این داستان تقدیم به شما
پدرم دوسال پیش فوت کرد علتش سکته بود مامان جوان و خوشگل منو خواهرمو یتیم گذاشت
من الان که مینویسم ۱۹ سالمه خواهرم ۱۷ سال مامانم ۳۸ سالشه
یه خونهی کلنگی در شهریار داریم ارث پدری بزرگه دو طبقه ساختمان توشه همه حیاط باغ ماننده و کل زمینش ۹۸۰ متره برش به خیابان اصلی ۱۸ متره دو تا گارژ بزرگ که یکیشو مغازه کردیم دست مستأجر پیرمرد ترک زبانی است که میوه و تره بار میفروشه یکیشم اجاره دادیم به همسایهی بغلی ماشینشو میزنه و انباری کرده
قبل از فوت پدر طبقه همکف را مستاجر زن و بچه داری اجاره کرده بود شش تا دختر قد و نیم قد داشت هفتمین شکم هم زنه دختر زایید !
بعد از چهلم پدرم بود که قراردادشون تمام بود یک ماهم نشستن خونهای در بکی از دهات شهریار خریده بودند رفتن
نزدیک ۱۰ ماه خونه خالی ماند چند تا مستاجر اومد و پسند نکرد تا یک رشتی با مادرش اومد گفت من نصف همکف را نیاز دارم شامل یک خواب و آشپزخانه با حال کوچکی که با یک تیغه دو متر عرض جدا کردیم توالت تو حیاط بود اونو تر تمیز کردیم حمام هم داخل خواب قبلا بود توالت قبلا در محل پله ها تو طبقه بالا بود هر دو طبقه استفاده میکردیم تو ایستگاه پله وسط دو طبقه حالا که تیغه زدیم مستقل شد
مامان قبل دادن به مستاجر با عمو که از بابام خیلی بزرگ بود زنگ زد صلاح و مشورت کرد
گفت یارو چکاره است مامان گفت شاگرد یک مغازه پخش مواد خوراکیه مادرشم پیره عمو میگه شمالی ها آدمای خوبین اشکال نداره
از خودم بنویسم اسمم پوریا با وجودی که سنم به ۱۷ داشت میرسید یک تار مو تو صورتم نداشتم تیپم کاملا دخترانه بود حتی سینه هامم کمی دخترانه بنظر میرسید باشگاه میرفتم خیلیا منو دو جنسه میدیدند در حالیکه اینجوری نبودم خواهرمم خیلی زیبا من سال اخر دبیرستان بودم خواهرم کلاس دهم
مرد شمالی که امین اسمش بود خیلی سر به زیر مدتها ما او را نمیدیم صبح زود می رفت شب دیر وقت می اومد
یک روز که باران شدیدی میاومد با بارانی بدو کیرفتم تا به ایستگاه خط برسم امین را دیدم اونم ایستگاه بود سلام کردم اول منو نشناخت گفتم من پوریا هستم عمو پسر مژگان خانم تا اسم مامانو گفتم شناخت مردی با قدی بلند حدود ۴۰ ساله شایدم کمتر مصمم و خیلی خوشگل با چشمانی قهوه ای و موهایی خرمایی با هم تا مسیری هم صندلی شدیم هر دو بارانی هامونو در اورده بودیم امین رانهاش پر بود باسنش مثل من بزرگ بود اما رشید و عضله ای نمیدونم چرا تا رونم چسبید به رونش چرا اونقدر لذت بردم
پرسیدم عمو مدرک تحصیلیت چیه گفت لیسانس تربیت بدنی
گفتم چرا استخدام نشدی گفت پارتی نداشتم پرسیدم من دیپلممو امسال میگیرم دوست دارم برم حسابداری اما حسابان و آمار مشگل دارم
گفت هر مشگلی داشتی بیا خونه که بودم یادت میدم
گفتم اخه مزاحم میشم
گفت نه عصر که اومدم بیا هر روز خواستی یک دو ساعت باهات کار میکنم
که از همان روز رفتم پیشش با یه شلوارک خوشگل گشاد تو خونه بود مامانشم حالش مناسب نبود تو اتاق خواب استراحت میکرد
من با شلوار لی بودمو تیشرتی گفت بیا شلوارتو عوض کن ما ببخشید مبل نداریم شلوارت تنگه
یه شلوارک کوپ خودشو داد رفتم اشپزخونه عوض کردم گفت مگه شورت تنت نیست گفتم چرا آخه بی ادبیه
پاها و بدنم کپ دخترا بود سفید بدون مو شفاف
اون شب کلی کمکم کرد خیلی با هوش بود و روش اموزشش عالی بود خواستم برم شلوارمو عوض کنم گفت اون مال خودت خیلی بهت میاد به زور داد به خودم با همون رفتم بالا حدود یکماه هر روز میرفتم پیشش بقدری درسم خوب شد که نفر اول کلاس را هم رد کردم
یکروز عصر که رفتم پیشش دیدم تنهاس گفتم مامانت کجاست گفت رفته ولایت چند روزی نمیاد گفت به مامانت بگو شب بمون من تنهام بیشتر باهات کار کنم منم از خدا میخواستم اما شک داشتم مامانم اجازه بده آخه گفتم که مثل دخترا بود بدنم
ازش خوشم میاومد دوس داشتم بغلش کنم حتی شب پیشش بخوابم نمیدونم چرا
رفتم به مامان گفتم مامان خیلی راحت گفت باشه اضافه کرد که به امین بگو شام بیاد بالا حالا که مامانش نیست شامو اینجا بخورین عیب نداره برو پیشش بمان فکر کردم امین قبول نکنه بیاد بالا
اومدم به امین گفتم داشت تخم مرغ اماده میکرد که گفت نه مزاحم نمیشم نذاشتم با سماجت بردمش بالا با همون شلوارک البته شلوارکش تا زیر زانو بود
شامو خوردیمو کلی تشکر کردو رفتیم پایین کمی باهام کار کرد همش من خمیازه میکشیدم دوس داشتم زود بخوابیم تو ذهنم امین را مثل شوهر خودم فکر میکردم میگفتم کاش دختر بودم و تو بغلش هر شب تا صبح منو میگایید
جامونو بغل هم انداخت و دوس داشتم یه تشک مینداخت اما دو تا انداخت چسب هم من خوابم نبرد اما انگار امین خواب بود غلتیدم دستمو انداختم روش تو خواب انگار هستم گفتم مامی بغلم کن خودمو بخواب زدم
امین بلافاصله بغلم کرد پشتمو بهش کردم فهمید که دوس دارم منو بکنه
شلوارکمو داد پایین کشید کامل در آورد پیرنم داد بالا باسنم بوسید و انگشت کرد کونم سفت بودم هرچه شل میکردم تا انگشت میکرد سفت میشدم پاشد از اشپزخونه نگو روغن نباتی آورد حس کردم کونمو داره چرب میکنه کیرشو چسبوند من تا میتونستم کونمو براش دادمذعقب آرام آرام کیرشو کرد تو کونم شنیده بود درد زیادی داره اما چنان ماهرانه و با حوصله کارشو کرد با درد کمتری که همش لذت بود کیرم سفت شده بود دستشو گرفته بود از کیرم تا ته کرد تو کونم چند تا تلمبه زد آبش اومد اما من دوست داشتم باز بکنه مدتی کیر تو کونم موند شل شد و اومد بیرون شروع کرد منو بوسیدن و مالیدن منم نیمه راه مونده بودم کیرمو اگی بیشتر ماساژ میدا شاید با خودش ارضا میشدم اینبار منو دمرو کرد تو گوشم گفت سجده بشین منم نشستم به راحتی کیر کنشو تا ته کرد تو کونم خیلی لذت داشتم شاید یک ربع اونجوری منو گایید
گفت خانمم برگرد میخوام بیام روت از جلو بذارم توت
کیرم دست کمی از کیر امین نداشت اما فقط دوس داشتم منو بکنه با کیرمم بازی کنه گفتم عمو با کیرم بازمیکنی
گفت نگو عمو بگو عشقم بگو شوهرم
گفتم شوهرم
با کیرم ور رفت داشت ابم میاومد فهمید قطع کرد اومد روم پاهامو گذاشت شونش کشیدم بالا خوابید رو پاهام تا شد تا نزدیک سرم به سختی کیرش رفت تو کونم لبمو گرفت منم لب دادمو پاهام درد میکرد فهمید ول کرد مثل زن پاهامو انداختم پشتش اونقدرربا لذت لب گرفت و تلمه زد که کیرم بین شممون تحریک شد و خالی شدم امین هم باز کونمو پر اب کرد
از اون شب شدم زنشو البته درسامم بهتر پیشرفت میکرد
اومدن مامانش طولانی شد یه روز بخاطر نیومدن دبیر حسابان دو ساعت اخر را زودتر اومدم خونه رفتم بالا واااای دیدم رو تخت مامانم چه آخ و اووخی میاد بله امین مامانمو بکوب میگایید و هر چه دهنش میاومد به مامانم میگفت اونم همش تایید میکرد که اره جنده توام فاحشهی توام امین پارم کن و …
بیش از یک ساعت مامان خوشگلمو از کص و کون گایید تا ابش اومد فهمیدم الانه که بزنه بیرون در رفتم تو حیاط قایم شدم تا رفت بیرون
شب شد تو دلم گفتم امشب دیگه منو نمیکنه چون مامانو شوع کرده کص مامان کون مامان کجا من کجا؟!
اما شب تا شامو بالا خوردیم اومدیم پایین کمی درسو مرور کردیم و نذاشت تکان بخورم بالشی زیر کیرم گذاشت طولانی کونمو گایید و ابشو ریخت منم ارضا کرد
تمام که شد گفتم عشقم میتونم یه سوال کنم؟
گفت بگو خانم خوشگلم
گفتم مامانمو تا حالا با چشم مشتری نگاه کردی
گفت مامانتو همون شبهای اول گاییدم خواهرتم گاییدم تو آخریش بودی!!!
بله آقا امین هر سه ی ما را نگو ماههاست میکنه پرده میترا خواهرم را هم تازگی ها پاره کرده اما نگو از نظر نطفه عقیمه الان نزدیک دو ساله ما سه تا را بکوب میکنه اونموقع میگن رشتی ها بخار ندارن درآمد خوبی هم داره نگو با مرکز پخش شریکه و حقوقم میگیره
اینم داستان جندگی ما سه تا منو مژگان و میترا…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید