این داستان تقدیم به شما
اسمم مرتضی هستش الان 41 ساله هستم وپزشک…
***
سال 72 بودماتازه ازروستامون کوچ کرده بودیم وبه یکی ازشهرهای منطقه مرکزی ایران امده بودیم.توی روستامون من راحت کون می کردم اولین بارتو 9 سالگی پسرهمسایه مونو کردم وبه ارگاسم رسیدم مزه این کون زیردندون من موند وبعدازاون هم یه همسایه داشتیم که 8 تاپسربودند سه تای اخری که یکیش هم سن من بود ودوتاشونم به فاصله 2 سال ازاولی کوچیک بودند هرسه تاشون تقریبا زن من بودند اسماشون سعیدومجیدووحیدبوداین سه برادر+اون یکی همسایه مون که اسمش عباس بودواولین بارمن کون اون کردم وبه ارگاسم رسیدم کیر منوتغذیه می کردن وتوخونه وزیرپل ودشت وصحرا وهرجاکه یک خلوتی دست می دادهمه شونو می کردمااز9 سالگی تا 17سالگی که من توروستا زندگی می کردم کون برام به راه بودو یک فامیل هم داشتیم توی شهرکه وقتی تابستونا به روستا می اومد اونم به من کون می داد اولین بار باهم خوابیده بودیم که یه دفعه پشتشوبه من کردوشلوارشودادپایین البته از صبح امادش کرده بودم وازکون کردنام واسش تعریف کرده بودم .شب وقتی کونشودادطرف من توگوشش گفتم کیر میخوای گفت اره بعد کیرمو دراوردمودادم دستش وبهش کفتم مسعودجون بگیر دستت ببین میپسندی واگه بره تو کونت دردت نمی اد گفت این ماهی منه خیلی بهم حال میده بوسش کردم و افتادم روش تاصبح سه بار کامل کردم توش وبه ارگاسم رسیدم
ازهمون شب مسعود شد کونی پنجم من.خلاصه این8سال بهترین ایام زندگی من بود5تاکون نرم سفیدوگوشتی وقلمبه دراختیارمن بودوهرموقع کیرم ندامیدادکه احتیاج به سوراخ دارم یکی ازکونی هامو می بردم و حسابی می کردم گذشت وتوسال 72 که من 17ساله بودم مااومدیم شهرتامن بتونم رشته تجربی بخونم ودکتربشم اخه درسم خیلی خوب بود وبابام اصرارداشت من دکتربشم.توشهر یه دفعه از کونی هام جداشدمو خیلی شرایط سختی بودمن که هر روز کون می کردم حدود5 ماه بدون کون مونده بودم ومثل یه ادم تشنه دنبال کون بودم تایه دل سیرکون بکنم اون سال ماه رمضون افتاده بود توی زمستون مایه همسایه داشتیم که سه پسر ویه دختر داشتند پسربزرگه دوم راهنمایی وکوچیکه اول راهنمایی بود پسرکوچیکه خیلی خوشگل بود کونش پربودوگوشتی وقلمبه اولین بار که کونشو دیدم کیرم بلند شد کیرمو گرفتم دستمو بهش قول دادم که اون کون مال کیر من باشه خلاصه طرح دوستی روبا پسر کوچیکه که اسمش محسن بودروریختم وتوکوچه هواشوداشتم وباهم رفیق شدیم کم کم حرفهامون به مسائل سکسی کشیده شد ومن تعریف کردم که تو روستا چه کونایی کردم کم کم حین تعریف مسائل سکسی دستشو لمس می کردم و اونم احساس می کردم خوشش می اد ومنتظر پیشنهادمنه تاکونشو تقدیم کنه. زمستون شدوماه رمضون رسید یه شب من رفتم کوچه دیدم زیرنور لامپ کوچه تنها نشسته رفتم پیشش ودست دادم ونشستیم سرحرفوباز کردم وبه مسائل سکسی کشوندم نمی خواستم عجله کنم می خواستم کاملا اعتمادشو جلب کنم ومیخمو محکم تر بکوبم تا هروقت کون خواستم بهم بده.تو حین حرف زدن درباره مسائل سکسی یه دفعه دستمو بردم زیرشو کونشو لمس کردم لامصب کون نبود که پنبه خیلی نرم بود…
خندیدوگفت نکنه می خوای کون منم بکنی یه لبخندی زدمو گفتم محسن توتاحالا سکس داشتی گفت نه ولی یه شب که تو خونه خالم اینا خوابیده بودم به پسرخالم لاپایی دادم ولی توش نتونست بکنه . ازطرزحرف زدن وزبان بدنش فهمیدم میخوادبه من کون بده یه دفعه گفت بیا بریم خونه ما هیچ کی تو خونمون نیست گفتم بابات اینا کجان گفت رفتن خونه عموم اینا افطاری گفتم توچرا نرفتی گفت اخه تومدرسمون افطاری میدادند من رفته بودم مدرسه اقا مارفتیم زیرزمین باباش اینا بالا زندگی می کردن وزیرزمینوبرای درس خوندن محسن ومصظفی گذاشته بودند.نشستیم ومحسن گفت من فردا انشادارم وهنوز انشامو ننوشتم تومی تونی یه انشابه من بگی کفتم چرا نمی تونم موضوش چیه گفت درباره پیروزی انقلاب ورهبری خمینی گفتم بشین بگم محسن نشستومن شروع کردم به انشا گفتن به شوخی گفتم محسن جون من به تو انشا بکم توبه من چی میدی گفت چی بدم یه چشمک زدم طرف کونش وگفتم ازاونت میدی یه دفعه لبخندزدو خجالت کشیدبا لبخندش فهمیدم اوکی وداده وخوابیددرحالت عادی کونش ازکل بدنش 5سانت بالاتر بود درحین گفتن انشا دستمو انداختم رورونشو لای روناشو لمس کردم لامصب کونش باادم حرف میزدازبس نرم وتپل و گوشتی بود محسن یه دفعه گفت اقا مرتضی ببخشید من اینجوری خوابیدما گفتم نه محسن جون راحت بخواب وبنویس تقریبا اخرای انشا بود که اروم خوابیدم روش یه بوس از صورتش کردمو کیرموبه همه روناش مالیدم خط های انشارو شمرد 10 خط شده بود گفتم زیادتر بگم گفت نه 10 خط بسه
دفتروخودکاروانداخت کنارومن به لبخندگفتم محسن جون اذیت نشی می خوای پاشم گفت نه الوعده وفا توبه من انشا گفتی حالا باید بهت کون بدم . گفتم قربون کونت برم محسن جون ازوقتی اولین بارکونتو توکوچه دیدم عاشقت شدم گفت باباتومثلا مهمون منی پاشم واست میوه وچای بیارم گفتم نه محسن جون افطاری اینقدر خوردم که دیگه میل ندارم گفت باشه هرجورراحتی گفتم بابات اینا کی میان گفت معمولا یک یایک ونیم میان ساعت ده ونیم بودگفتم پس سه ساعت وقت داریم ازروش بلندشدمو اروم شلوارشوباشرطش یه جاکشیدم پایین وای چی میدیدم یه کون گوشتی وسفیدونرم درمقابلم ظاهرشدیه سیلی محکم ونرم زدم رونشو گفتم محسن جون حیف نیست کون به این نرمی وخوشگلی رو زیرشلوارت قایم کردی بابا خدابهت یه همچین کونی داده که به بنده هاش بدی دیگه عزیزم یه لبخندی زدو کونشو بیشتربه سمت من هلداد یه بوس از روناش کردمو یه سیلی دیگه زدمو گفتم محسن جون ازالان به بعد خانم خودمی هرموقع خواستم باید به من کون بدی خجالت کشیدو سرشوانداخت پایین سرشوبلند کردمو گفتم محسن جون تانگی خانم منی نمی کنمت گفت باباباشه من خانم توام بلند شدم شلوارمو کشیدم پایین کیر16سانتی وکلفتم نیم خیز افتادبیرون
نشستم وسط پاهای محسن وروناشو ازهم باز کردم یه سوراخ تنگ صورتی مایل به قهوه ای وسط اون دوتا تپه گوشت نمایان شد کونش مثل یه مینیاتور بود بلندش کردم گفتم چشمتو ببند دهنتو مثل یه تونل بازکن که قطارت داره میادتوتونل من.کیرمو گرفت دهنشو مثل یه کیم میک زد با چندتاتلمبه کیرم کامل شق شدازدهنش دراورمودادم دستش وگفتم خانومی این ماهی مال کیه گفت مال من یه لب ازش گرفتمو خوابوندمش زمین کونشوبازبونم خیس کردم ویه متکا گذاشتم زیرکمرش تاکونش حسابی قمبل بشه انگشتمو کردم تو کونش بعددو وسه انگشتی کونشو حسابی بازکردم. گفتم خانمی روناتو بازکن که کیرم بره توت سرکیرمو گذاشتم دم سوراخشواروم فشاردادم کله کیرم رفت توش محسن جیغ زد گفت درش بیار خیلی دردداره گفتم قربون کون تنگت برم یه ذره تحمل کنی بدون دردهمه کیرمو توروده هات جامیدم یه ذره نگه داشتم تا جابازکنه ولی محسن جون کیرمو چزوندو ارام دادبیرون بعدحسابی با روغن نباتی کونشو وکیرموچرب کردمو ازحرفه ای گریم توکون کردن استفاده کردم واین دفعه توحالت داگی همه کیرمو توکون نازوتنگش جادادم دوسه بارکامل کیرمو دراوردموبازکردم توش به طوری که کیرم سرمیخوردوروون می رفت توشکمش.باسیلی های ممتدبه رونش وتلمبه های اروم شروع کردم به گاییدن محسن جونم وباتحریک وحرفهای سکسی حسابی کردمش تواستانه ارگاسم گفتم اجازه میدی ابمو کلا خالی کنم توشکمت یا درش بیارم گفت بریزتوش حال زیادی میده گفتم بریزم توش حامله میشیا گفت باشه من زن توام بعدخندیدوکلی حال کردمو باچندتا تلمبه عمیق کل ابمو خالی کردم توکون نازش…
بعدبیحال افتادم روش کیرموکشیدم بیرن.و اونم رفت تودسشویی خودشو شست واومد گرفتم بغلشم بوسیدم وگفتم محسن جون ممنون خیلی حال داد بهترین کونی بودکه کردم بعد رفت میوه وزولبیا وچای اودد خوردیمو بعددوباره حشری شدمو کیرم بلند شد محسن کیرمو گرفتو بوسش کردو گفت دوباره کون میخواد گفتم نیکی وپرسش خوابوندمش دوباره فرو کردم توکون نازش باتلمبه های متوسط یه 30دقیقه حسابی گاییدمشو این دفعه ابمو ریختم تو دهنش.بعدباباش اینا اومدن ومن به باباش سلام کردمو محسن هم به باباش گفت مرتضی خیلی تودرسام کمکم کردخصوصاتوریاضی باباش ازم تشکرکردو قول گرفت که هرموقع وقت داشتم برم به مخسن ومصطفی تودرساشون کمک کنم بعدازاون من راحت ترتوخونشون میرفتم وبعدازچند مدت مصطفی روهم راضی کردم بهم کون بده خلاصه 3سالتموم این دوبرادر کیرمو کنترات بیمه کردن ومنحسابی ازکون تنگ ونرمشون استفاده کردم بعدازسه سال من توکنکورقبول شدمو رفتیم تهران تواخرین روز صبح 3 ساعت کیرم توکون محسن بودوبعدازظهر3ساعت کیرمو کردم توکون مصطفی جونم بعد رفتم تهران ودرس خوندم ودکترشدم …
بعد فهمیم همجنس گرا هستم بعد بایکی ازبیمارام که همجنس گرای مفعول هستش وبسیار خوشگل رسما ازدواج کردموتو تابستون قراره بریم کانادا وبا خیال راحت زندگی کنیم
نوشته مری عشق کون.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید