این داستان تقدیم به شما

سلام به دوستان شهوتناک،تا حالا دو تا از خاطره هام که یکیش مربوط میشد به خواهرم و دیگری مربوط میشد به دختر داداشم و در شهوتناک ارسال کردم و گذاشته شد.
این خاطره مربوط میشه به سالها پیش با خواهر کوچکم. از خواهرم در اون زمان بگم.سفید،هیکلش درشت و تو پر،با سن کمش،هیکل درشتی داشت،۹سالش بود.من اون موقع تو شهر خودمون خدمت میکردم.خونمون یه زیرزمین بزرگ داشت که سه تا پله میخورد،با یه آشپز خونه که اپن بود.یه روز ظهر که همه خواب بودن و من هم از پادگان اومده بودم،خسته گرفتم خوابیدم.از تشنگی بیدار شدم،دیدم خواهر کوچیکه نیس،اتاقا رو گشتم نبود.یواش رفتم پایین که ببینم چیکار میکنه.کله کشیدم،دیدم یه گوشه نشسته دامنش و داده بالا و داره با کوس کوچولوش ور میره.پاهاش و باز کرده بود و با یه دستش لای کوسش و باز کرده بود و با دست دیگه هی انگشت میکشید لای کوشش.با دیدن کوس سفید و تپلش کیرم داشت منفجر میشد.یهو برگشت حالت داگی،دستش و از زیر رسوند به کوسش شروع کرد به مالیدنش.داشتم از حرکاتش شاخ در میاوردم که با این سنش،اینا رو از کجا یاد گرفته.خودم و سریع رسوندم پشت اپن آشپز خونه.فاصله ای باهاش نداشتم.قشنگ کوس صورتیش جلو چشمام بود ولی دلم نمیومد صداش کنم.کنجکاو بودم ببینم آخرش چیکار میکنه.یه خورده که خودش و دستمالی کرد شورتش و کشید بالا و بلند شد رفت بالا.منم سریع از پایین رفتم تو حیاط،بعدش رفتم بالا.تا دیدمش کیرم مثل چوب شد،از شق درد داشتم دیوونه میشدم.دیدم هنوز همه خوابن،گفتم بهترین موقعیت که رو کنم تا بتونم بکنمش.گفتم سپیده بیا پایین کارت دارم.از همه جا بیخبر اومد پایین.گفتم تنها پایین چیکار میکردی؟ یهو رنگش و باخت،گفت هیچ کار،بازی میکردم.گفتم چجور بازی؟ از کی تا حالا با کوست ور بری شده بازی.ترسید،میخواست گریه کنه.گفتم کاریت ندارم بگو چیکار میکردی؟ بازم گفت هیچ کار بخدا.گفتم اگه اونجات یا سوراخ پشتت دست زده باشی معلوم میشه ها.نگاه کنم قشنگ میفهمم. بازم انکار کرد،گفتم دامنت و بگیر بالا ببینم،دامنش و با ترس گرفت بالا،گفتم برگرد.برگشت،شورتش و کشیدم پایین.لامصب با اون سنش یه کون سفید و گرد و قشنگی داشت که همون جا میخواستم کیرم و بدم بره لاش ولی زود بود،باید یه جور آتو ازش میگرفتم که نتونه شاکی بشه.گفتم دستاتو بذار به زانوهات و خم شو.لای کونش قشنگ باز شد و سوراخ صورتی و صافش نمایان شد،کوسشم از پشت،لای پاش زد بیرون.به هوای معاینه،که مثلا ببینم خودشو دستمالی کرده یا نه قشنگ سوراخ کون و کوسش و باز کردم ومالیدم. نتونستم تحمل کنم و چن بار کوسش و کونش و زبون زدم.اونم فقط سکوت کرده بود.یه یک ربعی باهاش ور رفتم،گفتم شورتت و بکش بالا.کشید بالا،گفتم میری گوشه ی پذیرایی میخوابی،یه ملحفه هم میندازی بالات،قبلش میری شورتت و در میاری بعد میخوابی،
هر کارم کردم خودت و به خواب میزنی،صدات در نمیاد اگه نه میگم پایین چیکار میکردی.گفت باشه و دوید بالا.بعد چن مین رفتم بالا دیدم ملحفه روش انداخته و مثلا خوابه.منم شلوارک پوشیدم که راحت باشم،رفتم زیر ملحفه،پشتش خوابیدم.دامنش و دادم بالا دیدم شورت پاش نیس.کیر شق شدم و در آوردم گذاشتم لای کونش،وای که چقد گرم و نرم بود.خودم و هی فشار می دادم و کوسش و واسش میمالیدم،انگشتم و تا دم سوراخ کوسش محکم فشار می دادم.دستش و گذاشت رو دستم که کوسش و میمالیدم،دستم و فشار میداد،فهمیدم داره خوشش میاد.کیرم و یه تف کوچولو زدم و لای کونش گذاشتم،به محضی که رفت لاش،از شدت شهوت آبم پاشید لای کونش قشنگ که خالی شدم پاکش کردم و بلند شدم اونورتر خوابم برد،اونم خوابید.چن روزی نتونستم از پادگان بیام خونه،بعد از چن روز یه شب و گفتن بریم خونه.بعد از شام سپیده به مامانم گفت جای منو پیش داداش پهن کنین،دلم تنگ شده واسش.تا اینو شنیدم فهمیدم یه خبرایی هست،دوس داره شب بکنمش و باهاش ور برم.جا رو پهن کردن و خوابیدیم، البته ما الکی خودمون و به خواب زدیم.همه که خوابشون برد دیدم سپیده بلند شد رفت دامنش و پاش کرد و اومد زیر پتو.دست کردم دیدم شورت پاش نیس.دست کردم لای پاش و شروع کردم کوسش و با انگشت مالیدن.اونم دست کرد تو شلوارکم و کیرم و در آورد،یه خورده مالید،رفت زیر پتو کاری کرد که پشمام ریخت،یهو دیدم شروع کرد به لیس زدن تخمام و خوردن کیرم.داشتم دیوونه میشدم از کارش،نزدیک بود آبم بیاد کشیدمش بالا،خیلی یواش گفت لب میدی،لب تو لب شدیم،گفتم لب خالی فایده نداره،ببین من چیکار میکنم تو هم همین کار رو بکن،گفتم تا جایی که میتونی زبونت و بده تو دهنم،وای نمیدونین چی حالی شدم وقتی زبونش و میمکیدم و کوس تپل و گوشتی و صافش ومیمالیدم.بعد من زبونم و دادم دهنش و شروع کرد مکیدن.دوباره رفت زیر تفاش و ریخت رو کیرم و اومد بالا،کیرم و از جلو داد لای پاش،انگار تو کوسش کرده بودم،اینقد باحال و شهوتم زده بود بالا،سه چهارتا عقب جلو کردم آبم اومد.از اون شب هر شب که من خونه بودم اون جاش و پیش من پهن میکرد و تا صبح حال میکردیم.یه سالی گذشت،از بس سینه های در نیومدش و مک زدم که سینه هاش در اومد و تو دستم قشنگ جا میشد.یه شب گفتم خودت انگشتم و بگیر و هر کار دوس داری بکن.انگشتم و کرد تا ته تو دهنش،بعد برد لای کوسش،قشنگ تنگی سوراخ کوسش و حس میکردم،از بس داشت فشار میداد و تند تند انگشتم و میمالوند،یه دفعه اینقد سرعت مالیدنش و زیاد کرد و یهو بی حرکت نگه داشت،فقط فشارش میداد که یهو دهنه ی کوسش شروع کرد به دل زدن، بععله،ارضا شده بود.برا اولین بار بود که آبش اومد.از فرداش تا آبش نمیومد ول نمیکرد.سینه هاش رسید به ۸۵،ولی هیچ وقت نذاشت از عقب بکنمش،در حد انگشت بره توش فقط اجازه میداد.یه هشت،نه سالی باهم حال کردیم،با اینکه من زن گرفته بودم ولی جای خواهرم و برام پر نمیکرد.بازم میبردمش خونه خودم و خودمون و خالی میکردیم.هیچ کسی مثل خواهر خود آدم،حال نمیده.ببخشید طولانی شد. دوستان نظراشون مثبت باشه سری بعد سکس با خالم و مینویسم.دم همتون گرم،کیراتون شق…

یه شهوتی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *