این داستان تقدیم به شما
دو ماهی میشد دانشجو شده بودیم. هر دو از خانواده تقریبا مذهبی. اما خودمان چندان مقید نبودیم. تازه وارد یک شهر بزرگ شده بودیم و خب چون هر دو پسرهای جوان سالمی بودیم، طبیعی بود که با دیدن دانشجوهای دختر و دخترهای بیرون در تحریک زمینهای دائم باشیم.پسرها به سن و سال ما همین طوری هم، در افکارشان، بدون داشتن سوژه بیرونی، در عذاب هستند، چه برسد به ما.مشکل اصلی که هر دوی ما داشتیم این بود که حالا دیگر در خانه با هم بودیم و طبیعتا نمیتوانستیم مثل سابق، خودارضایی کنیم و این طور عطش خود را کاهش دهیم. ضمن اینکه اصلا مرد عمل نشده نبودیم و از اینکه با یک دختر بدکاره درارتباط باشیم، هم احساس گناه داشتیم و هم اینکه شهامت لازم را نداشتیم…
***
هم اتاقی من پسری بود با قد 175 سانتیمتر، اندکی عضلانی و خوشصورت. موهایی لخت داشت و پوستش سفید بود.
من تقریبا همقد او بودم، اما بدنم پرتر بود و مثل او عضلانی نبودم. اما چهرهام زیباتر بود.
از نوجوانی یک مشکل مزمن داشتم: بزرگ بودن اندک سینههایم که با مراجعه به پزشک متخصص جراح فهمیدم اسم این عارضه ژنیکوماستی است. با این همه جراح به من گفت، در حدی نیستم که نیاز به جراحی داشته باشم و با کمی کاهش وزن، وضعیتم درست میشود و درگیری من بیشتر روانی است.
پدرها و مادرهای ما، هر دو ما را میشناختند و میدانستند که پسرهای درسخوان و سالمی هستیم، پس خانهای برای ما رهن کرده بودند و ما را به هم سپرده بودند.
اما ما ضمن دوستی و درس خواندن، رفته رفته با هم رفیقتر شدیم و کم کم خجالت را کنار گذاشتیم و از دخترها برای هم تعریف میکردیم، از اینکه چه کارهایی میکنند و چه اندامی دارند.
رفته رفته، صحبتمان به تحریک و بعد از کمی، به کلمههای خودمانیتر مثل خودارضایی و جلق و .. هم کشیده شد. حالا دیگر با هم فیلم پورن هم میدیدیم.
اوایل در حین دیدن فیلم، سعی میکردیم برانگیختگی خود را پنهان کنیم، اما بعد ترسی نداشتیم که برجسته شدن کیرهایمان توسط دیگری دیده شود.
کم کم خودمانیتر شده بودیم: اوه امروز خیلی بلند شده، الان نریزی بیتربیت، زود برو دستشویی.
یک بازی خیلی سریع بین ما محبوب شد: بازی پیدا کردن فیلمی که بتواند طرف مقابل را به شدت تحریک کند و باعث شود که شبی پرعذاب تا صبح داشته باشد!
دوستی ما کم کم به شوخیهای ناجور هم کشیده شد. من همان طور که گفتم ژنیکوماستی اندکی داشتم و از سالها پیش به همین خاطر لباس کاندکی گشاد میپوشیدم و جلوی دیگران لباس عوض نمیکردم.
دوستم متوجه بود که من این حالت را دارم و بنابراین مرتب شوخی میکرد: جلوی من لباس عوض نمیکنی، همین امروز برات سوتین قرمز خوشگل میخرم- بگذار نوکش را ببینم- بهم شیر میدی- زن بگیری، سینههات را میدی بخوره؟ آب درکوزه ما ، گرد جهان میگردیم!
و این حرفها. در عین حال برایتان بگویم که اندام دوستم هم، برایم تحریککننده شده بودم، بدنی اندکی عضلانی و خیلیکم مو. دوستم هم سینههای اندکی بزرگ داشت، که البته به خاطر بدنسازیهای پراکنده بود. شکمش هم در آستانه سیکس پک شدن بودن بود. باسنی پر و رانهایی عضلانی.
وضعیت طوری شده بود که من منتظر بودم او به بهانه گرمی هوا یا حین لباس عوض کردن، نیمهبرهنه شود.
کم کم وقتی حمام میرفتم و سوژه جلق دم دستی نداشتم، خودم و او را در آغوش هم تصور میکردم و فکر میکردم که داریم لذتبخشترین کارها را برای هم میکنیم.
همان طور که گفتم، بازی پیدا کردن فیلم پورن ما باری هم ادامه داشت. تا اینکه روزی به صورت تصادفی، در اینترنت فیلمی با موضوع سکس خانوادگی پیدا کردم، فیلمی که بعدا فهمیدم بسیار مشهور است و اسمش “تابو» است. بازیگر نقش اول این فیلم کی پارکر نام داشت. در این فیلم او نقش مادری را بازی میکرد که به پسرش به سمت او جذب میشود و در صحنههایی بسیار دیدنی با هم سکس میکنند.
این فیلم اصلا سبک فیلمهای مسخره فعلی را نداشت که در آن مادر و پسری که اصلا به تیپ هم نمیخورند، خیلی زود روی هم میپرند، همه چیز خیلی لذتبخش و آهسته دنبال میشد.
این فیلم را پیدا کردم و با اندکی نگرانی برای دوستم پخش کردم. میترسیدم، دوستم ناراحت شود بگوید فیلمی با این موضوع نگاه نمیکند.
او کمی جلوتر از من روی فرش لم داده بود و من با حدود یک متر فاصله پشتش بودم
فیلم شروع شد و من خیلی زود متوجه شدم که او به شدت تحریک شده است. به سکانسی رسیدیم که در آن پسر، منظره حمام کردن مادر را نگاه میکند و به سینههای مادرش خیره شده است.
اینجا بود که دوستم گفت، این عالیه! آفرین، حشری شدم دارم میترکم!
گفتم: عجب مامان مهربونی!
گفت: آره! لامصبا عجب فیلمایی درست میکنن. دیگه از شق درد دارم میمیرم.
گفتم : آرش (اسم مستعار دوستم)، از این طور فیلما خوشت مییاد.
گفت: آره! راستش رو بخوای بیشتر وقتا تخیلم موقع جق همینه. منتها روم نمیشد بهت بگم.
گفتم: اوه! به نظرم سکس خانوادگی خیلی موضوع خوبی برای جقه!
گفت: آره دو سه برابر سوژههای دیگه آب آدم رو درمیاره.
گفتم: فقط سوژه و تخیل.
برگشت طرف من و گفت: تو ایران که نمیشه از این چیزا حرف زد و خوبه میدونی خانوادههای ما چطورنها.
گفتم: اگه نبودن چی؟
گفت: نمیدونم بابا. شاید وسوسه میشدم. راستش گاهی خودم را با یک مادر یا خاله تخیلی تصور میکنم.
گفتم: تا حالا شده واقعا براشون تحریک بشی.
گفت: اگه تو هم راستش رو بگی ، میگم.
گفتم: من باهات ندارم بابا. بگو نترس.
گفت: تا حالا چند بار خالههام را تصادفی لخت دیدم. یک بار دیدم دو تاشون رفتن حموم، شش سالم بیشتر نبود. در رو کمی باز کردم، روشون طرف من بود. تا من رو دیدن گفتن برو بیرون پسر! و پشتشون رو طرف من کردن.
گاهی هم توی مهمونی لباسهای باز میپوشن.
مامانم ولی میدونی خیلی پوشیده است. حالا تو بگو.
گفتم: منم خاطره زیادی ندارم. فقط چند بار مامانم لباسایی پوشیده بود که یقه باز بودن و چاک سینههاش بیرون افتاده بودن.
اما یه خاطره خوب دارم.
گفت: چی؟!
گفتم: رفته بودم حموم، جلق هم زده بودم و بعد خودم رو تمیز کرده بودم. کیرم رو تیغ انداخته بودم بعد تمیزکاری و با دیدن منظره کیر تمیزم، خودم تحریک شده بود به مانند هر نوجوان حشری.
یه دفه فهمیدم حوله ندارم.
زنگ زدم. مامانم از پشت در حوله رو بده. البته حواسم بود فقط دستم از پشت در بیرون بیاد.
ولی نمیدونم چی شد، مامانم کیرم رو دید.
کیرم شق بود.
یه دفه ماتش برد و دعوام کرد که چی کار میکردی و دیگه از این کارا نکن.
خیلی احساس گناه کردم ولی لذت هم داشت.
دوستم گفت: وای! مامان من هم دو سه بار وقتی صبح تازه از خواب پاشده بودم و میخواستم برم دستشویی و هنوز در شق صبحگاهی بودم، متوجه کیر برجستهام شده.
دیگه خیلی تحریکم کردی بابا! حال حموم رفتن رو هم ندارم.
گفتم: عزیزم! چرا حموم! مسخرهبازی بس نیست. چرا جلوی هم جق نزنیم از این به بعد. میدونی چقد اذیت شدیم تا حالا.
سرخ شد! گفت: یعنی میگی از این به بعد بعد دیدن فیلم یا وقتی تریکیم اشکال نداره جق بزنیم جلوی هم.
گفتم: خیلی هم خوبه بابا. ول کن بیا حال کنیم.
گفت: شروع کنم!
گفتم: اره! درآرش!
گفت: میخوام کاملا لخت بشم.
گفتم: آخ جون!
فوری تی شرت و شلوارک و شورتش رو برق آسا درآورد.
کیرش شق شق بود و کمی هم پیشآب نوکش داشت.
گفت: منتظر چی هستی. میترسی ممههات رو دربیاری!
گفتم: نه بابا! دیگه نه! از این به بعد میتونی دیدشون بزنی!
لخت شدم. دست برد طرف کیرش. در همین حین باسنش رو کمی داد عقب. شاید از روی تصادف خرد به کیرم.
برگشت طرف من باز. بابا اول کار چسبوندی که.
با لحت تحریکآمیزی گفتم: اشکالی داره مگه.
گفت: میتونی بچسبونی! ولی یه شرط داره.
گفتم: هر چی بگی قبوله!
گفتم: برام جق بزن!
نگاهی به کیر راست و طویل و سفیدش انداختم.
تحریک شده بودم: دستم رو بردم طرف کیرش و در مشتم گرفتم.
گفت: اوخ!
خودم رو میمالیدم به باسنش و همزمان براش جق میزدم.
گفت: وای خدایا! چقدر لذت داره.
گفتم: دادن و کردن همزمان البته که لذت داره!
گفتم: بریزم روت مشکلی نیست.
گفت: نه! چون میخوام تو دستت من هم بریزم…
تقریبا همزمان اومدیم و خیلی هم کثیفکاری شد.مقداری زیادی از آب هم ریخت روی فرش و اوضاع به گند کشیده شده بود.
اما لذتمون بیهمتا بود.
یک ساعت بعد حس گناه داشتیم.
اما شب که شد، دوباره تحریک بودیم. شام خورده بودیم و بیکار بودیم.
گفتم: آرش! بازم میگذا…
گفت: آره که میگذارم. اصلا چرا فقط جق؟
یعنی کارای دیگه هم؟
گفت: آره! میخوام.
گفتم: همهکار؟
گفت: میدونم از چی میترسی از کون دادن!
گفتم: آره! میترسم مشکل پزشکی پیدا کنیم.
گفتم: لازم نیست همدیگه رو جر بدیم. کم کم. تازه کلی کار به غیر از داخل شدن به کون هم میتونیم بکنیم.
گفتم: بگو. نترس.
گفت: مثلا میتونیم هر شب اگه خواستیم یکیمون به اون یکی حال بده.
گفتم: اوه!
خیلی تخیلی هستی ها. حالا که این طور شد من یه چیز اضافه میکنم: میتونیم چند دست لباس زیر و حتی پیرهن خواب هم بخریم و بپوشیم.
گفت: اوه! فکر سوتین هستی ها
گفتم: برات میپوشم!
گفت: بابا! خیلی کوچیکه مال ت. حالا یک شوخیای من باهات میکنم. ولی پیشنهاد خوبیه.
گفتم: به چیزای لذت بخش دیگه فکر کن.
گفت: چی؟
گفتم: ساک زدن!
گفت: پا هستم!
گفتم: دوست دارم روت بریزم !
گفت: وسط قرارداد سکس حشری شدیها. باشه! میریزم و میگذارم بریزی روم!
گفتم: یه چیزم هست!
گفت: دیگه چی؟
گفتم: دوست دارم واسه هم داستان سکسی محارم تخیلی تعریف کنیم.
گفت: اوه!
مثلا چطوری؟
گفتم: پشت به من میکنی. کونت رو مالی بهم. من همزمان برات جق میزنم و برای هم تخیلی از تجارب سکس محارم هم میگیم!
دیگه طاقت نداشت! پرید روم! ازم لب گرفت. تی شرتم رو دراورد و شروع کرد به خوردن نوک سینههام.
گفت: آره! مامانای هم رو جر میدیم با هم.
در حالی که نوک سینههام بیرون زده بود. گفتم: همینه! دیگه راه افتادی!
گفت: فعلا مثل یک مامان خور برام بخورش.
کیرش بدون مقاومت در دهانم بود. چند بار بالا پایین کرد و بعد فوروان پشت فوران توی دهن و صورتم بود.
بیحال شد و با لذت افتاد! افتادم روش سینههاش رو خوردم.
ازش خواستم برگرده. گفتم: میخوام با سوراخت ور برم.
با بی حالی گفت: هر کاری میخوای بکن.
انگشتم رو کرم زدم و آروم کردم تو. لبم روی روی گوشش گذاشتم و گفتم:
عزیزم! تصور کن که این مامانته که داره تو رو ماساژ مخصوص میده. منتها برای اینکه ماساژت کامل باشه، میخواد که از تو هم ماساژ بخوری!
کیرش داشت دوباره راست میشد با این حرف و همزمان هم کونش شل شده بود.
انگشت دوم رو هم کردم تو.
آماده نبود. نوک کیرم رو روی سوراخش مالیدم دو سه دقیقه.
گفتم: برگرد جنده خوب من! میخوام توی دهنت بریزیم!
برگشت: دهنش عین جنده وا بود. فوران پشت فوران.
پایان
نوشته: مرتضی ورجسته
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید