این داستان تقدیم به شما
سلام، من هادي هستم 16 سالمه يه پسر قد متوسط تقريبا 175 سانت با رنگ چشماي مايل به سبز پوست سفيد بدون مو، من تو يه خانوادهء تقريبا مذهبي به دنيا اومدم با 2 تا خواهر كه يكيشون 26 سالست به اسم سميه و يكيشونم 30 سالست به اسم فاطمه كه 2 تا بچه يه دختر12ساله و يه پسر 10 ساله داره (يه خانومه سبزهء چشم درشته با 170 قد و 70كيلو وزن بدنه تو پر و خوش تراش و موهاي مشكي با مش استخوني) ، پدرم كارگر شركت زمزم و احتمالا ساله ديگه بازنشسته ميشه و معمولا از صبح زود تا ساعت 7 غروب سره كاره، مادرمم خونه داره، داستاني كه ميخوام واستون تعريف كنم واسه 8-9 ماهه پيشه يعني تقريبا ارديبهشت ساله 96…
***
دامادمون مهدي (شوهر آبجي فاطيم) خيلي مرد هيز و خانوم بازيه، از او آدمايي كه اگه پا بده به خواهر و مادر خودشم رحم نميكنه، راستي اينم بگم كه خونه آبجيم اينا 2 طبقه ست و خودشون طبقه اولن همسايه بالاييشون هم يه خانوادهء 4 نفره بودن يه مقدار از آبجيم اينا مسن تر بودن آقا رضا پدر خانواده بود يه مرد تقريبا 40 ساله اخموي كم حرف قد بلند و چهارشونه و ورزشكار (فكر كنم جودو كار بود)، پسرشون اميركه بچه بزرگ بود دانشجوي شهرستان بود دخترشونم شبنم صبح ميرفت دانشگاه تا غروب هم توي انتشارات دانشگاه كار ميكرد، مادر خانوادشونم زهره خانوم يه زنه سفيد خوشگل با موهاي خرمائي روشن كه من هروقت ميرفتم اونجا آرزو ميكردم تا اونجا ام زهره خانوم بياد يه ذره ديد بزنمش، خونه آبجي فاطي اينا از ما 2 تا كوچه پائين تره و چون مهدي خيلي وقتا ميپيچيد و با دوست دختراش ميرفت شهرستان (كه البته خانواده ما فكر ميكردن واسهء كار يا خريد و فروش ماشين ميره) آبجيم خيلي وقتا با بچه ها تنها ميموند واسه همين يه كيليده ديگه دست مامان بود و من هم گهگاهي ميرفتم سر ميزدم به آبجي واسه اطمينان هم هر وقت ميرفتم
مامانم كليد رو ميداد به من كه اگه نياز شد پشت در نمونم، منم هميشه در ميزدم كه آبجيم در و باز كنه، زياد توضيحات دادم برگرديم به اصل داستان طبق معمول مهدي رفته بود شمال و قرارام بود شب نياد خونه ، اون روز قرار بود برم واسه آبجي نون بگيرم ساعت نزديكه 4 بود ميدونستم كه اون موقع فاطي بايد بچه ها رو ميبرده كلاس زبان ديگه زنگ نزدم كيليدم كه داشتم خيلي معمولي در حياط رو باز كردم رفتم داخل همونطور كه حدس ميزدم هيچ كفشي جلوي در نبود كيليدو انداختم از اونجا بود كه احساسم عوض شد فكر كردم صداي جيغ خفه شدهء فاطي رو شنيدم (انگار كسي جلوي دهنشو گرفته باشه) اول فك كردم اشتباه ميكنم ولي باز ناخوداگاه حركاتم رو بيصدا كردم كيليدو چرخوندم در آهسته باز كردم صدا واضح تر شد مثل زمزمه يه مرد با گريهء يه زن هنوز نميتونستم تجزيه و تحليل كنم اين صداي چي ميتونه باشه صدا از طرف اتاق خواب ميومد آروم نون ها رو گذاشتم رو مبل رفتم سمت اتاق خواب وااااااااي چي ميديدم…
فاطي رو تخت بود داشت دست و پا ميزد كه از دست آقا رضا با اون هيكلش فرار كنه دست و پام قفل شده بود تكون نميتونستم بخورم از ترس نزديك بود بشاشم به خودم يه لحظه متوجه شدم امكان داره جام بد باشه ببيننم خودمو كشيدم كنار ضربان قلبم 10 برابر شده بود كل پذيرائي دور سرم ميچرخيد يه نفسه عميق كشيدم گفتم برم يه چاقو از آشپزخونه بيارم از پشت بزنمش ولي يه ترسي داشتم هم ترس داشتم هم متوجه شدم كيرم مثل سنگ شده نتونستم برم دوباره رو كردم و آروم رفتم سمت در اتاق آروم آروم خودمو نزديك كردم ديد من كامل بود فاطي با مانتوي مشكي جذبش كه تا وسطاي رونش بود و ساپورته طوسيش و شاله خاكستريش كه افتاده بود گوشه تخت و موهاي خوشگلش كه پريشون بود و آرايشش كه با اشكاش خراب شده بود به پشت دراز كشيده بود و رضا با اون هيكل قوي و بزرگش با اون دستاي زمخت و انگشتاي كلفتش گردنشو گرفته بود در گوشش يه زمزمه هايي ميكرد كه اولش درست نتونستم بفهمم چي ميگه يه مقدار كه توجه كردم و گوشمو تيز تر كردم احساس كردم داره در مورد مهدي حرف ميزنه و ميگه حالا چشم اون شوهر كسكشت دنباله زنه منه آره؟…الان بهش نشون ميدم با دم شير بازي كردن چه معني ميده فاطيم همينجوري گريه ميكنه ميگه چي داري ميگي آقا رضا به خدا من كه كاري نكردم از كجا بايد ميدونستم چي شده؟ توروخدا منو ول كن ديگه دارم خفه ميشم همينجوريم اشكاي خوشگلش ميومد از چشمش يهو يه برقي تو چشاي آقا رضا اومد و آبجي فاطيو چرخوند به پهلوي چپ خودشم 2 تا زانوشو گذاشت اينور و اونورش دوباره با دست چپ گردنشو گرفت فاطيم همينجوري تقلا ميكرد كه يهو آقا رضا گفت انقدر ورجه وورجه نكن وگرنه گردنتو ميشكونم
بعد همونجوري زانوي راستشو برداشت از اونور فاطي، پاي راستشو جمع كرد تو شكمش تا خورد به پستونش يه كوچولو لرزيد يهو ديدم آقا رضا وحشي شد و مانتو و تاپ زرد ليموييه فاطيو از يقه گرفت تا پايين جفتشو جر داد فاطي با يه صداي بلندي جيغ كشيد كه من برقم رفت يهو رضاي بيشرف محكم يه كشيده به صورت آبجيم زد كه بميرم الهي صورت آبجيم به جاي 5 تا انگشت جاي 10 تا انگشت افتاد روش ميخواستم برم با چاقو از پشت بزنمش ولي هنگ كرده بودم تكون نميتونستم بخورم از طرفيم خودمم حشري شده بودم نميدونستم اصلا كدوم حالمو قبول كنم، بعد كه زد تو گوشش فاطي دست از تقلا كردن برداشت ولي آروم آروم از گوشه چشمش اشكش ميومد با چشاش التماس ميكرد كه آقا رضا ادامه نده ولي رضا تازه فاطي رو آروم ديده بود و راحت تر ادامه ميداد،
رضا دست انداخت از روي درز ساپورت آبجي پارش كرد تازه داشتم ميفهميدم آبجيم چي يه عمر تو دستم و من حواسم جاي ديگه بود، يهو آقا رضا برگشت به فاطي گفت بزار ببينم مشكل اين كس چيه كه شوهره كس كش تو چشش دنباله زناي ديگست، فاطيو كشوند لبهء تخت و سرشو از تخت آويزون كرد فاطيم حال و احوال واسش نمونده بود ديگه ناي تكون خوردن نداشت رضا لباسشو در آورد و زيپ شلوارشو باز كرد وااااااي چي ميديدم چشماي فاطي تازه پر از اشك شد ، يه كيره بزرگ دروغ نگم كلفتيش به اندازهء مچ دسته من بود بخدااا، بلنديشم اگه از يه خط كش بيشتر نبود كمتر هم نبود، تازه هنوز كمرش خم بود يعني معلوم بود كامل كامل شق نشده همينجور كه اويزون بود و فاطي كل صورتشو اشكاش گرفته بودن خيلي آروم با صداي گرفته گفت آقا رضا توروخدا، بخدا خودم شماشو از كاسه در ميارم آقا رضا هركاري كرده غلط كرده…
رضا آروم كلاهك كير خرشو چسبوند به لبه فاطي با صداي گرفته و خمار گفت بخورش، به خدا مطمئن بودم تو دهنش جا نميشه هنوز خشك بودم فاطي هيچكاري نميتونست بكنه مجبور شد دشهنشو باز كنه و كلاهك هسته اي رو بكنه تو دهنش فقط سرش جا شد چند بار هي عقب جلو كرد ك يهو ديدم داره عق ميزنه اوه اوه اوه رضا تمامه وزنشو انداخته بود رو كيرشو تا ته فرو كرده بود تو حلق فاطي از اون ورم پاهاي فاطيو همونجوري خوابيده باز كرد و با دستاش ساپورت آبجيمو از وسط جر داد و شروع كرد با زبونش كشيدن روي چوچولش و لاي كسش كير خرش هنوز تو دهنه آبجيم بود صورتش كاملا قرمز شده بود ديگه داشت بنفش ميشد كه رضا رضايت داد و اون كير كلفتش كه حالا قشنگم مثل دسته بيل سفت شده بود از دهنه آبجي فاطي درآورد آبجيم چند تا سرفه با نفساي عميق كشيدو بعد از آخريش با جيغ و گريه گفت كثافت آشغال وحشي داري ميكشيم، چيكار داري ميكني عوضي آقا رضا ام خيلي آروم گفت تازه شروع شده جنده خانوم حالا حالاها بايد جر بخوري بعد دوباره فاطيو به پلوي چپ خابوند پاي راستشو جمع كرد تو شكمش تا حالا حتي فكرم نكرده بودم كس و كون آبجيمو بتونم ببينم اونم اينجوري با وضعيت بگزريم رضا بعد از اينكه پاي راست فاطيو تو شكمش جمع كرد خودشم زانوي راستشو گذاشت لاي پاهاي فاطي و يه مانع ايجاد كرد پشت پاش كه نتونه برش گردونه و پاشو ببنده پاي چپشم باز كرد و گزاشتش اينور آبجي جوري كه پاي چپ آبجي كه صاف بود لاي 2 تا پاي رضا گير افتاد دستاي فاطيو برد پشتش و مچ جفتشونو با دست چپش گرفت نميشد مقايسه كرد
هر يه دست آقا رضا اندازه 4 تا دست فاطي بود فك كنم به دستاش خيلي فشار آورد چون فاطي يه جيغ كيچيك كشيد و سري گريش در اومد با گريه ميگفت نامرد دستمو شكوندي بعد با همون چشماي پر از اشك به رضا نگاه كرد و گفت خيلي نامردي خودت زن داري يه دختر دانشجو داري دوست داري يكيم ب اونا اين كاراو بكنه؟؟……ديدم رضا هيچي نميگه و سرش پايينه پيش خودم گفتم حتما حرفاي فاطي متحولش كرده الانه كه ولش كنه بره منم بايد سريع فرار كنم تا ديده نشدم، تا خواستم برگردم صداي جيغ فاطي بلند شد يه جيغي كشيدو بالش و گاز گرفت كه گفتم الان همه در و همسايه ميان اينجا نگو اون موقع كه فكر كردم رضا سرشو اندخته پايين داشته اون كير خركيشو تنظيم ميكرده رو كس آبجيم بعدم يهو همشو با فشار تا ته كس كس آبجيم فرو كرد كه جيغش در اومد هونجوري ادامهء جيغش تبديل شد به گريه اي كه تو بالش خفه شده بود بعد آقا رضا خيلي عادي و با صداي خمار گفت اين كيره خرو در بيار از تو دهنت راحت جيغ بزن خودتو خالي كن كسي تو ساختمون نيست بعد آروم بالشو برداشت گذاشت اون ور خودشو خم كرد رسوند به فاطي پاي چپ خودشم صاف كرد خابيد پشت فاطي و شروع كرد عقب جلو كردن
فاطي ديگه اثري از جيغ زدن توش ديده نميشد و بيشتر شروع كرده بود به ناله كردن همينجوري آقا رضا تند تر و محكم تر ضربه ميزد با اون دسته بيلش تو كس آبجي فاطي فاطيم ناله ميزد كم كم هم ميشد شهوت و ديد تو حالش و چشماش فقط هر از چند گاهي يهو ميگفت واي تا ته نزن دردم مياد…… رضا هم ميگفت جووون بعد با لباش گوش فاطيو ميخورد لپشو گاز ميگرفت با دستشم محكم ميزد رو باسنش انقدرم محكم ميزد كه جاي انگشتاش همه جاي باسن و رون آبجي بود ولي هر بار كه ميزد فاطي يه ااااه كوچولو ميكشيد كه انگار نه انگار داره ميزنتش قشنگ مست مست بود آب سفيدشو ميشد لاي پاي خودش و رو كيره رضا ديد هربار كه كيرشو از تو كس فاطي ميكشيد بيرون لزج تر بود، رضا كيرشو در آورد ديدم فاطي يه اه كشيد و شل شد رو تخت رضا هم به نفس نفس افتاده بود دوباره بلند شد مچ پاي فاطيو گرفت و كشيدش لبه تخت خودشم وايساد جلو فاطي پاهاي فاطيو گرفت بالا و از مچ به هم چسبوند فاطي ديگه هيچ مخالفتي نداشت فقط داشت آروم آروم نفس ميكشيد و هر از چند گاهي يه آهييييييي از ته دل ميكشيد رضا اون كيره خرو يه بار ديگه گرفت جلو كس فاطي و كلاهكش از كس فاطي كه حالا گشاد تر هم شده بود بازم گنده تر و كلفت تر بود شروع كرد ماليدن دمه كسش
بعد بلندش كرد چند بار محكم مثل باتوم باهاش كوبيد رو كسش وقتي ميزد همچيد كسش ميلرزيد كه كه كه انگار ژله ست از ته كيرش گرفت دباره آروم هل داد تو همينجوري كه آروم آروم ميرفت تو فاطي كمرش سيخ تر ميشد انگار كه داره از داخل رو ستون فقراتش ميره بالا يه مقدارش مونده بود كه تا ته برسه فاطي از درد كمرشو كشيد بالا و يه تاب به كمرش داد همين كار باعث شد كير آقا رضا دربياد از تو كس آبجيم واااي انگار كه يه خرس و زخمي كرده باشي رضا عصباني شد با دو تا دستش روي رون هاي فاطيو از دمه زانوهاش گرفت و برد بالا فاطي هي به خودش ميپيچيد ولي اصلا عين خيالش نبود انگار پنبه جابجا ميكنه هي ميبرد بالا تر فاطي هم داد ميزد جيغ ميزد ميگفت آااااااااي كمرم شكست واي كمرم و آخ دارم ميمرمو اين حرفا كه ديگه پاهاش تا گوشاش رسيده بود تا اون لحظه سوراخ كون فاطيو انقدر واضح نتونسته بودم ببينم وااااااي كيرم ديگه داشت ميتركيد چه سوراخه كوچولي صورتيه نازي انگار اصلا تا حالا سوزن هم ازش رد نشده، فاطي هي ميگفت ولم كن وحشي آقا رضا ام كه حاليش نبود خودش همونجوري بلند شد و كيرشم انگار ردياب روش بود خودش تنظيم شد رو كس آبجيم و با يه تكون تا ته فرو كرد داخل كسش فاطي با صداي نه خيلي بلند نه خيلي آروم يه آااااااااااي بلند كشيد معلوم بود حتي نا نداشت داد بزنه
تخماي آويزونه رضا چسبده بود به سوراخ كون تنگه آبجي، همونجوري شروع كرد به گاييدن كسش اونم با چه وضعي ميكشيد بيرون بعد با تمام قدرت دوباره تا ته ميكوبيد تو صداي روناش كه به روناي فاطي ميخورد شبيه همون چك افسريايي بود كه ميزد در كونش فاطي اولاش فقط آي و اوي ميكرد ولي كم كم صداش كمتر شده بود هي رضا ميزد فاطي چشاش ميرفت هي تند تر هي تند تر ميزد تا جايي كه صداي روناشون و صداي تخماي رضا كه ميخورد به سوراخ كون فاطي يه ريتم سريع ايجاد كرده بوديه ده دقيقه اي داشت همينجوري ميزد كه ديدم آروم شد تلمبه زدناش چند ثانيه اي كيرشو داخل نگه داشت بعد آروم در آورد كس آبجيم به اندازه لوله آب باز شده بود بسته ام نميشد ديگه مثله اينكه رضا خيلي خسته شده بود فاطيو ول كردو كناره فاطي دراز كشيد كيرش تمام به آب كس فاطي سفيد شده بود كلا خيس بود ديگه واقعا فك كردم تمومه و بايد فرار كنم كه ديدم فاطي روس تخت خزيد سمت كير رضا اوه اوه تازه راضي شده بود از اينكه كس ميداد كيره خرو گرفت دستش يه ذره ام كه لزج بود باهاش بازي كرد با پهلوش اومد رو شكم رضا و سره كيرشو گذاشت تو دهنش شروع كرد ساك زدن واي مثل فيلم سوپراي درجه 1 ساك ميزد چند بار هم عق زد گفتم الانه كه بالا بياره
رضا مثله اينكه دوباره زنده شده باشه موهاي فاطيو گرفت چند تا تلمبهء وحشي زد تو حلق فاطي و از موهاش گرفت كشيد سمته خودش صورت فاطيو گرفت جلو صورت خودش گفت چيهجنده حال كردي ها؟؟؟ حال كردي جنده كوچولوي كس تنگ؟ پس بگو شوهرت چرا ميره دنباله زناي اينو اون ، نگو زن خودشو نميتونه ارضا كنه ميره پي يكي كه بتونه ارضاش كنه نگران نباش از اين به بعد جنده خودمي يه جوري ميكنمت كه زار بزني از اين به بعد فاطيم ميگفت آره آره بكن منو يجوري بكن شوهره بيغيرتم بفهمه چه كسي رو ول ميكنه ميره دنباله چييييي، بكن، بكن منووووو جرم بده با اين كيره دسته بيلت اينجوري كه ميگفت رضا حشري تر شد و فاطيو كه از موهاش گرفته بود كناره خوش رو شكم خوابوند يه بالش برداشت با يه حركت فاطيو بلند كردو بالشو گذاشت زير شكمش خودش رو زانوهاش وايساد بالاي كونه قنبل شده آبجيم با دوتا دستش دوتا لمبراي كونشو گرفت يه ذره ماليد و ماساژ داد بعد از هم بازشون كرد تا جايي كه سوراخ كونش كامل اومد بيرون انگار ديگه داشت پاره ميشد هي فشار آورد و بازش كرد تا صداي فاطي در اومد يه كوچولو گفت آي….. همون لحظه يه تف از دهنش اويزون كرد كه تا خود سوراخ فاطي آويزون شد خيلي آروم اومد پايين نشست رو سوراخه تنگ آبجي همين كه رسيد به سوراخش خودشم سوراخشو تنگ كرد ديگه شده بود انداره يه نقطه سوراخ كون فاطي، رضا آروم هونجوري كه رو زانوهاش وايساده بود و با دستاش كون آبجيمو تا آخر باز كرده بود سره كيرشو گذاشت دمه سوراخ كون آبجيم فاطي اونجا تازه فهميد كه رضا نظرش چيه اومد از جاش بلند شه ولي نميتونست تكون بخوره كونشو يه لحظه اومد تكون بده كه رضا محكم تر گرفتشو سر كيرشو فشار داد تو فاطي شروع كرد به جيغ و داد آي و اوي و داره پاره ميشه و تو نميره و آي سوراخم و از اين حرفا ولي رضا گوشش بدهكار نبود اصلا نميشنيد
صداي آبجيمو ديگه جيغ و فرياداي فاطي خيلي زياد شده بود خداييش دلم واسش خيلي سوخت نزديك بود گريه ام در بياد فاطي خواست فرار كنه هي با دستاش چنگ ميزد به اينور و اونور چيزي نمونده بود فرار كنه كه رضا خودشو كشيد جلو دستاشو بگيره كه همزمان با خودش كيرشم با فشار تا نصف رفت تو كونه آبجيم فاطي چنان جيغي كشيد كه كه رگاي گردنش زده بود بيرون رضا هم دستاشو گرفته بود و به همون شكلي كه فاطي ملافه رو گرفته بود اونم رو فاطي دقيقا مثل اينكه سانت به سانت بدنشون به هم چسبيده باشه بهش چسبيده بودفقط يه مقدار از ناحيه كيرش كه تا ته نرفته بود فاصله داشتن فاطي بابت جيغي كه زده بود صداش گرفته بود به شدت گريه ميكرد هي با گريه ميگفت نامرد آآآي وااااي كونمو پاره كردي خيلي نامردي تورو خدا تكونش نده آااي درد داره رضاااااا، رضا هم هيچي نميگفت فقط صورتشو چسبونده بود به صورت فاطي و ميگفت ببخشيد عمدي نبود، نفسه فاطي بند اومده بود فكر كنم يه 5 دقيقه اي بود كه تو مون حالت تكون نميخوردن بعد رضا با صداي تقريبا آروم گفت بهتري؟ فاطي ام كه اشك آروم از گوشه چشمش ميومد رد گونش گفت آره ، رضا خوشو كشيد بالا و آروم اون نصفه كيرش كه تو كون آبجيم بود و كشيد بيرون روش لكه هاي خون ديده ميشد قشنگ سوراخه تنگه فاطي شده بود اندازهء يه توپ هفت سنگ رضا با گوشه ملافه خون روي كيرشو پاك كرد يه تف ديگه انداخت روش سرشو گذاشت دمه سوراخ و تا وسط بعد به فاطي نگا كرد گفت حاضري اونم با ترديد سرشو يه تكون داد و رضا آروم آروم ميرفت جلو فاطيم ملافه رو چنگ ميزد چشاشم از درد بسته بود هي پاهاشو سفت ميكرد دردش ميگرفت هي باز شل ميكرد ديگه همينجوري رفت تا دسته بيله رضا تا ته جا شد تو كونش…
رضا ديگه تلمبه زدنو شروع كرده بود فاطيم ناله ميكرد اولش آروم ميزد ولي كم كم سرعت رضا زياد شده بود فاطيم بعد از 2،3 دقيقه ناله هاش به آه اوهه با شهوت تبديل شده بود، رضا هي ميگفت چيكار داري ميكني؟ فاطي ميگفت دارم كون ميدم كون آكبندمو دارم به رضا جونم ميدم كونمو دادم رضا جرش بده، رضا ام وحشي تر ميشد هي ميزد هي ميگفت جنده كي تو؟ باز فاطي ميگفت جندهء توم هروقت دوست داري ميتوني بياي منو بكني من ماله خودتم تا آخر دنيا هم كسم و جر دادي هم كونمو ديگه كيره هيشكي جوابمو نميده بايد همش بياي بكنيم، رضا ديگه ميرفت 1 متر بالا ميومد تلمبه ميزد صداي روناشون تمام فضاي اتاق كه هيچي فضاي خونرو پر كرده بود تو همون حين بود كه باز صداي جيغ فاطيو شنيدم به خودم اومدو ديدم رعشه تمام جونشو گرفته رضا ام كيرشو در آورده و فاطيو برگردونده داره يه سينشو ميك ميزنه يه دستشم رو اونيكي سينشه يه دسته ديگشم رو چوچوله فاطيو ماساژ ميده و فاطيم همينجور دره ميلرزه فهميدم كه تازه ارضا شد ولي چه ارضا شدني….بعد رضا گفت من خيلي خسته شدم پاشو بيا روش كه فاطي گفت به خدا هم كسم هم كونم زخم شده درد دارم خيلي با التماس و آه و ناله رضا قبول كرد كه فاطي باز شرو كرد به ساك زدن چه ساكي ميزد خداييش كيرم ديگه تو شلوارم جا نميشد خواستم جابجاش كنم يه مقدار از در فاصله گرفتم همينكه دستم خورد به كيرم آبم با فشار تو چند مرحله ريخ تو شرتم احساس ميكردم يه ليوان آب ولرم تو شرتم ريختم ديگه بهش دست نزدم دوباره نرديكه در شدم ديدم از رضا سره فاطيو گرفته فشار ميده رو كيرش اونم كه از نصف بيشتر تو دهنش نميرفت تو همون حالت هي اوق ميزد از تمامه سوراخاي صورتش آب ميومد از گوشه دهنش رو كيره رضا سرازير بود ار دماغش آب ميومد از چشاش اشك ميومد يهو رضا ولش كرد آبجيم چندتا نفس نفس زد گفت حيووني مگه؟ خفه شدم رضا ام گفت اينجوري نمياد بايد باز بكنمت كه فاطي گفت ديگه نميتونم واقعا ديگه ظرفيت ندارم
اينو ميگفت كه بلند شد از روتخت اومد پائين من از ترس ريدم به خودم گفتم اگه تا الانم نديده باشه منو الان ديگه ميرسه بهم و رو در رو ميشيم چندتا قدم عقبي اومدم كه صداي فاطي اومد با داد و بيداد ميگفت ول كن دستمو عوضي بازومو شكوندي رضا ام گفت منو عصباني نكن يهو صداي اينكه كسي به در بخوره اومد اول فكر كردم در بسته و فاطيو چسبونده به در رفتم كه نزديكه در بشم و صدارو بهتر بشنوم كه متوجه شدم فاطيو به دره كمد ديواري چسبونده صورتش و دستاش روي در كمد ديواري بود موهاشو به صورت دم اسبي از پشت گرفته بود و پاي راستشم در راستاي بدنش همونجوري كه زانوشو به در چسبونده بود آورده بود بالا فقط يه قوس رو كمرش به شكل قمبل داشت كيرشم كه لامصب رادار داشت رفت رو كس آبجيم شرو كرد تلمبه زدن نه فاطي حرف ميزد از ترسش نه رضا صداش در ميومد فقط تمركزش رو تلمبه زدن بود 2،3 دقيقه زد كي ديدم كمرشو داره تا ميكنه و سرعت زدنش داره كم ميشه يهو تا ته فرو كرد كيرشو تو كس فاطي و نگه داشت فاطيم يه جيغ زد گفتم رحمش ديگه اينسري پاره شد كه ديدم گفت واس سوختم واااي سوختم نگو جيغش از آب كيره رضا بود رضا يه دقيقه وايساد تا كيرش شل شد خودش در اومد فاطي و ول كرد و به پشت افتاد رو تخت فاطيم پاش آروم آروم اومد پايين ولي همون حالت قمبل و داشت هنوز كه ديدم آبه رضا سرازير شده از پاش داره مياد پايين
اگه خودم نميديدم باورم نميشد كه يه آدم انقد ازش اب بياد انقدر زياد بو كه از كس فاطي همينطور شرره كرده بود تا وسصاي ساق پاش اومده بازم داشت ميومد كه ديگه فاطي آروم آروم رو دو تا زانوش فرود اومد و به پهلو همونجا كنار تخت دراز كشيد ديگه واقعا بايد فرار ميكردم و همينكارم كردم خيلي بي صدا نونا رو برداشتم و از در واحد زدم بيرون از خونه دور شدم حدود يه نيم ساعت بعد به آبجيم زنگ زدم با صداي گرفته گوشيو برداشت گفت جونم هادي؟؟ گفتم آبجي خونه اي بيام نونارو گرفتم برات بيارم؟ گفت من حال ندارم داداش دارم ميرم حموم درو باز ميكنم بزار رو اوپن دستت درد نكنه داداش.رفتم نونارو گذاشتم يه نگاهي به اتق خواب انداختم ديدم ملافه رو جمع كرده اتاق هنوز بوي آب كير داغ ميداد سريع برگشتم و اومدم خونه از اون موقع تا الانم خيلي اتفاقا افتاده كه اگه ببينم خوشتون امده اونارم يكي يكي مينويسم…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید