این داستان تقدیم به شما

 

اسم دختر باجناقم سانازه یه دختر خوشگل با قدی متوسط و هیکلی خوشگل از وقتی وارد دانشگاه شد نسبت به قبل خیلی راحتتر و بازتر بود با من . من سعید هستم 39 سالمه و مهندس الکترونیک هستم . معمولا تو مهمونیای خانوادگی که دورهم جمع میشدیم با همه بگو بخند میکنم راحت برخود میکنم اونام با من راحتند و دوسم دارند و ساناز هم تا قبل از دانشگاه رفتنش تقریبا باهام عادی بود جلوم لباسهای نسبتا راحتی میپوشید ولی انگار دوستای دانشگاهیش سریع روش تاثیر گذار شدن و دیگه مثل سابق نبود بی حجاب میگشت و با منم خیلی قاطی میشد منم بخاطر باجناقم و کلا فامیلی خیلی سعی نمیکردم بهش نزدیک بشم چون دیگه یه دختر 23-24 ساله شده بود نمیشد باهاش خیلی شوخی کرد
 
تا اینکه لپ تاپ خریده بود من براش ویندوز و بقیه برنامه هاشو نصب کردم وقتی تو مهمونی داشتم براش کار لپ تاپشو انجام میدادم قشنگ کنار دستم نشسته بود میشه گفت چسبیده بود بهم . خب ساناز واقعا خوشگل و خوش هیکل بود و هرمردی دلش میخاست بدن این دختر خوشگلو لمسش کنه ، گاهی بازوهام یا ارنجم به تنش میخورد و انگار براش مهم نبود حس خیلی خوبی داشتم وقتی ساناز اونطوری نزدیک بود البته زیر چشمی مراقبم بودم که خیلی تابلو هم نباشیم وقتی دیدم همه سرشون مشغوله کسی بهمون نگاه نمیکنه اروم پامو به پاش فشار دادم دستمو هم به بازشو چسبوندم همینطوری یکمی مالیدمش ساناز هم چیزی نگفت وقتی دیدم به این کارم اعتراضی نکرد بازم بهم نزدیکه دیگه منم پررو تر شدم یکمی بیشتر بهش میمالیدم اونم میخندید و همون راجب لپ تاپ هی میپرسید و وای دیگه نزدیک بود کیرم سیخ بشه برای همین ازش فاصله گرفتم اونم فهمید چون واقعا کیرم یکمی شق شده بود .
 
دیگه کار لپ تاپم داشت تموم میشد و موقع ناهار شد و منم از ساناز جدا شدم ولی همش زیر چشمی همدیگرو می پائیدیم منکه همش تو کف بدن خوشگلش بودم یاد گرمای تنش که از روی لباس حسش کرده بودم اون روز واقعا حال کردم باجناقمم هی تشکرکرد که لپ تاپو براش راه انداختم . چند روز بعد از مهمونی توی تلگرامم دیدم ساناز منو اد کرده برام یه پیغام سلام فرستاده یه استیکر گل بعدشم کلی تشکر کرده بخاطر لپ تاپ منم براش نوشتم سلام و خوبی ساناز جان ؟کاری نکردم وظیفم بود خانم . بعد از چند دقیقه دیدم ساناز جواب داده و بازم تشکر و از این حرفها دیگه ارتباط تلگرامی منو ساناز هر روز تقریبا ادامه داشت از درساش و دانشگاه دختر پسرای دانشگاه دوستاش اینا تعریف میکرد برام دیگه خیلی خیلی بهم وابسته شده بودیم جوری که همش به هم میگفتیم عزیزم و استیکرهای بوس و بغل کردن برای هم میفرستادیم توی مهمونیها هم ساناز برام خیلی خوشگل میکرد یادمه یبار بهش گفتم دوست دارم یه ساپورت تنگ و چسبون بپوشی سانازم خندید و گفت ای شیطون میخاهی همه جامو خوب ببینی براش نوشتم اره دلم میخاد همه جاتو خوب ببینم اخه تو واقعا بینظیری عزیزم یه عالمه استیکر قلب و بوس براش فرستادم اونم یه استیکر که یه دخترهداره یه پسره رو میبوسه برام فرستاد دو هفته بعد مهمونی خونشون دعوت بودیم این مدتم مثل همیشه باهم بگو بخند و استیکر بازی و یکمی حرفهای عاشقانه میزدیم وقتی رفتیم خونشون و وقتی دیدمش باورم نمیشد …

 
ساناز با یه تی شرت استین کوتاه قرمز رنگ یه طرحی داشت که دوتا پسردختر همدیگرو بعل کرده بودن از هم لب میگرفتن داشت و یه ساپورت مشکی و تنگ پاش کرده بود که واقعا همه حجم کسش از زیر ساپورتش معلوم بود کونشم که گرد خوشگل از عقب زده بود بیرون وای هموجا دم در کیرم یه تکونی خورد باجناقم بغیر ساناز دوتا پسر کوچیکترم داره که اونا بهم میگن عمو البته اونروز خونشون خیلی شلوغ بود دختر خاله های دیگه ساناز هم بودند ولی تیپ ساناز واقعا خیلی خاص بود موقع پهن کردن سفره ساناز عمدا میومد جائی که من نشسته بودم جلوی من کامل خم میشد و کونشو میداد طرفم که مثلا بشقاب و قاشق بزاره تو سفره همه درحال بگو بخند بودن و من چشم فقط دنبال کس و کون ساتاز بود لامصب دیونم کرده بود ساناز هم وقتی نگام میکرد میخندید مستقیم به کیرم نگاه میکرد وقتی مهمونی تموم شد و برگشتیم خونه سریع گوشیمو برداشتم تا بهش پیغام بدم دیدم برام نوشته خوشت اومد عزیزم چطور بودم خوشگل شده بودم پسندیدی ؟منم براش یه استیکر قلب بزرگ فرستادم زیرش نوشتم دیونتم ساناز جونم تو بینظیری حرف نداری یه عالمه براش بوس فرستادم . دیگه از اون روز به بعد نصف حرفهامون عاشقانه نیمه سکسی بود نصف دیگه اش راجب درس و بقیه چیزا یه روز که داشتیم حرفهای عشقی میزدیم گفت سعید جون دلم میخاد کیرتو ببینیم عزیزم طاقتم برای کیرت تموم شده وای من وقتی اینو خوندم شاخ دراوردم که ساناز چی داره بهم میگه گفتم عزیزم فعلا که نمیشه خاله ات اینجاست نمیتونم دیدم ساناز یه عکس برام فرستاد از سینه های لختش گفت سعید جون میدونم خیلی تو کف دیدن تنم بودی بیا اینم سینه هام برای تو عشقم وای چه سینه های خوردنی داشت کوچیک بودن ولی خوردنی براش نوشتم جوووووووووووونننننننن بخورمشون
 
سانازم نووشت جون بخور عزیزم مال خودته بهش گفتم ساناز میشه کستو ببینم؟سانازم یه استیکر خجالتی فرستاد گفت نه سعید بزار بعدا هی ازش خواهش کردم ولی نداد یه عکس دیگه از سینه هاش از بغل گرفت که زیر بغلشم پیدا بود وای دلم میخاست همه تنشو بلیسم براش گفتم ساناز دیونم میکنی دلم میخاد بخورمت عزیزم اونم گفت بخور سعید جونی دیگه همش حرفهای سکسی زدیم دیر وقت شده بود ساعت 12 شده بود خانمم گفت مگه نمیخاهی بری سرکار منم از ساناز خداحافظی کردم هردو برای هم بوس فرستادیم رفتم سراغ زنم کیرمم برای ساناز شق بود افتادم به جون زنم حسابی خوردمش و اونم چقدر لذت برد حسابی ارضاش کرده بودم کسشو بجای کس ساناز جونم میگائیدم ساناز رو میدیدم که دارم مکینمش وای خیلی مزه داد فرداش به ساناز زنگ زدم گفتم عزیزم دیشب دیونم کردی بخدا اونم گفت خب چکار کردی گفتم خاله تو جای تو کردمش اونم خندید و گفت کاش خودمومیکردی عزیزم سعید دیونتم بخدا کیرتو میخام وای دیگه ساناز علنا سکس میخاست گفتم ساناز جونم منم دوست دارم ولی میدونی که نمیشه گفت چرا نمیشه سعید جون تو منو دوست نداری گفتم بخدا دیونتم ساناز ولی اخه چطوری ؟ساناز گفت ادرس بدم میائی اونجا همدیگرو ببینیم و با هم باشیم گفتم ساناز چی میگی یعنی واقعا میخاهی ؟گفت اره سعید جون بخدا میخام گفتم ساناز من دوستت دارم ولی …. گفت سعید من حاضرم تو چی دلت میخاد ؟گفتم اره سانازم گفت ادرسو میدم زودی بیا
 
دیگه قطع کردیم من رفتم به ادرسی که داده بود یه خونه چند واحدی بود نمیدونستم مال کیه بهش زنگ زدم گفتم من جلوی درم سانازم گفت باشه عزیزم بیا طبقه سوم منم رفتم طبقه سوم در باز شد و ساناز بهم سلام کرد و دستمو گرفت رفتم داخل یه اپارتمان نقلی بود شاید 65 متر میشد دیدم یه دختره دیگه هم اومد و سلامم کرد اونم مثل ساناز وشگل و خوش هیکل بود ساناز منو به دوستش معرفی کرد دوستشم که اسمش مریم بود بهم دست داد و گفت خیلی خوش اومدین سعید جون وای دوستش چرا بهم میگفت سعید جون ؟ ساناز دیگه طاقتش تموم شده بود از بس با هم حرفهای عاشقانه زده بودیم دیگه دیونه هم شده بودیم بغلم کرد لبشو گذاشت روی لبم منم بغلش کردم واقعا انگار بهمدیگه نیاز داشتیم محکم همدیگرو بغل گرفته بودیم حسابی بهم لب میداد همه جای بدنمو میمالید گاهی کمر و کونمو گاهی کیرمو میگرفت تو دستش و میمالیدش دست به سر صورتم میکشید منم کمر کونشو بغلم گرفته بودم سینه های ناز و نرمش به سینه هام چسبیده بود کیرمدیگه سیخ شده بود جلوی مریم داشتیم لب میگرفتیم از هم ساناز لبمو ول کرد دستمو گرفت برد سمت اتاق خواب مریم هم باهامون اومد ساناز گفت سعید جون میخام امروز به منو مریم جون حسابی برسی عزیزم بعد بدون مکث شروع کردن لخت کردنم مریم هم خوشحال بود یکمی هم مریمو مالیدم دست و بازوهاشو لبشو اورد جلو بوسیدمش ساناز که داشت له له میزد شلورامو کشید پایین شرتمو هم باهاش کشید پایین تا کیرمو که براش شق شده بود دید گفت وای قربونش بشم سعید جون نشست و کیرمو هی میبوسید و مکش میزد کیرم خیلی بزرگ نیست عادیه 15 سانت و کلفتیشم خوبه مریم هم تاپشو دراورد و سینه های خوشگلش دیدم مریمو کشیدم جلوم ازش یکمی لب گرفتم سینه هاشو براش مک میزدم دستم لای پاش روی کسش بود وای چه کسی داشت داغ بود مریم شلورا و شورتشو دراورد زودتر از ساناز لخت شده بود کسش مو داشت ولی خوشگل بود با مو دوباره اومد جلوم دیگه کسش تو دستم بود ساناز کیرمو میخورد مک میزد ساناز رو بلندش کردم اونم سریع لباسشو دراورد مریم برام ساک میزد سانازهم لخت شد کسشو دیدم گفتم جون قربون کست بشم عشقم ..

 
کس ساناز براش میمالیدم کسش صاف و بدون مو یکمی تپل بود با دو انگشت وسطیم لای کسشو میکردم کس خیس خیس بود از شهوت ناله میکرد لب میداد مریمم حسابی مک میزد زیر پام بودم اونم انگار کسشو میمالید دیگه داشت ابم میومد که کیرمو از دهنش دراوردم گفتم بخوابید کنار هممیخام کستونو بخورم خوابیدم از کس ساناز که دلم براش اب شده بود شروع کردم با دستمم کس خوشگل مریم و براش میمالیدم کس اونم خیس اب یود وای کس ساناز رو زبون میکشیدم چه ابی هم میداد بیرون همهداخل کسشو خوردم زبون توش میکردم بعد رفتم سراغ کس مریم مال اونم حسابی لیسش زدم صدای ناله های جفتشون اتاقو پرکرده بود هی سینه هاشونو میمالیدن کیرم دیگه داشت از شهوت منفجر میشد دوتا کس نا و خوشگل و جوون جلوم بود طاقت منم برای کردنشون تموم شده بود رفتم جلوی ساناز گفتم عزیزم میخام بکنمت سانازم منو بغلم کرد گفت بکن عشقم بکن تو کسم موقع خوردن کسشون دیده بودم هردوشون انگار اوپن شده بودند کسشون باز بود کریمو گذاشتم جلوی کس ساناز اروم کردمش توش وای داغ و نرم و خیس بود تنگ چقدر لذت بخش بود ناله منم دراومد شروع کردم حرکت کیرم تو کس عشقم ساناز محکم بغلش کرده بودم هی تندترش میکردم تلمبه زدنمو هردومون داشتیم بینهایت لذت میبردیم کسش فوق العاده بود سینه هاشو محکم میمالیدم بوسشون میکردم ازش لب میگرفتم هی اه و ناله میکردیم دلم نمیخاست ابم بیاد هی تمرکز میکردم که ابم نیاد ولی هی به ارضا نزدیکتر میشدم شاید ده دقیقه طول نکشید که دیگه ابم داشت میومد و نمیتونستم جلوشو بگیرم سریع کشیدم بیرون تا کیرم اومد بیرون ابم پرت شد روی تن ساناز سانازم هی ناله میکرد دستش روی کسش بو
 
د از خودم پرت شدن ابم تعجب کرده بودم که ابم با فشار زده بود بیرون اخه هربار با زنم سکس داشتم اصلا اینطوری نبودم مریم تا دید ابم روی تن ساناز ریخته اومدو شروع کرد لیسیدن تن ساناز و خوردن ابم برام کیرمو مک میزد حسابی خوردش و منم فقط اه و ناله میکردم مریم نزاشت کیرم بخوابه اینقدر خوردش که سیخش کرد هی اه و ناله میکرد تا منو حشریم کنه رفتم بین پاهای مریم کیرمو کردم تو کسش مثل ساناز میکردمش اونم چی اخ و اوخ میکرد هی میگفت جون بکنم سعید جون قربون کیرت بشم وای کسمو جرش بده کس مریمم تنگ و عالی بود ابم یه بار اومد بود ولی مریمم اینقدر بهم حال داد که بیست دقیقه شایدم کمتر طول نکشید که دوباره داشت ابم میومد که مریم وقتی ابم داره میاد محکم منو بغلم کرد و پاشو دور کمرم حلقه کرد هی اخ و اوخ میکرد دیگه نفهمیدم که ابم همش ریخت تو کسش افتاده بودم روش نفس نفس میزدم انگار یه کامیون از روم رد شده باشه له و لورده شده بودم نا نداشتم از روش بلند بشم کیرم هی تو کسش تکون تکون میخورد کس مریمم توش نبض میزد روی کیرم حسش میکردم سانازم اومده بود داشت کمرمو برام نوازش میکرد
 
بعداز چند دقیقه بزور از روی تن خوشگل مریم بلند شدم کیرمو کشیدم بیرون و افتادم رو تخت حس کردم کیرم داره خورده میشه دیدم سانازه داره کیرمو برام میخوره گفتم ساناز عزیمز چکار میکنی بلند شو نخورش سانازم هی محکمتر مک میزد دیگه هرچی اب تو وجودم بودو کشید بیرون مریمم مثل من بی حس و حال افتاده بود لای پاهاش باز مونده بود بلند شدم سانازو از کیرم جداش کردم سمت مریم شدم دستمو گذاشتم رو کسش براش مالیدمش گفتم مریم چرا اینکارو کردی دختر نباید ابمو میریختم تو کست مریم اومد سمتم لبمو بوسید گفت نترس پسر گفتم دیونه حامله بشی من چه خاکی به سرم بریزم هردوشون خندیدن گفتند خب بشیم بچه نمیخاهی ؟گفتم دیونه شدین انگار اونام یکمی منو دست انداختن سه تائی خندیدیم مریم گفت نترس نمیزام شکمم بیاد بالا تو فقط اب خوشمزتو ازمون دریغ نکن خلاصه اون روز بهترین روز عمرم شد و تا عصر سه نوبت دیگه کردمشون البته مزه دفعه اولو نمیداد ولی سکس بی نظیری بود . دیگه هروقت مریم و ساناز دلشون سکس میخاست قرار میزاشتیم میرفتم حسابی میکردمشون دیگه از کونم بهم میدادن . همیشه سه تائی با هم حال میکردیم .

 
 
نوشته: سعید شهوتی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *