این داستان تقدیم به شما
سلام به همه ، من اسمم آوا و 18 سالمه .خوش هیکلم سینه ها و کونم نسبت به بدنم تپل تر و از نظر بقیه خوشگلم ، رنگ پوستم تقریبا سبزه هستش و موهام بلند و مشکی.
میخوام یه داستان در رابطه با خودم و دوس پسرم براتون بگم…امیدوارم خوشتون بیاد…
***
مهر ماه سال 94 با یه پسر آشنا شدم به اسم آرش که 2 سال از خودم بزرگتر و اون موقع 19 سالش بود ( الآن 20 سالش ) یه پسر نازو خوشگل که کلا خیلی به خودش میرسیدو همیشه جیگر بود ، البته باباش پولدارو دیگه اینم روزی یه دست لباس عوض میکرد ، خودشم فروشگاه لوازم آرایشی داشت و تو خونه آهنگسازی هم میکرد ، بگذریم تقریبا میشه گفت آرش اولین دوستم بود اگه از مزاحم تلفنی و دوست مجازی بگذریم که یکی دو نفر و زود گذر بودن که از چت فراتر نرفت… به خاطر همین خیلی خیلی دوسش داشتمو واسم تازگی داشت ، خیلی بهش وابسته شدم و اونم همینطور ; منو آرش روز به روز به هم نزدیک تر میشدیم حدود شیش ماه از دوستیمون گذشتو در طول این مدت یکی دوبار منو برده بود خونشون ، یه خونه بزرگ و واقعا زیبا ، اما تو اون یکی دو ساعتی که پیش هم تنها بودیم تو خونشون فقط حرف میزدیمو نهایتش هم یه لب و بوس و دلقک بازی واس خود شیرینی ، البته یک بار هم تو بغلش رو کاناپه دراز کشیدم و لبامو خورد و عشق بازی که واس خیلی ها پیش اومده…
خیلی به هم نزدیک شده بودیم و از اینکه با آرش بودم احساس خوشحالی میکردم ، خیلی بهم آرامش میداد البته بگم که آرش هوس باز نبود کلا آدم سردی بود ، حداقل من از اون گرم تر بودم ، همیشه میگفت دوس داره آزاد باشه و بیکار که صبح تا شب وقتش رو با من بگذرونه و شب هم تو بغل هم بخوابیم که من صبح با بوس بیدارش کنم ، این قضیه واس من آرزو بود هرچند به رو خودم نمی آوردم .
یک ماه دیگه گذشت ، رابطمون به همون شکل بود که یک شب حدود ساعت 22:30 از شهرستان به بابام زنگ زدن ، عموم بود به بابام گفت که مامانش یعنی مامان بزرگ من که یک هفته بود بستری بود حالا حالش وخیم شده و ممکنه تموم کنه ، بابام و مامانم با عجله خیلی زیاد و ناراحتی آماده شدن و کمی هم پول دادن بهم و گفتن شاید فردا هم نتونن بیان ، و به من سپردن که هوای داداشمو داشته باشم و اذیتش نکنم ( یه داداش کوچیک تر دارم که اون موقع کلاس دوم دبستان بود ) تا وقتی که دختر خالم بیاد پیشمون که حوصلمون سر نره ، منم تایید کردم ساعت 11 بود که راه افتادن ، داداشم هم تو اتاقش که طبقه بالا هست خواب بود ..
منم کم کم میخواستم برم بخوابم که مامانم زنگ زد و گفت که به خالت زنگ زدم که سمیرا رو بفرسته پیشتون ولی ج نداده و شما هم بگیرید بخوابید صبح مدرسه دارید و خدافظی کرد ، منم پاشدم برم اتاقم که آرش اس داد آوایی نفسم شبت رویایی ، همون لحظه فکر کردم به آرش زنگ بزنم بیاد پیشم که هم تنها نباشمو هم اینکه به آرزوم برسم که شبو تا صبح تو بغلش باشم . ناخودآگاه بهش زنگ زدمو گفتم که خونمون خالیه بیا اونم گفتش که بیخیال شاید بابات اینا اومدنو از این حرفا… در نهایت بهش فهموندم که تا صبح خونمون خالیه اونم قبول کرد که بیاد.
همین که گوشیو قطع کردم یه دفعه پشیمون شدم نمیدونم چرا ولی کلا یه لحظه منفی فکر کردمو خواستم زنگ بزنم و بگم نیا قراره برگردن ولی گفتم ناراحت میشه و به خودم گفتم که آرش قراره بهم آرامش بده پس پشیمونی نداره ، بهش اعتماد دارم…
رفتم سریع یه ذره صافو صوف کردم ، آرایش ملایم و بعدشم یه تی شرت و شلوارک ست پوشیدم که طرح باربی روش بود …
40 دیقه گذشت که آرش زنگ زدو گفت بیا درو وا کن ، درو وا کردم ، آرش طبق معمول آدمو دیوونه میکرد اومد تو بهم دست داد صورتم رو بوسید و یه بوس کوچولو هم رو لبم گذاشت ، از رو شوخی گفتم رژی نشی گفت نترس میخورمش نمیزارم جاش بمونه . رو کاناپه نشستو تلویزیون رو روشن کرد منم که حال چای درست کردن نداشتم رفتم یه ذره تخمه و میوه آوردمو جفت آرش نشستم و فیلم میدیدم بعد یه نیم ساعتی دستشو انداخت دور گردنمو صورتمو بوسیدو بعدشم لباش رو لبام و شروع کرد به خوردن همش میگفت دوست دارم ، همش میگفت دختر مامانت اینا نیان که بد خراب میشیم ، آبرومون میره و از این حرفا… منم بهش گفتم داداشم بالا خوابیده یهو ترسید واقعا قیافش دیدنی بود خواست حرف بزنه که گفتم تو برو تو اتاقم منم میام . اتاقمو بهش نشون دادم رفتم یه سر به داداشم زدم که خواب بودو برگشتم تو اتاقم . آرش روی میز کامپیوترم نشسته بود منم رفتم روشنش کردم که یه آهنگ گوش بدیم آهنگو پخش کردم ( آهنگ حسام استپس به نام تشنه ترین که تا آخر عمرم یادم نمیره اون آهنگو ) رو پاش نشستم بعدشم شروع به خوردن لبام کرد .
کمی حرف زدیم و کم کم خوابمون میومد رفتم در اتاق رو قفل کردمو گفتم که حالا بگیریم بخوابیم اونم موافق بود من رفتم رو تخت نشستم و اونم از رو میز پاشد و اومد جفتم نشست منو به خودش چسبوندو گفت قربون چشات برم تو امشب مال خودمی بعدم لبامو بوسید و شروع کرد به خوردنشون ، یه دستش دور کمرم بود و منو به طرف خودش فشار میداد منم باهاش همکاری میکردم به همون حالت رو تخت دراز کشیدیم من اون لحظه برای اولین بار احساس کردم تحریک شدم . اون بازومو میمالوندو لبامو میخورد بعدشم شالمو که هنوز سرم بود در آوردو انداخت کنار تخت گوشامو میخورد و وقتی نفسش به گوشم و گردنم میخورد تمام موهای بدنم سیخ میشد ، دستشو از پایین برد تو لباسمو کمرمو لمس کرد کم کم دستش رو بالا آورد و به سینه هام رسید سینه هامو از رو سوتین مالش میداد ، همزمان لبامو میخورد ، لباسمو داد بالا و گفت درش بیار دوس دارم بدنتو ببینم ، منم با خجالت تمام درش آوردم با کمک خودش هیچوقت فکر نمیکردم کار به اینجا بکشه ولی دیگه کشیده بودو منم قاطیش شدم و تصمیم گرفتم تا تهش رو برم ، از رو سوتین سینه هامو میمالوند و روم افتاده بود ، برعکس شد منو چرخوندو من روش افتادم اونم دستش رو پشتم بودو سوتینمو از پشت باز کرد خیلی خجالت کشیدمو سرخ شدم با ناز گفتم آرررش اونم گفت فقط میخوام بدن عشقمو ببینم و گرمیشو حس کنم ، سوتینو در آوردو سینه هامو که دید سریع تو مشتش گرفت و فشارشون داد ، منو انداخت زیرو روم افتاد سریع شروع کرد به خوردنشون به هم میچسبوند سینه هامو میگفت چقد سینه هات داغه و منم فقط میخندیدم ، بعد چند دیقه خوردنو گاز گرفتن بازم من بالا افتادم آرش کلا زیاد وول میخورد . دستاشو رو کونم میکشیدو مالش میداد در حالی که با پاهاش زیر پاهامو نوازش میکرد . دستشو برد تو شلوارکمو از رو شرت به کونم دست میکشید در گوشم خوند که چقد نرمه منم از خجالت وانمود کردم که نشنیدم شلوارکمو کشید پایین و تا روی زانوهام بردش ، به رونام دست میزد خیلی باحال بود دستش که کونم و رونام و لمس میکرد خیلی حال میکردم…
بعدشم شورتمو پایین داد و دستشو روی سوراخ کونم گذاشت مالش میداد ، گفت آوایی شلوارتو کامل درار ، منم که روم نمیشد در اون حالت از جام بلندشم چون لخت بودم گفتم بیخی همینجوری خوبه خلاصه قسمم داد و به کمک خودش شلوارو شرتمو در آوردم و اونم تی شرتشو در آورد و بغلم کرد وااااااای چه حالی داد گرمی بدنشو با تمام وجودم حس کردم بدن سفت و بدون مو که با ورزش سوخته بود… کم کم کسم خیس شده بود منو چرخوند و کیرشو از روی شلوارش لای کونم حس کردم ، آرش دستشو گذاشت رو کسمو مالش میداد ، واقعا دوس داشتم صدامو آزاد کنم ولی روم نمیشد یه جوری بود فضا بعد 10 دیقه مالیدنو گردن خوردن شلوار و شورتشو بیرون آورد ، خیلی زیبا بود یه کیر سفید نسبتا بزرگ و خوش تراش و پاهای عضلانی که روانیم میکرد ، کیرشو گذاشت تو شکاف کونم خیلی خیلی کیرش داغ بود رفت پایین و میخواست کسمو بخوره که با دست مانعش شدم چون جدی بدم میاد چندشم میشه که کسمو لیس بزنه بعدم لباشو بخورم ! اگه میخورد دیگه دلم نمیومد لباشو ببوسم ، خلاصه نزاشتمو اونم قبول کرد ، پشت من دراز کشیدو کیر داغشو گذاشت لاپام جوری که به کسم میخوردو خیلی حال میداد…
کیرش از آب کسم خیس شده بود آروم عقب جلو میکردو بهم میگفت چقد داغه عزیزم دوس داری؟؟؟منم با صدایی حشریم گفتم همه چی باتو حال میده اونم لاپام داشت کیرشو عقب جلو میکردو یه دستش دور کمرم بود از زیر،و اون یکی دستش رو سینم و مالش میداد چشمام خمار شده بودو دیگه دست خودم نبود آه و اوف گفتنم شروع شده بود که آرش رو تحریک میکرد که تند تر عقب جلو بشه بعدشم گفت میخوام از عقب بزارم منم سریع گفتم نههههههههه درد داره یه هو دیدی جیغ زدم داداشم بیدار شد اونم گفت نترس اگه درد داشت نمیکنم خلاصه من که نمیخاستم از چشمش بی افتم قبول کردم ، گفت یه پمادی وازلینی چیزی بیار که دردت نیاد منم از تو لوازم آرایشیم یه کرم نرم کننده بود که آوردمش و سریع مالوندش روی سوراخ کونمو شروع کرد مالش دادن… بعد انگشتشو میکرد تو سوراخ کونم خیلی درد داشت خلاصه با انگشت آروم آروم کمی باز کرد سوراخ کونمو جوری که انگشت وسطشو کامل میکرد تو و کم کم دوتا انگشتشو کرد تو ، بعدشم سر کیر خودشو حسابی کرم زدو لیزش کرد بهم گفت که چهار دستو پا واسا با یه دست کمرمو گرفتو با یه دست کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم و فشار داد کلش میخواست وارد بشه ولی در حدی درد داشت که من خودمو جلو میکشیدمو سرمو رو بالش میزاشتم دردش وحشتناک بود . چندبار همین طور تکرار شد اما بار آخر با یه فشار کله ی کیرش رفت تو کونم که من یه جیغ نسبتا بلند کشیدمو چشام سیاهی رفت که سریع گفتم بکشش بیرون ، کشید بیرونو باز تکرار کرد…
کم کم کله ی کیرش با درد کمتری میرفت تو و هر بار کمی بیشتر از کیرشو میکرد تو کونم منم درد میکشیدم ولی نه به اندازه ی اول خلاصه نصف کیرشو کرد تو کم کم عقب جلو کرد تا جایی که کیرش کامل رفت تو کونم و آروم عقب جلو میکرد ، دردم خیلی کم تر شده بود ولی خیلی سوز میزد ، با یه دستم کسمو میمالوندم که دردم کمتر بشه اونم کمرمو گرفته بودو عقب جلو میکرد و محکم تلمبه میزد ، تندتر و تندتر داشت منو میکرد که واقعا بهم حال میداد حس عالی بودو بدنم شل شده بود و به آه و اوخ افتاده بودم ، میگفتم آروم بکن عشقم که همون لحظه حس عجیبی بهم دست داد و کل بدنم شل شدو یه جیغ کشیدم ، آره ارضا شدم و آبم اومد و ، آرش هم بعد از چندتا جلو عقب کردن و حرفای سکسی تو گوشم خوندن مثل جووووووووون خانومی چقد داغو تنگه و از این حرفا….یه هو کیرشو کشید بیرونو با فشار آبشو ریخت رو کونمو کمرم ، با دستمال تمیزم کرد بعدشم کنارم دراز کشید منم که نایی آرش میبوسید منو و لبامو میخورد ، پاشدم کامپیوتر رو خاموش کردم بعدشم کنار همو زیر یه پتو تا صبح خوابیدیم ، من که انتظار نداشتم از یه لب فراتر برم با آرش ! امشب باهاش سکس کرده بودم و نمیدونستم خوشحال باشم یا غمگین . صبح ساعت 7 بیدار شدیم البته من با بوس آرش رو بیدار نکردم بلکه با زنگ گوشیم بیدار شدم که رو ساعت 7 تنظیم کرده بودم . رفتم اتاق داداشمو بیدارش کردم فرستادمش مدرسه بعدشم منو آرش یه صبحونه با هم خوردیمو رفتیم حموم ، تو حموم باز همدیگه رو مالوندیم ولی وقت نداشتیم واس همین زود اومدیم بیرون آرش لباساشو پوشیدو حسابی بوسم کرد ، تشکر کرد بعدشم رفت… من اون شب خیلی حال کردم و واقعا به یاد موندنی بود صبح هم مدرسه نرفتم…خدایی آرش خیلی سکسی بود . این اولین سکس من بود و تا الآن چند بار دیگه با هم سکس داشتیم و رابطه مون خوبه ولی احتمال داره اواخر سال 95 آرش بره آلمان …
امیدوارم خوشتون اومده باشه
بدرود….
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید