راضیش کردم کیرمو ی خورده فشار دادم دیدم داد کشید گفتم اروم فیروزه جون الان دردش تموم می شه اونم می گفت تورخدا رضا نکن دردم می یاد ولی من گوشم بدهکار نبود کیرمو بیشتر فشار دادم تو تا بلاخره سر کیرم رفت تو کونش از شدت درد گریش گرفته بود چند لحظه تو همین وضعیت موندیم تا سوراخ کونش باز بشه از درد دستشو گاز می گرفت و ناله می کرد منم بدنشو نوازش می کردم گفتم الان دیدگه دردش تموم می شه ی خورده که گذشت شروع کردم اروم اروم تلمبه زدن دردش کم شده بود کیرمو تا ته کردم تو کونش…
 
باز ی خورده احساس درد می کرد ولی این دردش دیگه با لذت بود همونطور که کیرم تو کونش بود چها دستو پا بلندش کردم و از پشت می کردمشو کوسشو بادست می مالوندم حسابی داشت حال می کرد هم دردشو داشت هم لذتشو ۱۰دقیقه تو همین وضعیت گاییدمش کوسش خیس خیس بود هر وقت که ابم داشت می امد چند لحظه صبر می کردم دوباره تلمبه می زدم حسابی خیس عرق شده بودم چندتا تلمه سریع و پشت هم زدم ابم امد همشو خالی کردم تو کونش و روش دراز کشیدم خیلی بهم حال داده بود تا اخرین قطره ابم خالی شده بود طوری که چشمام درد گرفت کیرمو که دراوردم روشو کرد سمت من و لبامو بوسید و بهم گفت خیلی دوستت دارم رضا جون امروز بهترین روزه زندگیم بود از اون رور به بعد هر وقت موقعیتی پیش می یاد باهم سکس می کنیم و حسابی از باهم بودن لذت می بریم..
 
نوشته: sex irani

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *