این داستان تقدیم به شما
سلام اسم من عرشیاس اهل تهران میخام داستان سکس با یکی از اشناهامون به نام بهاره رو بگم نسبتشون این بود از قدیم مادرش و مادربزرگم باهم دوست بودن بعد شدن دوست خانوادگی ما تبریزی بودن زیاد نمیدیدشون این بهاره خانم شوهر وبچه یک ساله داشت اوایل به سکس باهاش فکر نمیکردم ولی یه بار اومده بودن پیش ما خم شد بچه اش بر بغل کنه دیدم کونشو خیلی بزرگ نبود من زیاد علاقه به کون بزرگ ندارم بنظرم باید سایز کون معمولی مایل به بزرگ باشه و خود طرف خوشگل باشه خانومه هم همین طوری بود همیشه گرون ترین لباسایی که وجود داشت میپوشید خرپول بود به یادش جق میزدم یه بار وسط مهمونی رفتم جق زدم خونه مادر بزرگ من قدیمی بود ازین قدیمی های شبیه خونه ویلایی دو طبقه رفتم طبقه بالا جق زدم راستی اونموقع 15 سالم بود اومدم بیرون دیدم پشت در وایساده منو دید هیچی نگفت و رفت
یه بار مهمونی خونشون دعوت شدیم اینا هر بار که میزبان میشدن یکی میاوردن برای کمکشان گفتن من برم رفتم گفت اونروز پشت در وایساده بود وشنیده بود که میگفتم بهاره رو گاییدم خونه ما تو خیابان رفسنجانی هست گفت هر وقت گفتم چشم هاتو ببند بیا تو اتاق منم رفتم یک هو شلوارم رو کشید پایین و گفت چشاتو باز کن سریع کیر 15 سانتی منو گذاشت دهنش خورد بعد سریع کرم زد و گفت بکن تو کونم گفتم پس کاندوم؟ گفت نمیخاد من یه نگاه انداختم کون سفید سفید گفتم شوهرت تاحالا کرده از کون ؟ گفت نه ولی خودم انگشت میکنم خودمو کردم داخل اوووف عجب چیزی ده دقیقه کردم ولی اولین سکسمون بود ابم اومد این خاطره حدود 10سال پیش بود پارسال 24 ساله بودم ما هنوزم تو این ده سال سکس داریم هم کس و کون قرار بود بریم گرگان شوهرش کار براش پیش اومد نتونست بیارتش گفت کسی هست بتونه بهاره رو ببره من گفتم که میبرم . شوهرش بهم اعتماد کرد رفتیم توراه یه منطقه جنگلی رفتی تو یه منطقه بدون شیب و خلوت روی پنجره ها پارچه گذاشیم(لای پنجره) که کسی تو ماشینو نبینه رفتیم صندلی پشت با اسپری تاحیری زدم به کیرم 30 دقیقه کردمش
رفتیم مشهد هنوز دلمون سکس میخاست رفتیم یه دستشویی عمومی کوچیک فقط دو دسشویی که تز زیر دیوار بهم.راه داشت هرکی رفت تو یه دستشویی بعد من از زیر رفتم و یه عالمه دیگه کردمش بعد قرار بود بره یه جایی که ممکن بود چند ماه نبینمش گفتم چی کار کنیم بهش گفتم چند تا شورت سوتینتو بده بهم جق بزنم رفت هرچی داشت داد بهم گفتم شوهرت چیزی نمیگه گفت بهش میگم تو جاده دست انداز بود در صندوق عقب خوب بسته نشده بود افتاد شوهرش یکم زودباور هست شبش گفت خواهرم داره میاد تهران اونو بکن خواهرشو زیاد ندیده بودم اسمش بهار بود ولی یکم تو عکساشو دیدم فهمیدم این بهتره بهاره گفت مخ خواهرشو زده اخه خواهرش همسنشه ولی مجرده کسی هم نداره و شدیدا به سکس نیاز داره هیچی دیگه کلا تا زمانی که خودم ازدواج کردم با اون دوتا بودم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید