این داستان تقدیم به شما

سلام به همه .
این داستانی که میخوام براتون بنویسم مال چند سال پیش هست …
***

من اسمم محمده سنم سی ساله. چند سال پیش در یک کارگاه خیاطی کار میکردم از انجا که مشکلات زیادی داشتم گاهی اوقات شبها هم میموندم و تا دیر وقت کار میکردم و شب توی کارگاه میخوابیدم کارگاه ما توی یک حیاط دو طبقه بود طبقه پایین کارگاه بود طبقه بالا هم صاحب کار زندگی میکرد گاهی چند تا از همکارامم میموندن گاهی تنها بودم منم هر شب نمیموندم هفته ی یکی دو شب و میموندم تا دیر وقت کار میکردم یک شب یکی از همکارم که اسمش محسن بود با من موند تا کار کنه محسن سنش اون موقع هیجده سال بود اون شب تا ساعت دو شب کار کردیم به محسن گفتم بریم بخوابیم تا فردا هم بتونیم کار کنیم گفت باشه رفتیم وسط کارگاه یک زیر انداز انداختیمو دراز کشیدیم من که خیلی خسته بودم طولی نکشید که خوابم برد چیزی از خواب رفتنم نگذشته بود که یهویی از خواب پریدم دیدم کون محسن چسبیده شده به جلوی من هر دومونم لباس تنمون بود پیش خودم گفتم شاید در حالت خواب قلت زده کونش چسبیده شده به جلوی من خودمو یکم کشیدم عقب هنوزچیزی نگذشت که دیدم محسن دوباره کونشو چسبوند به جلوی من
 
من باز گفتم شاید خواب هست خودمو کشیدم عقب برای بار سوم محسن کونشو چسبوند به جلوی من ایندفعه خودمو عقب نکشیدم گفتم شایداز دستی داره این کارو میکنه دستمو گذاشتم روی کون محسن یکم کونشو از روی لباس مالیدم دیدم هیچ عکس العملی نشون نمیده یعنی خودشو به خواب زده بود که بگه من خوابم منم که از اون زرنگتر در همون حالت بهش گفتم دلت میخواد بکنمت؟ همینطور که پشتش به من بود با تکان دادن سر گفت اره اون موقع فهمیدم که از دستی خودشو به من میچسبونده بعدش بهش گفتم اگر دلت میخواد بکنمت شلوارتو بکش پایین دیدم فورا شلوارشو از طرف پشت کشید پایین بهش گفتم اینطوری نه کاملا درش بیار اونم بلند شد شلوارشو در اورد بهش گفتم بیا کیرمو یکم بمال کیرمو گذاشتم توی دستش شروع کرد به مالیدن کیرم یکم که کیرمومالید گفتم بلدی ساک بزنی گفت اره گفتم بیا دو زانو جلوی من بشین بعدش کیرمو گذاشتم روی لباش دهنشو باز کرد کیرمو کردم توی دهنش شروع کرد به خوردن کیرم

 
معلوم بود زیاد وارد نیست چون دندوناش میخورد به کیرم و اذیتم میکرد بهش گفتم با لبات بخور دندونات داره اذیتم میکنه اون موقع بهتر میخورد منم رگای کیرم زده بود بالا اصلا هیچ وقت فکرشو نمیکردم همچین اتفاقی بیفته و بتونم محسنو بکنم بعد که کیرمو خورد بهش گفتم بیا قمبل کن تا بکنمت اونم مدل سگی نشت و کونشو بالا داد منم سوراخ کونشو یکم خیس کردم اول با انگشتام کردم توی کونش اول یک انگشت بعدش دو وسه ولی فقط سر انگشتام توی کونش بود با انگشتام توی کونش تلمبه میزدم تا برای گاییدن اماده بشه و درد کمتری بکشه کرچه موقعی که انکشتامم توی کونش بود اخ اوف میکرد و میگفت درد مکنه یکم که سوراخ کونش ملایم شد سر کیرمو خیس کردم گذاشتم دم سوراخ کونش یواش یواش فشار دادم توی کونش هی میگفت محمد یواش درد داره منم گفتم تحمل کن الان دردش اروم میشه سر کیرم که رفت توی کونش منم فشار دادم کیرم تا بیخ رفت توی کونش یک جیغ زد و اروم شد منم در همون حالت کیرمو توی کونش نگه داشتم چون سر کیر که کلفتر هست اگر در همون حالت اول شروع به تلمبه زدن میکردم دردش بیشتر میشد یکم کیرم توی کونش بود بعد گفتم دردت کمتر شده گفت اره ولی یواش تلمبه بزن منم اولش یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن

 
همینطور که داشتم تلبمه میزدم دستمو از زیر بردم و کیرشو گرفتم کیر اونم خیلی سیخ شده بود یکم کیرشو مالیدم که حشریتر بشه اونقدر حشری شد که میگفت محمد الان با شدت بکوب کیرتو تا اخر در بیار یهویی بکوب توی کونم منم دوباره کیرمو خیس کردم شروع کردم به تلمبه زدن محسن زیر من داشت نفس نفس میزد بهش گفتم دوست داری من دراز بکشم تو بیایی سر کیرم بشینی گفت اره خیلی دوست دارم من دراز کشیدم اون امد سر کیرم نشست چنان خودشو بالا پایین میکرد که فکر کردم الان خایه های منو اب میکنه زیر کونش خخخخ یکم که سر کیر من بود و بالا پایین شد گفتم بیا دراز بکش پاهاتو بده بالا دراز کشید پاهاشو داد بالا منم پاهاشو بالا گرفتم کیرمو گذاشتم دم سوراخش فشار دادم رفت توی کونش باز شروع کردم به تلمبه زدن کیرش عجیب سیخ شده بود
 
هر تلمبه ای که به کونش میزدم کیر اونم تکون تکون میخورد و من بیشتر حشری میشدم داشت ابم میومد بهش گفتم ابمو بریزم روت یا توی کونت بریزم گفت نه بریز توی کونم خوشم میاد وقتی ابت میاد توی کونم و کیرت دل دل میزنه موقع اب امدنت منم کل ابمو ریختم توی کونش بعدش کنار هم دراز کشیدیم و من خوابم برد صبح که بدار شدم دیدم محسن هم بیداره و کونشو چسبونده به جلوی من بهش گفتم چیه نکنه بازم کیر میخوای گفت اره گفتم نه بابا الان نمیشه باشه یک شب دیگه از اون موقع به بعد هر شبی که من میموندم محسنم میموند و هر شب بعد کار و موقع خوابیدن میگایدمش الان خیلی کم میبینمش و اگر ببینمشم از اون روزا چیزی بهش نمیگم فقط میخندیم و رد میشم .
 
نوشته: محمد ابن آب زیرکاه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *