این داستان تقدیم به شما

سلام .

 امیر هستم 21 ساله و اهل تبریز.خاطره ای که میگم برا یه سال پیشه…

***

یه روزی از روزای تابستون بود که داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم یه پیامک اومد:”سلام بی معرفت خوبی؟چه خبرا چرا نیستی؟” اینم بگم سیمکارت من قبلش دست مامانم بود یه چند وقت و حدس اینی هم که پیام داده بود از دوستای مامانمه منم برگشتم بهش پیام دادم شرمنده ب جا نیاوردم برگشت گفت:”دیدی بی معرفتی، منم راحله (فامیلیشم گفت)گفتم ببخشید بجا نمیارم شما با کی کار دارین؟ باز پیام داد مگه تو فلانی نیستی منم گفتم اهان شما با مادرم کار دارین شمارش عوض شده بعدش شماره جدید مامانمو دادم شماره راحله رو هم سیو کردم یه روز داشتم تو تلگرام تو یه گروه دنبال دختر میگشتم برا مخ زنی دیدم پیام اومد راحله به تلگرام پیوست.اولش توجه نکردم ولی شب یه پیام براش فرستادم و خوش امدگویی کردم اونم چند لحظه بعد جواب داد و اول منو نشناخت بعد تودمو معرفی کردم یه کم حرف زدیم اونم عکس پروفایلمو دیده و بود یکم ازم تعریف کرد و اون شب رو پشت سر گذاشتیم روزای بعد بیشتر باهم اشنا شدیم و متوجه شدم تبریز زندگی نمیکنه و یکی از شهرستانای نسبتا دور از تبریزه. بیشتر که شناختمش متوجه شدم یه اختلافاتی هم با همسرش داره راحله 38 سالش بود و به قول خودش زود و ب زور ازدواج کرده بود و لیاقتش بیشتر از شوهری بود که الان داره

حاصل ازدواجش هم دو تا دختر 16 و 19 ساله بود.یه روز که داشتیم حرف میزدیم بحث کشیده شد به بحث های جنسی و کمبود جنسی و این چیزا. من یکم در این مورد گله و گلایه کردم که یهو راحله ازم پرسید خودارضایی میکنی؟اول خواستم بگم نه ولی نگفتم گفتم اره میکنم خیلیا دچارشن منم مثل بقیه برگشت پرسید یعنی اینقدر جوونای مملکت تو کفن؟ منم بحثو کش دادم و از خودارضایی و خلا جنسی حرف زدم

راحله همش میخواست منو از جق زدن و این کارا نجات بده و نذاره ادامه بدم ولی نمیشد انگار بیشتر منو حشری میکرد یه روز یه چند تا فیلم سکسی براش فروارد کردم بعدشم پیام دادم ایوای دستم خورد و بازشون نکن و این چیزا که اونم گوش نکرد و همشونو دیده بود برگشت بهم گفت با این فیلما حق داری نتونی جق نزنی منم داشتم من تا اون روز عکس نخواسته بودم ازش ولی کاملا صمیمی شده بودیم و ازش خواستم عکسو بفرسته اونم برگشت به شوخی پرسید میخوای با عکس منم جق بزنی من قد این جنده ها خوشگل نیستما منم فهمیدم داره شکسته نفسی میکنه گفتم نه میخوام ببینم این خانومی که منو دیوونه خودش کرده چ شکلیه یه چند دیقه بعد چنتا عکس فرستاد که تو عروسی گرفته بود قدش کتاه بود و یکم تپل صورت گرد و خوشگل که با ارایش خوشگل تر هم شده بود سینه هاش خیلی جلب توجه میکرد یکم بعد پرسید کجایی تو فکر رفتی؟چیشد خوشت نیومد من که گفتن زیاد خوشگل نیستم
 
 
منم برگشتم ازش تعریف کردم هندونه دادم زیر بغلش همون روز ازش پرسیدم تاحالا به رابطه با کسی غیر از شوهرش فکر کرده برگشت گفت کیه که فکر نرکده باشه ولی خب ادم به هر چی که دوس داره نمیرسه گفتم خب اگه بتونی برسی انجامش میدی گفت شیطونی نکن تو جای پسرمی. من خیلی تابلو حرف میزدم ولی اون زیاد مقاومت نمیکرد همون اولش گفتم حله مخشو زدم تموم شد رفت ولی کار سخت تر از اونی بود که فکرشو میکردم از اون روز به بعد من هی اصرار میکردم و اون منو پس میزد سر این حرفا رابطمون بد تر شد و کار به قطع ارتباط کشید. یه هفته ای ازش بی خبر بودم که یه روز پیام داد قراره بیان تبریز هم دیدن فامیلاشون هم دیدن خونه و میخوان بیان تبریز زندگی کنن من اولش زیاد واکنش نشون ندادم ولی بعدا تقریبا اشتی کردیم و رابطمون شد مثل قبل در کمتر از یه ماه راحله ساکن تبریز شد و در اولین فرصت از خواستم همدیگه رو ببینیم اولین ملاقاتمون تو یه پارک نزدیک خونه شون بود
 
 
کلی بگو بخند کردیم و خوش گذروندیم و بعد برگشت خونه تابستون تموم شد و دخترای راحله کمتر خونه بودن یکیشون مدرسه میرفت بزرگه هم پشت کنکور بود و کلاس کنکور میرفت یا که کتابخونه بود با دوستاش شوهر راحله هم وکیل بود و میرفت شهرستان و از شنبه تا چهارشنبه تو شهرستان بود با راحله قرار گذاشتم برم خونه اش روز قرار فرا رسید و رفتم دم در خونه راحله در زدم بعد چند لحظه در حالی که موهاشو شونه میکرد اومد درو باز کرد تزه از حموم اومده بود بیرون و موهاشو خشک میکرد اون روز اولین بار بغلش کردم و بوسیدمش خیلی هم بهم حال داد چون راحله رو خیلی دوست داشتم و این که باهاش همچین ارتباطی داشته باشم ارزوم بود دوباره حرفا رو کشیدم سمت بحثای جنسی و خواستم حشریش کنم تا بتونم باهاش سکس کنم ولی لامصب بازم مقاومت میکرد اون روز نشد باهاش کار کنم و قرار دیگه گذاشتم و این بار تو فرصتی که داشتم نرمش کرده بودم تقریبا تو چت باهام همراهی میکرد

 
قرار بعدی رفتم خونه اش اول یکم پذیرایی کرد و بعد شروع کردیم حرف زدن و بهش گفتم دوس دارم ازش لب بگیرم اونم گفت اگه میتونی بگیر منم رفتم سمتش و یکم با هم ور رفتیم هر طوری بود ازش لب گرفتم اونم زبونشو میکرد تو دهنم و خوب همراهی میکرد با دستام هم شکمشو میمالیدم و میخواستم سینه هاشو بمالم ولی جرئت نمیکردم یکم بعد از هم جدا شدیم و کیر منم کاملا شق شده بود یکم از رو شلوارم معلوم بود میدیدم که راحله گاهی نگاه میکنه ب کیرم این بیشتر حشریم میکرد سینی رو برداشت بره یه چایی دیگه بیاره که منم دنبالش رفتم اشپزخونه و از پشت بهش نزدیک شدم باسنش واقعا بزرگ بود و از پشت بهش چسبیدم و بهم گفت امیر قبلا هم گفتم نمیخوام این کارو بکنم منم در موابش گفتم ولی به این کار فکر میکنی کافیه یه بار تجربه کنی اونم سرشو انداخته بود پایین و مِن مِن میکرد گفتم هر جا ناراضی بودی ازت جدا میشم بعد رفتم طرفش و دستمش گذاشتم رو سینه هاش اولین تجربم بود و خیلی سست شده بودم قلبم خیلی تند میزد انگار زور نداشتم بمالم سینه هاشو ولی نباید میذاشتم فرصت از دست بره کم کم شروع کردم به مالیدن یه تاب تنش بود به رنگ سبز تیره یه چیزی هم شبیه جلیقه پوشیده بود که از جلو با دکمه بسته شده بود و بالای کمرشو پوشونده بود اول دکمه اون باز کردم بعد تاب رو در اوردم سینه هاش زیاد خوش فرم نبودن و بزرگ و شل بودن ولی من خوشم میومد سوتینشو که باز کردم سینه هاش ول شدن و اویزون شدن یکیشو با دست میمالیدم و یکیشو میخوردم خیلی حس خوبی داشت و خیلی میچسبید بعد گفت بیا بریم تو اتاق اشپزخونه نمیشه رفتیم تو اتاق من دوباره رفتم سمتش شلوارشو اروم کشیدم پایین ولی داشتم میلرزیدم…
 
 
شورتشو که در اوردم و چشمم به کوسش افتاد یه لحظه ماتم برد اولین کوسی بود که از نزدیک میدیدم انگشتمو میکشیدم روش رطوبت روشو با انگشتم احساس میکردم بعد دراز کشید رو تخت اونم انگار تنش کرخت بود اصلا صداش درنمیومد و حرفی نمیزد زبونمو کشیدم رو کوسش یکی دو بار زبون زدم یکم چندشم شد ولی یهو دلو زدم ب دریا محکم زبونمو فشار دادم رو کسش شروع کردم ب خوردن اونم دیگه نفساش تند شده بود ولی صداش در نمیومد یکم که توردم ترسیدم ارضا بشه ادامه ندادم بلند شدم کمر شلوارمو باز کردم کیم زیاد بزرگ نیست حدود 14 سانته میترسیدم خراب کنم و جلوش ضایع بشم شلوارمو خودم در اوردم بعد راحله بلند شد و شرتمو داد پایین نگاه به کیرم کرد دستشو از زیر خایه هام کشید بعد به کیرم دست زد حس خیلی توبی داشت احساس میکردم الانه ابم بپاشه ولی تودمو کنترل کردم بردم طرف دهنش که بخوره ولی نخورد بوسیدمش و گفتم اگه نمیخوای اشکال نداره قولی که دادم هنوز یادم نرفته ناراضی باشی کاری نمیکنم ولی کیرمو گرفت دستش شروع کرد میک زدن سرش بعدش همشو میکرد تو دهنش که خیلی حال میداد ولی خیلی سخت تلاش میکردم ابم نیاد بعد گفتم بسه اونم تمومش کرد و یکم هلش دادم تا دراز بکشه باز پاهاشو باز کردم کیرگ گذاشتم رو کسش خودمم دراز کشیدم روش فشار دادم کیرمو داخل که یهو انگار اب داغ ریختن روش

 
 
یه جوری گرم بود که یه چند لحظه کیرم شل شد و خواستم تلمبه بزنم نشد میومد بیرون برگردوندم رو زانوهاش که سگی بکنمش یکم تلمبه زدم دیدم ممکنه ابم بیاد یکم صبر کردم تا اروم شم چند باری این کارو کردم که یهو راحله گفت خوش میگذره خوش میگذره همین بود من که اصلا خوش نمیاد اینطوری واقعا ضایع شدم جلوش دوباره برگردندمش کیرو کردم تو شروع کردم تلمبه زدن اینطوری راحت تر بودم چون تو سگی کون بزرگش نمیذاشت کیرم خوب بره تو یکم که تلمبه زدم دیدم ارضا شد یهو بی اختیار بدنش شروع به لرزیدن کرد حدود چند ثانیه طول کشید و بی حال شد منم دیدم داره ابم میاد همین که خواستم بکشم بیرون ابم اومد یکمش ریخت تو دهانه کوسش بقیشم پاشید رو قسمت بالای کسش من رو تخت کنارش دراز کشیدم که راحله گفت از رو میز دستمال کاغذی بده دادم ابمو که رو کسش ریخته بود پاک کرد گفت من برم یه ابی به تنم بزنم بیام منم دراز کشیدم یکم بعد راحله اومد و داشت بدنشو خشک میکرد که یهو صدای در اومد من و راحله هم خشکمون زده بود یهو دخترش اومد و مارو تو اون وضعت دید من یکم خودمو جمع و جور کردم دختر بزرگش بود بدون این که چیزی بگه رفت ب طرف پذیرایی راحله که شوکه شده بود ب من گفت زود بپوش برو

 
من لباسامو پوشیدم زود رفتم از اونجا بعد اون ماجرا دیگه راحله جوابمو نداد و کلا رابطمون قطع شد و الان حدود ده ماه میگذره و من بعد اون دیگه با کسی رابطه نداشتم …
 
 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *