این داستان تقدیم به شما
سلام.
من یه خواهردارم که شش سال ازمن بزرگتر ، وقتی من دوازده سالم بود اون دانشجو شد ، خواهرم اسمش سمیه است، دختری خوش اندام،سفیدرو باموهای مشکی وچشم وابروی مشکی، بسیارزیباوتودل برو، قدصدوهفتاد ، خلاصه میکنم که سریع برم سراصل داستان، مدتهابودکه به رفتارخواهرم شک کرده بودم ، آرایش غلیظ میکرد و به دانشگاه می رفت و بعضی وقتا دیربخونه میامد، تااینکه یک شب به مامانم اصرارمیکنه که بایدبره خوابگاه تاازهم دانشگاهیش جزوه بگیره و برگرده، مامانم گفت با من بره اما قبول نکردو گفت زودبرمیگرده ، رفت و شب که همه خواب بودن دیدم کلید انداخت و آمد ورفت تواتاقش ، چهره اش کاملابهم ریخته بود ،من رفتم و یواشکی ازتوسوراخ درنگاه کردم که فقط یک لحظه دیدم لخت شده وشورتش را درآوردوگذاشت توکیفش و لباس عوض کردوخوابید، رفته رفته شک کردم تاابنکه تصمیم گرفتم ببینم کجا میره . چندروزبعد دیدم آرایش کرده و میخادبره بیرون، سریع رفتم بیرون وسرکوچه پنهان شدم تاتعقیبش کنم ، آمدو رفت سرخیابون و بعد واردکوچه بالایی شد ورفت سوپری محمدآقا، تعجب کردم ؟!!!!!!
محمدآقا مرد چهل ساله ای بودکه همسرداشت ویک بچه استثنایی که هرروز همسرش یکهفته صبحهاو یکهفته عصرهااون روبمدرسه استثنایی میبرد ومیامد، سمیه رفت داخل سوپرکه ازداخل مغازه به خونه راه داشت ، هرکاری کردم نتونستم برم و بعدکلی انتظاردیدم سمیه لنگ لنگان و بهم ریخته بعدازاینکه محمدآقا دیدزدکسی نیست ازخونه زد بیرون و رفت خونه ، خونه اونروزکسی نبودو سمیه تامن رفتم خونه رفته بودحموم، من رفتم سروقت لباسهاش که دیدم بهم ریخته و چروک شده ، شرتش راهم باخودش حموم برده بود، شکم یقین شد، رفتم و خونه محمدآقا را کاملابررسی کردم ازپشت بام ، دیدم که از خونه وحیداینا به خرپشتی اونا راه داره ودر خرپشتی اونا هم بازه، خلاصه زنگ زدم به وحید وباهزارجوربهونه آوردن گفتم میخام برم پشت بام که شک نکنه ، خلاصه اونم قبول نکردتا بدونه قضیه چیه که درنهایت گفتم باشه هروقت زنگ زدم خودتم بیاباهم بریم ببین ،بشرطیکه قسم بخوری چیزی به کسی نگی،اونم قسم خوردوقبول کرد،دقیقا روزبعد صبح زودبعدازرفتن مادرم به مدرسه ای که درآن درس میداد سمیه باآرایشی غلیظ بهم گفت میره دانشگاه، بعدازرفتنش من به وحبدزنگ زدم واونم توحالت خواب گفت باشه بیا ، منم بعدازفتن سمیه سریع رفتم و وحید با قیافه خواب آلود آمدو دررابازکردوگفت خودت برو من خوابم میاد، منم سریع رفتم بالاپشت بام وازآنجا یواش رفتم داخل خونه محمدآقا ، دیدم درورودی به حال بازه و درب مغازه ازداخل قفله،
یواش یواش داشتم میرفتم که صدای سمیه می آمد که به محمدآقا میگفت ، دیروز منو بدکردی ولی سبرنشدم وباید امروز منو جربدی ، میخام جرم بدی ، من هم بادقت داشتم گوش میکردم که وحیدازپشت دست به شونم زد ومن پریدم وگفتم چه خبره؟ ترسیدم، گفتم مواظب باش نبینندت ، یواشکی یک جا واسه خودمون پیداکردیم که بتونیم ازاون روزنه ببینیم داخل را، اگرچه خوب مشخص نبودولی صداکاملاواضح بود. محمدآقا به سمیه میگه تو عشق منی، عزیزم میکنمت طوریکه جربخوری ، امروز از کس وکون میکنمت ، کاش توخوابگاه اون دختره زودترپرده ات رامیزد تا زودتر بتونم بکنمت ، سالهابودتوکفت بودم و دانشگاه رفتنت باعث شد به آرزوم برسم جنده من، اگه اونروز نمیامدی و منم پررویی نمیکردم دوست پسرداری یانه ؟ بحث ماهیچوقت به این رابطه ختم نمیشد خشگل من، عجب کون نرم وسفیدی داری، عجب کس نازی داری، خلاصه وحید که این حرفارومیشنید کیرش راست کردو اونودرآورد وداشت جلو من میمالید و منم ناراحت شدم، میخاستم برم آبروشون روببرم ولی حرفهای تحریک آمیزشون باعث شد کنجکاوانه نظاره گرباشم وبی اعتنا به وحید، وحید بهم گفت عجب خواهر خشگلی داری کونی، چه بدن سفیدی وغیره که گفتم خفه شو ،الان میفهمن فقط نگاه کن، همچنان سمیه ومحمد آقا که ایستاده هم روبقل میکردن داشتن قربون صدقه ی هم میرفتن که بعدش محمدآقا گفت، بخوربرام ، سمیه شورت محمدآقاراکشیدپایین . وای چه کیر گنده ودرازی؟؟!!!!!!یعنی این میخادبره توکون کس سمیه؟؟؟؟
سمیه باحرص وولع تمام به کیرمحمداقا گفت آخ سرورم وتاج سرم میخام امروز منو جربدی و اون رو کردتودهنش و همینطورساک میزد ، محمدآقا هم آه و اوهی میکرد که آدم اصدای نعره اش وحشت میکرد، تو همون حال گفت خدیجه وپسرم تاشب نمیان و مادرت رو میگایم سمیه ، بعد موهای سمیه راکشید و سروصورت سمیه رابادودستهاش گرفت و محکم ساک زد ، سمیه هم با هق هق زدن داشت حالش بهم میخوردکه بعدگفت دربیارو دوباره بگذار واینبار دهنش رابازکرد و حلقش راشل کردتااون کیرش را توحلقش تاجایی که میره ببره، سمیه اشک ازچشماش میریخت و خلاصه محمدآقا بعد بیست دقیقه کیرش رادرآورد و سمیه خوابید روی زمین ، ما دقیقا ازیک شکاف داشتیم میدیدیم که ممدآقا اومد و روی سمیه درازکشید وزیرگردنش رامیخوردوسمیه دادوهوارو جیغ کوچک میزد و آخ واوخ میکرد و همینطور محمدآقا یواش یواش سرش راآورد لای پای سمیه و بادستهاش باسن سمیه را مکم چنگ میزد وبا زبونش کس سمیه راشروع کردبه لیسیدن که سمیه پاهاش را بالاوپایین آورد و بعدازقلقلک بسیارو آه واوه ،سرمحمدآقاراگرفت و محکم به کسش فشاردادو بعدازسه چهاردقیقه گفت جرم بده طاقت ندارم ، من جنده توام ، میخام جرم بدی و محمد آقا هم که معلوم بود کارش راخوب بلده سمیه رابه پشت خوابوند و ازپشت باسن سمیه راباگذاشتن دوبالشت وردبالا و کرد تو کس سمیه کیرش را، باورم نمیشد اون هیکل افتاده روی سمیه خواهرم و بااون چهره وحشتاناک ، داشت خواهرم را جرمیداد، اولش فکرکردم سمیه طاقت نمیاره و کمک میخاد امابعددیدم خودش راکامل دراختیاراون هیولای خشمگین قرارداده و اونم کیرش را تانصفه میکردومیاوردبیرون تاسمیه بگه بکن توش کشتی منو ، جرم بده با اون کیر بزرگت، من جنده ام جنده تو،جنده اون کیرت ، بعد محمدآقا که معلوم بود کارش رابلده ازبقل یک اسپره! برداشت وزد به کیرش و کرم زد به سوراخ کون سمیه وگفت میخام امروز کونت را فتح کنم کامل، سمیه گفت دیروز که نتونستی وفقط سرش رفت ، اونم گفت تو مادرجنده را جرمیدم ، طوری که نتونی راه بری، طوری میکنم که پاره بشی ، اونم گفت بکن منو ،توروخدا جرم بده…
بعد آقا محمد کیرش را کرد تو کون سمیه ، قمبل سمیه بودکه بالامیامد و باضربه ی شدید محمدآقا وکیرباصلابتش به زمین میخورد، تو همین حس بودن که سمیه گفت کیرت رامیکنی تو کونم کسمم بمال ویک چیزی بکن توش تاحسودیش نشه، باورم نمیشد سمیه چنین جنده ای حشری شده باشه ، دقیقا نعره محمدآقا رو درآورد و اون کیربااون هیکل را داشت به زانودرمی آوردکه محمد آقا گفت ، باشه اگه میخای چندتاکیرکلفت دیگه هم بیارم که سمیه تواون حال گفت آره بیار، میخام جربخورم ، میخام پاره بشم ، میخام جرم بدین ، مردباش و بیار، که محمدآقا اون ربرگردوند به رو و کیربزرگش راازرو گذاشت توکوسش و بعدازچندبارتلمبه زدن سمیه به حالت داگی خوابید و ممدآقا هم که عرق ازسروگردنش میریخت وسرخ شده بود از کس وکون سمیه رامیگایید و سپس سمیه رابلندکرد و برد روی صندلی و چهارزانوخوابوند و اون خواهر نازنین منو مثل سگ و یک جنده تامیتونست گایید و باکشیدن موهاش و آههه کشیدن سمیه که جرخوردم ، بسه ، بسمه ، ای ای ای ، کثافت بسمه ،گوه خوردم کس وکون سمیه را حسابی جرداد و بی توجه به دادوهوارخواهرم گفت میکنمت مثل سگ صدابدی ، جنده خانم تازه کجایی سری بعد چهارنفری جرت میدیم ، مادرت را میگاییم جنده خانوم ، کس به این خوبی کجا میخای دربری، یادت رفت رجزمیخوندی بگذاربگذار تا مادرت رابگایم ، سمیه هم باحالت عشوه واسه تحریک محمدآقا میگفت نکن جرخوردم یواش یواش ، اه اوخ وای ،تا اینکه صدای نعره ی وحشتناک محمدآقا همراه بالرزش خاص سمیه که بدنش ازبس چنگ زده شده بود کبود شد بود بلندشد ، محمدآقاگفت برگردوسمیه سریع برگشت و خوابید جلومحمدآقا واونم آبش را ریخت رو صورت وسینه سمیه…
بعدش هردوبیحال افتادن ، سمیه گفت چه کارکردی پدرصاحب بچه رادرآوردی ،گفت تاخیری زدم و قرص خوردم تاتو جنده خانوم راارضاکنم، گفت ارضا شدم دوبارم ارضا شدم، بعد محمدآقا بقلش کردوگفت میخای سری بعدی باسه تاازدوستام که کیرشون بزرگه بکنیمت ، سمیه گفت نه ، حالاببینم چی میشه؟ مگه من جنده ام؟ محمدآقا گفت صدرحمت به جنده ،تو ازبس دادزدی محل فهمید اینجاچه خبره؟ سمیه گفت تقصیرخودته تو بد میکردی، محمدآقا گفت تو گفتی جرم بده . خلاصه بعدش محمدآقا گفت آماده شو ببینم کسی نیست بری که ما سریع رفتیم پشت بام ومحمدآقا هم سمیه راازدرمغازه بخاطراینکه کسی شک نکنه ردکرد، من مونده بودم به وحید چی بگم ؟ چطورنگاه کنم که خواهرم جنده ات،؟؟ وحید گفت خیلی حال کردم ، واقعا عجب چیزی بود، منم گفتم یادقسمی که خوردی هستی؟ اونم گفت آره، گفتم هروقت موقعیت شد خبرمیدم وسریع آمدم خونه که دیدم سمیه طبق معمول رفته حموم، رفتم سروقت گوشیش که زنگ میخورددیدم محمدآقا زنگ میزنه، بیصداکردم دیدم پیام داد اون قضیه که قول دادم اوکی شده ، زنگ بزن. بعدکه سمیه بعدیک ساعت ازحموم آمدبیرون وخودش راخشک کرد و گوشیش رانگاه کرد ، من توآشپزخانه بودم که دیدم زنگ زد رناک عزیزم موافقم ومیام فرداصبح سرکلاس ازت میگیرم،بخیال اینکه من خرم ونفهمیدم ، خلاصه صبح فردا سمیه رفت حموم و بعدرفتن مامانم آرایشی غلیظ کرد و مشخص بود به خودش رسیده، منم سریع به وحید پیام دادم ، اونم سریع جواب داد اوکی هستم بیا، سمیه طبق معمول رفت وماهم باوحید اینباربا احتیاط بیشتررفتیم ازخرپشتی داخل، صدای محمدآقا میامدکه میگفت دیروزارضاشدی؟ سمیه گفت آره اما بعدیکساعت بازم دلم میخاست ، سمیه گفت دوستات مطئنن؟؟؟؟ محمدآقا گفت اختیارداری، آره ، سمیه گفت ازدیشب خوابم نبرده و چندبارفیلم سکس گروهی رادیدم ، خیلی هیجان دارم که تواین لابه لا زنگ موبایل محمدآقا بصدادرآمد و ماسریع رفتیم پشت بام تانبینند مارو، وحیدگفت جون امروز میخان چندنفری بکنندش؟؟؟؟ من هیچی نگفتم و بعدکه رفتن ما مستقرشدیم تو همو جای خودمون…
علی ورضا وحسن سه نفری بودن که آمدن ، همه هیکلی و ورزشکار، وای خدا هیکلشون سه برابرسمیه است ، سمیه تا اونارودید کمی جاخوردودست دادوسلام کرد، بعدمحمدآقا معرفی کرد و بعدش سمیه که دید مجلس ساکت شده گفت محمدآقا دوستات آمدن که بیکارباشن؟ محمدهم گفت بچه ها این جنده خانوم کس وکونش میخاره ،لخت شید وترتیبش رابدیم، محمدآقا اول کیرش رادرآورد، سمیه بی هیچ مقدمه خوابید جلو کیر محمدچهارزانو و انوکرددهنش ، بعدگفت که بقیه بیان کنارش تاخودش کیرهاشون رادربیاره ، بعدکیرحسن رادرآورد وای حسن پسرجوان وبوری بود چه کیربزرگی داشت ازکیرمحمدآقا کلفت تروبزرگتر، بعدزیب علی ورضاراکشیدپایین،وای چه کیرهای بزرگ وترسناکی، سمیه وحشت کرده بود اماچاره ای نداشت .باکمی مکس سرکیر علی را کردتودهنش و بادودت دیگه کیررضاوحسن رامیمالید ، اونا هم بیکارنبودن و سبنه های سمیه رامیمالیدن ، محمدآقا سمیه رالخت کرد و یکدفعه علی سمیه رابلندکرد و شورتش راپاره کرد و به پشت خابوند و باکمی تف کیرش را محکم کرد تو کون سمیه که سمیه داد کشید آخ و دررفت وگفت آروم، بعد علی یا کمی کرکه محمدآقاداد کیرش را بسختی کردتوکون آبجیم ، سمیه اولش بادرد ولی بعد با عشوه میگفت ، آخ ، یواش ، دردداره، گندس ،بعد حسن ورضا آمدن جلو صورت سمیه ، سمیه هم بعدمدتی یکی یکی کیراوناروساک میزد و بصورتش میمالید تا اینکه علی گفت باید طوردیگه جرش بدیم، سمیه گفت ، آره از کس وکون بکنیدم ، بعدسمیه صندلی را گفت بیارن و به رضا گفت بشین میخام کسم رابااون کیزبزرگت فتح کنی ، بعد خیلی آروم نشست رو کیررضا بعدبه حسن گفت برو ازپشت بزن کونم را جربده. حسن هم کیرش راکردتوکون سمیه و سپس علی آمد کنار سمیه وسمیه بادستش کیرش راگرفت و کردتودهنش و یواش یواش بالاوپایین میرفت . کیراونا ازبس بزرگ بود جداره های کس سمیه را کاملا قرمزوکبود کرده بود …
سمیه به آرومی داشت بتلاوپایین میرفت که بعدش رضا و حسن تحریک شدن که تندتندبزنن که سمیه سریع پرید بتلاوکیرهاشون درآمد،سپس گفت درد دارم یکی یکی تلمبه بزنید ، بعدبازبهمون شکل کیرهاراکردن توکس وکون سمیه ، وحید توهمین حین آبش آمدوپاشید که ریخت رودستم،سمیه گفت حسن اول تلمبه بزنه و بعد رضا اززیر تاهماهنگ شید و یکی تو ویکی رضا بزنه ، تقریبا اونا داشتن یکی یکی تلمبه میزدن و یواش یواش صدای سمیه بلندشد آخ اوخ واییی جرم بدین ، کونم روپاره کن، کوسم را جربده وای آخ واونامیگفتن باشه میگایمت نترس جرت میدیم جنده خانوم، بگو جنده کی هستی؟ سمیه میگفت جنده شما ، کیرتون تاج سرم ،جندتونو جربدین ، اخ وای وای آه اه آه بکنیدم ، وای مامان ، وای ااآآآآآآآآآآآآآآه محمد کجایییییییی کیر علی داشت منفجرمیشد تقریبا سی دقیقه کردن ، سمیه گفت بی حسی زدین تا جر بخورم، بعد علی جاش راباحسن عوض کرد واونم کیرش راکردتوکون سمیه ومحمدآقا آمد وکیرش رادادبسمیه تاساک بزنه ، حسن هم آمد کنارممدآقا ،سمیه مثل وحشی هاشده بود باورم نمیشد باچنین سرعتی تلمبه بخوره وهمزمان ساک بزنه و بادستش اون یکی کیررابماله. محمدآقا میگفت؟ خوبه؟ اراشدی؟ سمیه گفت باکمی فریاد آآآآآآره همیشه عاشق سکس اینطوری بودم، جرم بدین بعد رضا کیرش شل شد وخاست بلندشه و محمدآقا آمد زیر خوابید و اینبترسمیه سوراخ کونش راباکیر محمد آقا میزون کرد و کسش رادراختیار حسن وعلی ورضا گذاشت تا اونا بکنندش، سمیه بین اون همه هیکل گم بود وفقط صداش میومد که میگفت آه جرخوردم ، بسه ، اونا هم میگفتن مادرت رامیگاییم جدوآبادت رامیگاییم ،سمیه میگفت گاییدین بابا، مادرم رو گاییدین ، وای مامان گوه خوردم ، بسه ، بسه . اه اوه ای ای ای ای یواشتر یواشتر، خلاصه ازروی شهوت بودیا حشرزیاد ازبس سمیه آح واوخ کرد که اونا آبشون راریختن روشکم سمیه و محمد آقا هم بعدش سمیه را روی صندلی بپشت خوابوند وانقدرکرد وازموهاش گرفت کشید که صندلی یک آن خورد شد ولی باز کیرش رادرنیاورد وعلی رغم زخمی شدن پای سمیه بکارش ادامه دادو سپس بانعره ای وحشتناک آبش راتوکون خواهرم ریخت، بعدش اونا باز کیرهاشون راست کردو ازبس انفرادی تو کوس سمیه بحالت داگی تلمبه زدن تا بازآبشون آمد…
سمیه بیحال سرش روزمین و کون کسش قلبمه بود برای اینا ، کونش کبودبودازبس زده بودن وچنگ زدن ، قیافش عین موش آب کشیده، خلاصه هرکدوم سه بار خواهرم راگاییدن و بعدش سمیه لنگ انگان وگشادگشاد باوضعی نامرتب آمد خونه وسریع رفت حموم، من بعداین قضیه نمیدونستم چه کارکنم؟ به مامانم بگم یانه؟ تصمیم گرفتم نگم تاآبرومون حفظ بشه، سمیه بعدازاون قضیه فقط با محمدآقا ارتباط برقرارکرد و هرازگاهی واسه تنوع سکس گروهی میکنه، خدامیدونه چقدرواسه خواهرم وقتی بین اون غولها کس وکونش گاییده میشد والتماس میکرد سوخت، اما ازطرفی میخاستم جرش بدن تا عبرت بشه ، اما جنده اونا شد، این داستان واقعیته محضه!! خواهرم الآن وکیل دادگستری شده و تقاضای ازدواج دیگران راردمیکنه وهنوزم داف کسی است،
خدانگهدار
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید