این داستان تقدیم به شما

وارد خونه ی خیلی بزرگش شدیم.
از بالا تاپایین همه جا سفید بود به جز وسایل اشپز خونه و پذیرایی که به رنگ سیاه بود.
عکس سیاه سفید یه شخصیت هم روی دیوار اشپزخونه قاب شده بود.
_امشب رو اینجا میمونیم موقتا.
شرط میبندم اصلا خوشت نیومد.
_من خونه جدیدت رو ترجیه میدم
_منم
بیشتر به اطراف نگاه کردم.
همه چیز سرد و بی روح بود.
چجوری این جارو خریده؟توی یکی از اتاقا یه اسکیت گوشه اتاق به دیوار تکیه داده شده بود.
چندتاهم وسیله اسکی نو اطرافش ریخته بود.
روی یه میز،درحالی که‌توقع داشتم گلدون و وسایل تزیینی ببینم،یه کلاه کاسکت و دستکش چرمی دیدم.
حسابی متعجب شدم
_من دیگه نمیتونم مشروب بخورم،آب میخوری؟
به طرف یخچالی بزرگ و مشکی رفت و درشو باز کرد
_لطفا
توی اشپزخونه رفتم و کنارش روی یه چارپایه نشستم.
از کابینت زیر اوپن،لیوانی در‌ اورد و روی یه چارپایه دیگه نشست.
روشو به سمت من برگردوند و لیوان آب رو دستم داد.
کتش رو از تنش دراورد و یه لیوان دیگه هم برای خودش پر کرد.
ران های عضله ای و بزرگش داشتن شلوارشو پاره میکردن.
بااینکه روی چارپایه نشسته بود اما پاهاش به زمین میرسید.
برعکس پاهای من روی جاپای اول قرار داشت.
درحالی که به من خیره شده بود،جرعه ای از آبش نوشید.
اما من داشتم لیوانو توی دستم میچرخوندم.
آهی کشید.
لیوانشو روی اوپن گذاشت و لیوان من رو هم از دستم گرفت و‌ کنار لیوانش قرار داد.
دستشو روی لبه چارپایه ام گذاشت و به سمت خودش کشید.
لباشو گذاشت روی لبام… نفسمو حبس کردم و همراهيش کردم.
دستامو دور شونه هاش حلقه زدم و لباسشو محکم گرفتم.
دستشو دور کمرم انداخت و منو به خودش چسبوند.
با حرص و ولع لبامو ميخورد و آه و ناله هاي ته گلويي کوتاهي بيرون ميداد.
نفس هامون باهم يکي شده بود و بدنمون ميلرزيد
تاحالا حسي اينطوري داشتي؟
لباشو روي گونه هام کشيد و لاله ي گوشمو گاز گرفت
هيچوقت !
صداي نفس کشيدنشو کنار گوشم ميشنيدم
دلم نميخواد ازت مقاومتي ببينم پگاه
زبونشو از بالا تا پايين گوشم کشيد و گاز ريزي ازش گرفت.
از برخورد نفساي داغش با صورتم،دخترونه هام به لرزه افتاده بود
وای خدا
دوباره لباشو رو لبام گذاشت و زبونمو به بازي گرفت.
اون واقعا ميخواست منو ديوونه خودش کنه.
همراهيش کردم و زبونمو داخل دهانش تکون دادم.
انگار روي اتيش وايساده بودم.
دستامو از شونه هاش رها کردم و گردنشو گرفتم.
باخشونت بيشتر لباشو مي مکيدم و گاز مي گرفتم.
اما اون سرشو عقب برد و ناله کرد :
بدنت چه داغه نفس
به چشمام خيره شد.
نوک بيني و پيشونيمو بوسيد و دوباره لباشو رو لبام گذاشت
همه چيت مال منه پگاه!بگو که همه چيت مال منه !
همه چيم مال اونه؟منظورش چيه؟روحم؟روانم؟!فکر کنم اون فقط بدنمو ميخواد .
اما نه نبايد راجع به احساسش دو دل باشم.
همونجور که اون دودل نيست
” ميخوامت همين الان”
_ باشه عزيزم
لباشو با قاطعيت روي لبام نگه داشت،يه دستشو دور کمرم و دست ديگشو پشت گردنم حلقه زد.
اروم منو از رو پاهام بلند کرد و در اغوش گرفت.
همچنان که لبامو عميقا ميبوسيد،درطول اتاق گام برداشت و کمرمو به ديوار تکيه داد.
وحشيانه لباشو ميخوردم و به گردنش چنگ ميزدم.
دلم رابطه نزديک تر ميخواست.
دستمو روي شونه هاش انداختم تا لباسشو دربيارم.
همچنان که لبامو در حصار لباي خيسش گرفته بود،منو زمين گذاشت تا بتونم لباسشو از تنش در
بيارم.
ژاکتشو روي زمين انداختم به پيرهنش چنگ زدم.
تمام تلاشام براي ناديده گرفتن کیان به هيچ تبديل شده بود.
من ميخواستم که داشته باشمش.
کاملا لخت شد و لباس منو تا کمرم پايين کشيد…
سریع شلوارمو دراورد و با یه حرکت،منو تو بغل خودش گرفت و به دیوار تکیه داد
پگاه لعنتی داری دیوونم میکنی
سر کیرشو با کصم تنظیم کرد و بلافاصله داخل فرستاد.
چنان درد عمیقی حس کردم که ناخوداگاه اشکم سرازیر شد و روی لباش چکید.
دستمو لای موهاش کشیدم و از درد ناله کردم.
دیگه راه برگشت نداشتم.
تمام وجودم بهش نیاز داشت.
اره من دلم بیشتر میخواست.
دلم میخواست تو وجودش غرق شم.
مردونشو بیرون اورد و یکم لای پام مالید.
لحظه ای از لبام دست نمیکشید.
دوباره داخلم کرد و اینبار با سرعت بیشتری تلمبه زد
آخ کیان محکمتر،بیشتر،بیشتر،بیشتررررر خدایاااا
لباشو ازم جدا کرد و درحالی که سرعتشو بیشتر میکرد،تو چشمام زل زد.
سرم به عقب رها شد.
آه و ناله هام خفیف شده بود و دیگه جون نداشتم.
کیان از فرصت استفاده کرد و زبونشو روی سیبک گلوم کشید.
سوزش لای پام چنان زیاد شده بود که میخواستم گریه و التماس کنم.
رفته رفته درد و لذت قاطی شد و حس شیرینی بهم دست داد.
تندتند تلمبه میزد و خودشو با قدرت بهم می کوبید… دوست داشتم توی حموم سکس کنیم… عاشقانه تر و سکسی تر… اون اصلا توی حال خودش نبود.
یکم خودمو تکون دادم.
مردونگیش از داخل کصم خارج شد و روی ران چپم ول شد
کمی با دست به صورتش زدم تا به خودش بیاد.
ناله ای بلند و کشدار بیرون داد :
نمیزارم الان بری
نمیرم نفس. فقط دوس دارم بریم تو حموم کیان
_ ای به چشم
گازی از گردنم گرفت….
تو حموم رفتيم و در رو پشت سرش بست.
منو روي سينک نشوند و برگشت در رو قفل کنه.
به اطرافم خيره شدم.
اينجا برام اشنا بود.
چشمم به وان بزرگ و مرمري که وسط حموم بود افتاد.
لبخندي زدم.
خارق العاده به نظر مي رسيد.
صداي قفل شدن در رو شنيدم.
ذهنمو از تحسين کردن کارم به اتفاقي که قرار بود الان بيفته سوق دادم.
سرمو به سمت درچرخوندم و کیان رو درحال تماشاي خودم ديدم.
با نگاهي داغ بهم خيره شده بود
.فکر اينکه قرار بود باهاش سکس کنم،دلمو پيچ ميداد وتحريکات لذت بخشي و با پايين کشاله هاي
رون هام انتقال ميداد.
جلوتر اومد و درمقابلم وايساد.
دلم ميخواست بلند شم و قفسه سينشو ببوسم.
نتونستم تحمل کنم و انگشتمو روي بالاتنش کشيدم.
دستشو روي پهلوم گذاشت و يواش يواش لاي پام کشيد.
تو چشمام زل زده بود
اينجا ديگه راه فرار نداري
دلم نميخواد فرار کنم
چشمامو روي لباش زوم کردم،دستامو بالا بردم،گلوشو لمس کردم و به لباش رسيدم.
انگشت شستمو روش کشيدم.
دهنشو باز کرد و گازي از انگشتم گرفت.
لبخندي زدم،دستامو بالاتر بردم و لاي موهاش کشيدم….
چشماشو به لباسايي که دور کمرم جمع شده بود انداخت :
لباسات خيلي زيباست
مرسي
اما يکم دست و پاگيرن
اره موافقم
“انتظار، داشت ديوونم ميکرد.
لعنتي لباسامو درار ديگه ! ”
در بيارمش؟
لباشو رو هم فشرد و منتظر جواب من بود.
لبخندي زدم
هرجور دوست داري
من اينجوري دوست دارم
دستاشو پشت کمرم انداخت :
دوباره من تنها کسي ام که ميفهمم زير اين لباس هاي زيبا چه خبره
لبه هاي لباسمو توي مشتش گرفت
ديگه نميتونی این لباسارو بپوشی… منو روي پاهام وايسوند،لباسمو بالا کشيد و از تنم
دراورد.
درحالي که چشم ازم برنميداشت،اونارو بي اهميت به يه طرف پرت کرد.
بهش اخم کردم
بيشعور من اون لباسارو دوست دارم
اما ديگه الان فقط به درد تميز کردن شيشه هاي پنجره ميخوردن
ميخرم برات يکي ديگه
دوباره منو روي سکو نشوند و خودشو بين پاهام جاکرد.
باسنمو توي دستاش گرفت و منو به خودش نزديک تر کرد.
درحالي که توي چشمام خيره شده بود،مردونشو لاي پام ماليد.
“داشتم ديوونه ميشدم.
دلم ميخواست سرش داد بزنم و بگم بجنب ديگه لعنتي جر بده منو!طاقتم داشت تموم ميشد.”
بند سوتينمو اروم بازکرد و از تنم دراورد.
خودمو بهش چسبوندم و سينه هامو به بدنش ماليدم.
گلومو لاي دستاش گرفت و به چشمام خيره شد :
ميتونم ضربان قلبتو حس کنم.
تو خيلي تحت تأثير قرار گرفتي
نميخواستم دراين باره بحثي کنم چون کاملا حق بااون بود
انگشتشو بين سينه ام کشيد و پايينتر رفت.
برقي توي چشماش موج زد :
لعنتي پگاه تو خيلي زيبايي
کمرمو صاف کردم و سينه هامو جلو دادم.
لبخندي شيطنت بار زد و نوک سينمو اسير انگشتاي بازيگوشش کرد.
دست ديگشو بالا اورد و هردو سينه هامو بين دستاي مردونش گرفت.
يک دفعه برجستگيشو تااخر واردم کرد و ضربه زد.
ناله اي سردادم و سرم روي ايينه پشتم ول شد.
لعنتي خيلي ماهره.
از شدت درد و لذت پاهامو سفت کردم تا هرطور شده جيغ نکشم.
هرلحظه سرعتشو بيشتر ميکرد ديگه نميتونستم مقاومت کنم و فرياد نزنم.
دوست نداشتم حالا حالاها به ارگاسم برسم ميخواستم تاابد اينجا در کنار اون باشم و از وجودش لذت
ببرم.
حس ميکردم کصم داره از وسط نصف ميشه لعنتي با بي رحمي ضربه ميزد.
 
لبخند شرورانه اي زد و يه انگشتشو داخل سوراخ باسنم کرد
دستامو دور شونه هاش حلقه کردم و زير بغلشو چنگ زدم.
ديگه طاقت نياوردم و جيغ کشيدم.
اما بلافاصله لباشو روي لبام گذاشت و مانع شد.
همزمان که لبامو با حرص و ولع ميخورد،انگشت دومشم داخل سوراخ باسنم کرد…باهر فشار مردونه ش توی کصم و انگشتاش داخل سوراخ باسنم عضلاتم منقبض ميشد.
اونقدر شهوتم رفته بود بالا که هرلحظه ممکن بود ايست قلبي کنم.
از لاي کصم اب ميچکيد و کم کم داشتم به ارگاسم ميرسيدم
_ برام ناله کن
_آاااه….
با هر ناله ی من،ضرباتشو تند تر میکرد و لبامو حریص تر از قبل میمکید.
داشتم از حال میرفتم و نمیتونستم سرمو ثابت نگه دارم.
با دست دیگش سرمو محکم گرفت.
اشکم سرازیر شد.
بدنم میلرزید و نفسام یکی درمیون با میومد.
اصلا از کاری که داشت باهام میکرد خجالت نمیکشید و مصمم تر از قبل چهار انگشتشو داخل سوراخ کونم کرد و مشغول تلمبه زدن لای پام
بود.
متوجه حال خرابم شد.
ضرباتشو اروم تر کرد و لبامو با ملایمت مکید. انگشتاشو ولی درنیاورد…
بوسه هایی ریز از پیشونیم گرفت.
لعنتی میدونست چطوری حالمو بهتر کنه تا دردم کم شه.
موهامو ازروی صورتم کنار زد.
چشامو باز کردم و نگاهم به چشمای سبز وحشیش افتاد.
بوسه ای نرم از لبام گرفت آه کشیدم. رفته رفته سوزش پام کمتر شد و ضرباتش با لذت همراه شد
_بهتر شدی؟
انگشتاشو از داخل سوراخ باسنم بیرون کشید
_اوهوم اصلاقدرت حرف زدن نداشتم. انگشتاشو روی لبم کشید وداخل دهانم کرد.
زبونمو بیرون اوردم و دستشو لیسیدم.
از اوج ارگاسم دور شدم انگار میدونست چجوری رابطه رو کش بده.
توی چشمای همدیگه زل زده بودیم و تنها صدای نفس هامون شنیده میشد.
دستام ناخوداگاه بالارفت و صورت تراشیده اش رو لمس کرد.
لبخند دلنشینی زد و انگشتمو بوسید.
خدایا من همه چیه این مرد و دوست دارم.
وحشیانه لباشو رو لبام
گذاشت و حریصانه مکید.
شهوتم دوباره بالا رفت و همراهیش کردم.
با خشونت لباشو لای دندونام گرفتم و زبونمو داخل دهانش فرو بردم.
انگار داشتیم سر لب بازی،باهم زور ازمایی میکردیم.
دستمو روی کیرش کشیدم و اروم مالیدم.
حسابی شق شده بود.
دستشو دور باسنم حلقه زد، از جا بلندم کرد و منو وسط حموم وایسوند.
وحشی تر از قبل لبامو میمکید و میلیسید لعنتی داشت روانیم میکرد.
به سینه های پهنش چنگ زدم و با خشونت لباشو گاز گرفتم….
دلم میخواست تمام اعضای بدنش رو ببوسم .
دستمو پایینتر بردم و بین پاهاش کشیدم.
بیضه هاشو توی دستم مالیدم و گازی محکم از لباش گرفتم.
پیشونیمو رو صورتش چسبوندم و‌ ‌لبخند نصف و نیمه ای زد.
 
دستمو بالاتر کشیدم و برجستگیشو لای انگشتام گرفتم.
تند تند دستمو بالا‌ پایین کردم و همزمان چونشو گاز گرفتم.
بدنش داشت میلرزید.
قفسه سینه خوش فرمش عقل و‌ هوشمو داشت میبرد.
پایین تر رفتم و زبونمو از بالا تا پایین قفسه سینش کشیدم
_پگاہ باید بدونی وقتی که اینجایی،تمام و کمال مال منی
اونقدر مست بوسیدن و مالیدن برجستگیش بودم که نمیفهمیدم‌چی میگه.
زبونمو به طور دورانی روی سینه ستبرش کشیدم،اروم پایینتر رفتم و بین پاهاش رسیدم.
وای خدای من کیرش خیلی کلفته!ازش یکم اب اومده و کلاهکش خیس شده بود.
نگاهمو بالا بردم و لبخندشیطونی روی لب کیان دیدم.
هرگز فکرشو‌نمیکردم اینجوری دربرابرش ضعف نشون بدم و‌کاری کنم از حرکات من لذت ببره
خودمو به پاهاش نزدیک تر کردم،با کنجکاوی سرمو جلو بردم و‌ زبونمو روی کلاهک مردونش کشیدم.
خیلی تمیز بود.
دستمو روش گذاشتم و داخل دهانم فرو بردم.
کیان موهامو تو دستش گرفت و سرمو به سمت خودش عقب جلو کرد
_آاااه لعنتییی
سرمو ثابت نگه داشت و داخل دهانم تلمبه زد.
وحشیانه تااخر داخل دهانم میکرد و درمیاورد دیگه داشتم عوق میزدم.
باهر ضربه، بیضه هاش به دندونام اصابت میکرد‌.
مردونشو دراورد و دست انداخت زیر بغلام که بلندم کنه،لرزیدم
_قلقکی هستی؟
_نه فقط همین یه جا
_اها باشه یادم میمونه
بلندم کرد و خشن تر از قبل مشغول مکیدن لبام شد.
هنوز با دستم مردونشو میمالیدم دلم نمیومد ازش دست بکشم.
لای پام به طرز وحشتناکی خیس شده بود…
لعنتی دلم میخواست زودتر دوباره واردم کنه.
کیان دستشو روی کصم کشید و انگار دنبال چیزی میگشت.
یه دفعه چوچولمو توی دستش گرفت و با انگشتاش بازی داد.
وااای خدایا دیگه داشتم روانی میشدم.
دستامو دور گردنش حلقه زدم و مثل وحشیا لب پایینشو به دندون گرفتم
_آماده ای پگاه؟!
اصلا نمیشنیدم چی میگه.
فقط دلم میخواست زودتر واردم کنه و جرم بده دیگه طاقت نداشتم.
یه دفعه منو پشت به خودش چرخوند و به دیوار حموم تکیه ام داد.
یه پامو داد بالا و برجستگیشو توی سوراخ باسنم فرو کرد
_آاااه لعنتییییی
با اولین فشار گریه ام گرفت و اشکام سرازیر شد
_حالت خوبه؟
_درش بیار کیان از عقب نه خیلی درد داره
_نگران نباش اروم‌میکنم
دستمو محکم به دیوار تکیه دادم و خودمو سفت کردم.
لعنتی کیرشو تااخر توی سوراخم فرو کرده بود و تند تند تلمبه میزد نمیتونستم جیغ هم بکشم. ممکن بود همسایه ها صدام رو بشنون.

 
رفته رفته به ضرباتش عادت کردم و درد و لذت قاطی شد.
بدنم اونقدر داغ بود که سرمای کاشی های حموم‌رو حس نمیکردم.
یه دفعه منو به سمت خودش چرخوند و خودشو بین پام جا کرد.
با یه حرکت دوباره برجستگیشو تااخر توی سوراخ کونم هول داد.
آهی عمیق از گلو بیرون دادم و دستمو دور کمرش حلقه زدم.
پیشونیشو به صورتم تکیه داد.
درحالی که‌مردونشو‌ توی کونم نگه داشته بود،توی چشام خیره شد و گفت:
_میخوام محکمتر از قبل بکنمت میتونی تحمل کنی؟
محکمتر؟!یاخدا یعنی میشه؟!اره من میتونم!من میتونم!چندتا نفس عمیق کشیدم،کمرمو صاف کردم و سینه هامو به بدنش چسبوندم.
بوسه ای اروم از لباش گرفتم
_پگاه آماده ای؟
_اره
تاحالا برا هیچ چیزی انقدر آماده نبودم.
مردونشو بیرون اورد و دوباره محکمتر داخلم کرد.
آهی کشیدم و پاهامو باز تر کردم تا راحت تلمبه بزنه.
مردونشو دراورد و باز داخلم کرد.
مردونشو دراورد و باز داخلم کرد…
دوباره و‌ دوباره…حس میکردم سوراخ کونم گشاد شده… نفس عمیقی کشید
_تو مال منی الان پگاه
سرم روی شونه اش ول شد و اونقدر بی حال بودم که نمیتونستم جوابی بدم
_همیشه مال منی
با یک حرکت سریع،برجستگیشو بیرون اورد و بلافاصله تااخر واردم کرد.
طاقتم‌تموم شد و جیغ زدم.
با هرضربه،مردونش به روده هام اصابت میکرد و بیضه هاش لای پام مالیده میشد.
منتظر یه حرکت جدید بودم تا نهایت لذت رو بچشم.
انگار ذهنمو خوند.
سیلی محکمی به‌گوشم زد و بلافاصله لباشو رو‌لبام‌ گذاشت…..
صدای ناله هام بلندتر شده بود.
درحالی که بدنشو محکمتر بهم فشار میداد،زبونشو داخل دهانم فرستاد و زبونمو به بازی گرفت.
اونقدر داغ و شهوتی شده بودم که هرلحظه ممکن بود به انفجار برسم و تیکه تیکه بشم
_لعنتی!تاحالا توی یه سکس دخولی به مرز ارگاسم نرسیده بودم
_داری ارضا میشی؟
_آرررره
جیغ زدم و لب پایینشو با خشونت به دندون گرفتم.
ناله ای از درد کشید
_وایسا باهم ارضا بشیم
محکمتر تلمبه زد.
 
جیغی کشیدم و کمرشو چنگ زدم تا هرطور شده ارضا شدنمو به تأخیر بندازم.
اما فایده نداشت.
چقدر دیگه ممکن بود طول بکشه کیان هم ارضا بشه؟!نمیتونستم صبر کنم.
بعد از سه بار‌ضربه،فریاد زد
_آبتو بیار برام پگاه میخوامش.
بااین حرفش مقاومتمو شکستم و منفجر شدم.
از لای پام آب سرازیر شد و سرم از بیحالی به عقب برگشت.
کیان آه بلندی کشید
_اووووه پگاه
بلافاصله گرمای لذت بخش ابشو توی کونم حس کردم
آه های بلند و کشدارم نشانه ی احساسات کنونی ام بود.
من واقعا بااین مرد ارضا شده بودم.
درحالی که با ملایمت مردونشو توی کونم بالا پایین میکرد،دستمو دور کمرش قفل کردم و سرمو به سینش تکیه دادم
_به من نگاه کن
سرمو بالا گرفتم و لبخند خوشحالی زدم.
تو چشمام خیره شد و بوسه ای عمیق از پیشونیم گرفت
_تو خیلی زیبایی
دستشو پشت گردنم گذاشت و سرمو‌ روی شونه اش گذاشت.
کاش برای همیشه تو این حالت میموندم.
کمرم از رو‌ کاشی های سرد دیوار حموم کنده شد و کیان منو تو بغل خودش به سمت فضای خالی بغل روشویی برد.
هنوز مردونش داخل کونم بود.کمرشو خم کرد و منو‌ نشوند رو پاهاش…
صورتمو‌ نوازش کرد و‌ بوسه ای طولانی و عمیق از لبام گرفت
_اذیتت که نکردم؟
گره ای روی پیشونیش نشست.
دلم میخواست اونقدر سرشو روی سینه هام فشار بدم تا خفه شه.
نگاه ها و بوسه هاش منو روانی میکرد….کیرشو اروم از داخل کونم دراورد… ده دقیقه بعد دوش سرسری گرفتیم و باهم به یه خواب شیرین رفتیم…
دقیقا در همون حالتی که به خواب رفته بودم،بیدار شدم.

بجز یه پتو که تاروی نافمو پوشونده بود .
دستای کیام همچنان دور بالاتنه ام حلقه شده بود و دستای من روی بازوهاش قرار داشت.
بوی تند سکسمون توی اتاق پیچیده بود.
باید دوش میگرفتم.
نگاهمو به اطراف دوختم تا ساعت پیدا کنم.
ساعت چند بود؟صدای نفسای نرم و سطحی کیان رو توی گوشم شنیدم.
دلم نمیخواست بیدارش کنم،اما واقعا بایدالان میرفتم دستشویی .
میتونستم از اینجا برم قبل اینکه بیدار بشه و خودش بیرونم کنه.
تلاش کردم دستاشو از بدن چسبناکم جدا کنم.
چندبار توی خواب ناله کرد.
لبخندی زدم.
 
از عدم پشیمونی خودم جا خورده بودم.
از خواب پاشده بودم بدون اینکه احساس گناه یا پشیمونی داشته باشم.
این مرد برای سلامت قلب من خیلی مضر بود!!!
اینو فهمیدم،اما یه چیز دیگه درباره اون وجود داره.
من با وجود پافشاری اون باید ازش دور میشدم اما نشدم،واصلا پشیمون نبودم.
اما بااینحال دوست هم نداشتم بیشتر از این اینجا بمونم.
هوفففف،نمیتونستم جداش کنم از خودم
درحالی که فکر میکردم خوب پیش رفتم، کیان
دستاشو دور بدنم محکم کرد طوری که دیگه اصلا نمیتونستم تکون بخورم.
درحالی که نارضاییشو با ناله های خفیف ابراز میکرد گفت:
_حتی فکرشم نکن خانوم
بازوهاشو با دستام‌ گرفتم و سعی کردم بلندشون کنم
_باید برم حموم
_نه من جام راحته الان،بعدا برو
_نمیتونم
_منم نمیزارم بری
دستمو کنار زد و محکمتر منو چسبید.
باعصبانیت سرمو روی شونش گذاشتم.
لباش روی گونه ام نشست و بوسه ی شیرینی زد.
ریش کم پشتش روی صورتم کشیده میشد و حس خوبی بهم میداد.
اما این واکنش صبحی نبود که انتظارشو داشتم.
وقتی حس کردم دستاشو شل کرده و سرگرم مالیدن صورتش به گونه هام
شده،دستاشو کنار زدم اماهنوز کاملا از جام بلند نشده بودم که یهو منو با یه ضرب،سرجام
دراز کرد،رون هامو از هم باز کرد و دستامو بالای سرم قفل کرد.
نگاهی بهم انداخت.
چشماش میدرخشید و با لذت امیخته بود.
چقدر از خود راضی بود این بشر،بااون موهای ژولیدش!احساس افتخار میکرد از این حرکتش.
برجستگیش لای پام تکون میخورد و دنبال سوراخ برای دخول میگشت.
خیلی ضعیف بودم.
 
بدنم بدون هیچ فکری نسبت بهش واکنش نشون میداد.
درد مثانه ام خیلی زود جای خودشو به تحریک شدگی میداد…
و قلبم توی گلوم میتپید
بوی بدنش مخلوطی از عرق و عطر شامپوش بود .
کاملا تحریک شده بودم و به نفس نفس افتاده بودم
احتمالا باخودش فکر میکرد خیلی زود تحریک میشم خب وقتی با اونم…واقعاهمینطوریم
بینیشو روی بینیم مالید
“خوب خوابیدی؟”
دقیقا الان میخواست با هم حرف بزنیم!!!؟؟
درحالی که میدید تو چه حالیم میخواست وادارم کنه که باهاش حرف بزنم؟؟!!!
همونطور که پهلوهامو بهش فشار میدادم جواب دادم
“خیلی”
ابروهاشو بالا انداخت و درحالی که لباشو گاز میگرفت جواب داد:
“منم”
صبر کردم بدون اینکه شکایتی کنم ….
صورتشو نزدیک صورتم میاره دلش میخواست
این کارو آروم انجام بده برای من اوکیه اما بهتر بود خیلی زود شروع کنه
همونطور ک نزدیکم میشد تمام اجزای صورتمو با دقت ازنظرمیگذروند
و وقتی بالاخره لباش رولبام قرار گرفت لبام برای استقبال لباش از هم باز شدن
وقتی ک بازبونش زبونمو لمس میکرد لرزی از بدنم رد شد
با آرامش خیال به ارومی زبونمو میک میزد و هر ازگاهی بوسه ای از لبام میگرفت
اوه،کیان آروم هم خیلی دوست داشتنی بود واسم
این شخصیتش میلیون ها کیلومتر از خدای سکسِ کنترل گر دیروز فاصله داشت
وقتی کاملا از اینکه تحت تاثیرش قرار گرفتم
راضی شد، مچ دستمو رها کرد و با نوک انگشتاش پایین تنمو نوازش کرد
و باعث شد تحریکات لذت بخشی رو توی پایین تنم حس کنم
لمس کردنش مثل مخدر میموند .کل وجودش اعتیادآور بود
و من کاملا معتادش شدم …
دستامو به پشتش رسوندمو باسنشو چنگ زدم و پایین تنشو به خودم فشار دادم
همزمان باهم از شدت شهوت ناله کردیم
مماس لبام لب زد:
“وقتی باتوام تمام کنترلم رو ازدست میدم ”
خودشو عقب کشید بادقت صورتمو زیر نظر گرفت و از قصد،خیلی آروم میلی متر به میلی متر آلتشو واردم کرد
باعث شد دستامو پشت کمرش قفل کنمو چشمامو از لذت ببندم…
بی حرکت وایساد تا کصم به کیرش عادت کنه…
کمرش رو صاف نگه داشته و نفساش تیکه تیکه بود.
میدونستم باید براش سخت باشه که بی حرکت بمونه
“به من‌نگاه کن پگاه”

 
پلک هامو به سختی از هم فاصله دادم و چشم تو چشم شدیم.
چهرش تمام افکارمو تأیید کرد.
فکش فشرده بود،گره پیشونیش عمیق تر شده بود و چشمای سبزش میدرخشید.
پایین تنمو یکم تکون دادم تا بهش نشون بدم حالم خوبه.
بااین حرکت من،آلتشو بیرون کشید تاجایی که مطمعن بودم دیگه باهام تماس نداره‌.
اما بعد ذره ذره تا عمیق ترین جای کصم فرو کرد
بالا پایین،بالا پایین…
بالا پایین،بالا پایین…
ریتمیک… منظم…
صدای ناله هام بلند تر وکشیده تر شده بود
_هممممم
با نفس نفس گفت:
_عاشق سکس خوابالود با توام
ضربات منظم و دقیقش لذت بود و لذت…
پایین تنمو بالا کشیدم تا آلتش عمیق تر توی کصم فرو بره.
احساس فوق العاده ای بود.
اگه همینجور به ضرباتش ادامه میداد ممکن بود به سرحد جنون برسم
_خوبه پگاه؟
خودش میدونست که خوبه…چشماش هنوز روم قفل بود.
از خودم متعجب بودم که میتونستم هنوز باهاش سکس داشته باشم.
به نظرم طبیعی بود،بدون اینکه به افتضاحات و پریشانی های بعدش فکر کنم.
انگار کلا قرار بود توی این حالت باشیم .چه احمقانه!
با نفس نفس لب زدم:
_اره
_تندتر؟
_نه فقط همینطوری …
خشونت،قدرت و حکمرانی کیان هم خوب بود اما الان این یکی فوق العاده بود….
دلم میخواست منو ببوسه،
اما انگار دلش نمیخواست از تماشای من دست بکشه.
پامو دور باسنش انداختم و دستامو نوازش وار روی بازوهاش کشیدم.
دست از ضربه زدن کشید و آلتشو دراورد….
_آهههههه
چشماش همچنان رو صورتم درحال گردش بود
یهو آلتشو محکم تا عمیق ترین جای ممکن فرو کرد…
حتی بهم وقت نداد تا خودمو با این وضع وفق بدم.
ناله ای از سر شهوت کشید و آلتشو اروم دراورد.
صداش دیوونه ترم میکرد…
بلافاصله ضربه ی پر لذت دیگه ای بهم زد….
دوباره و‌ دوباره اهسته درمیاورد و محکم ضربه میزد.
حس شهوت زیاد سرتاسر بدنم میپیچید.
سرم داشت گیج میرفت.
حرکاتش دقیق و کنترل شده بود و کم کم داشت منو به اوج می رسوند.
موهاشو چنگ زدم ولبامو روی لباش گذاشتم
زبونمو روی لب پایینش کشیدم،لبشو گاز گرفتم و لای دندونام گرفتم.
ضربه ی دیگه ای زد و لبامو از سر شهوت بی طاقت مکید.
کنار لبم نجوا کرد:
_هیچوقت نمیزارم بری
خیلی سردرگم بودم.
کیان مثل داروی افزایش میل جنسی برای من بود.
احساسات متفاوت ونااشنایی توی قلب و ذهن من برای این مرد درحال شکل گرفتن بود
 
مقابل لبش نفس نفس لب زدم:
_نه نمیخوام برم
یه چیزی درونم نفوذ کرده و حسابی گیجم کرده بود.
یهو وایساد،
ضربات هماهنگشو متوقف کرد که باعث شد بازوهاشو فشار بدم و از عدم حرکتش ناله کنم.
از ارگاسم دور شدم…
آلتشو هنوز تا ته توی کصم نگه داشته بود.
سرشو بالا اورد و بهم نگاه کرد…
نگاهمو ازش گرفتم
_به من نگاه کن پگاه
ناخوداگاه چشمامو به طرفش برگردوندم.
آلت کلفتشو تا نوکش عقب کشید و داخلم نگه داشت.
اون منو با تزریق شهوت،فلج میکرد …
بازبونش لب هاشو خیش کرد و نفساش بلند و کشدار شده بود.
آلتشو داخل فرستاد و حس شهوت رو درونم احیا کرد.
با هر ضربه آهسته و‌ محکمی که تا عمیق ترین جای ممکن داخلم میزد،انگار شعله ای زیر پوستم روشن میشد.
انگشتامو توی موهاش سر دادم، لباشو دوباره سمت خودم کشیدم و حریصانه‌ مکیدم.
درحالی که حرکات درداورشو ادامه میداد،منو به ارگاسمی لذت بخش نزدیکتر و نزدیکتر میکرد.
کنار لبم نجوا کرد:
_دارم میرسم،تو هم با من برس، آبتو بهم بدش پگاه
بعد از سه تا ضربه،چشمام تیره و تار شد و سرم داغ کرد…
با یه ناله بلند و طولانی، منفجر شدم.
درحالی که فریاد های اروم و بلند از اعماق گلو بیرون میدادم و غرق در شهوت بودم،با من هم صدا شد:
_همینه عزیزم ،ناله کن برام
آلتش توی کصم سفت تر و سیخ تر شد و بلافاصله،آب گرم و لذت بخشش رو داخلم خالی کرد.
خودشو روم انداخت و برجستگیشو داخلم فشار داد .
دیگه هیچی ازم نمونده بود.
هر دو به خودمون میپیچیدیم و برای نفس کشیدن تلاش میکردیم.
کنار گوشم به سختی گفت:
_کشتیم پگاه
لذتبخشتر ازاین هم مگه داریم؟؟؟
پایان
نوشته: یاسمین سکسی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *