داستان سکسی تقدیم به شما
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
یک تصادف
قسمت سوم
.
.
-آشوب
زیر دوش داشتم به اتفاقاتی که افتاد و کارایی که شب قبل کردیم فکر میکردم. هم حس شهوت و خوشحالی داشتم، هم ازینکه رابطه من و علی از حالت دوستی عادی خارج شده بود ترسیده بودم. مامانم محکم در حموم رو زد گفت موبایلت خودشو کشت بیا جواب بده:
+سلام علی.
-سلام امید کجایی؟
+خونه ام. دارم دوش میگیرم.
-کی رفتی؟ چرا بیدارم نکردی؟
+گفتم خسته ای بخوابی راحت.
-دیوونه ترسیدم دیدم نیستی. چیزی شده؟
+نه بابا. فکر کردم شاید مامانت بیاد دیگه اومدم خونه دوش بگیرم.
-آها. آره تازه اومده ولی اگه تو بیای میگم بره.
+عههه نمیدونم. بزار ببینم چی میشه.
-اوکی خبرم کن.
نمیدونم چرا اون لحظه اونطوری جواب دادم. ولی دلم نمیخواست فکر کنه هَوَلم. من که اون مدلی براش ساک زده بودم ینی چه فکری میکنه راجع بم! همین افکار چرت تو سرم میچرخید و داشتم حس خوبمو خراب میکرد که دیدم پیام اومد مامانم نمیره، امشب کنسله. منم نوشتم اوکی.
رفتم یکم غذا خوردم و نشستم پای سریال. ولی تمام فکر و روحم جای دیگه بود. پاشدم رفتم رو تختم. حتی نمیتونستم با تمرکز اینستاگرام چک کنم. انگار مغزم دو قسمت شده بود که باهم میجنگیدن، یه قسمت که به لذت و حس خوب فکر میکرد و اینکه بلخره تن و شاید روح علی رو تونسته بودم به دست بیارم و به لذت برسونم، قسمت دیگه به اینکه چطور قضاوت میشم و ادامه رابطه و دوستی من و علی چی میشه! آشوب ذهنی که اون شب داشتم، یکی از سنگین ترین شبها رو برام رقم زد. علی هم دیگه هیچ پیامی نداد و این منو بیشتر نگران کرد!
هر طور بود خوابیدم و همش کابوس دیدم که دوستام مسخره ام میکنن و علی پشت سرشون وایساده و در گوششون پچ پچ میکنه!!! بعد خودمو تو یه اتاق تاریک میدیدم که صدای علی میاد و میگه از مستی و حال مریضم سو استفاده کردی!!!
ساعت ۱۱ صبح بود که خیس عرق بیدار شدم. اصن نمیدونم با خودم چه کردم که به این حال افتادم. بعد از کات کردن با دوست پسر قبلیم دیگه همچین حس سنگینی رو تجربه نکرده بودم.
مشغول کارا و پروژه های دانشگاه بودم واتساپ پیام اومد:
+امید چیزی شده؟ دلخوری؟
-نه عزیزم چرا دلخور باشم.
+آخه دیگه خبری نمیگیری. به خاطر اون شبه؟
-چی بگم.
+فراموشش میکنیم. انگار اتفاقی نیفتاده. قبول؟
-باشه قبول.
+غروب وقت داشتی بیا سر بزن.
-چشم.
من که کلی با افکار و حس بد، ذهن خودمو بهم ریخته بودم، فکر کردم فراموش کردن، بهترین راهه که دوستی من و علی حفظ بشه. غافل ازینکه اتفاقی که نباید میفتاد، افتاده و ما تن و روح همو لمس کردیم…
.
.
.
-آغوشش
داشتم کمپوت باز میکردم که دوتایی بخوریم و تظاهر میکردیم اتفاقی بینمون نیفتاده. ولی همچنان بدن و برجستگی کیرش نگاهمو جذب میکرد. باورم نمیشد تونسته بودیم انقد پیش بریم که مثل دوتا پارتنر باهم عشق بازی کنیم…
+کی حموم رفتی؟
-دیشب داییم کمکم کرد. پامو سلفون و نایلون پیچید. نشستم رو صندلی تو حموم.
+آها چه خوب.
-شبو هستی دیگه شام سفارش بدم؟
+نمیخاد خودم یه چیزی درست میکنم.
پاشدم شام درست کردن و اونم لم داده بود داشت تلویزیون نگاه میکرد. بعد شام پی اس زدیم و تو بازی کل کل میکردیم و سر به سر هم گذاشتیم. انگار نشاط اولیه دوستیمون برگشته بود. دیگه نزدیک ساعت یک بود، علی گفت خوابم میاد. من خودم هم خسته بودم. شب قبلم که همش کابوس داشتم تو خواب. علی دراز کشید رو تخت، منم پایین تخت. آروم حرف میزدیم تا خوابمون ببره که علی انگار که حرفی تو دلش مونده باشه:
+چرا قبول کردی فراموش کنیم؟
-چی بگم… خب ترسیدم.
+از چی؟ از من؟
-بیشتر ازینکه دوستیمون خراب شه. دیگه نبینمت.
+دیوونه، این چه فکریه؟! من ازون شب همش تو فکرتم.
-واقعا؟ آخه تو و من؟ دوتا پسر؟
+مگه تو گی نیستی؟
-تو از کجا میدونی؟!!!
+رفیقتم ها!!! با دختر که نیستی! جلو منم هی عکس پسرای ورزشکار رو لایک میکنی، انگار من کورم!!! تا چند وقت پیشم که همش با اون پسر نچسبه میپریدی!!!
-ینی تو ام…؟؟؟
+نه من گی نیستم. ولی از وقتی کات کردم یجورایی بهت حس دارم.
دستشو آورد سمت موهام، تکونشون داد و موهامو بهم ریخت.
-نکن دیوونه. من حس بدی پیدا کردم که قضاوت و نظر تو چی میتونه باشه. برا همین بهم ریختم.
+من قضاوتت نمیکنم. حس بدی هم به تو یا چیزی که اتفاق افتاد ندارم. الان که تو حالت عادی هستم هم دارم میگم اینارو، نه تو مستی.
-خوب شد اینا رو گفتی. خیلی بهم ریخته بودم علی!
+جون بابا. بیا بغلم آرومت کنم…
رفتم روی تخت. یکم جا به جا شد که منم کنارش جا بشم. دراز کشیدم و از پایین به صورتش نگاه میکردم. آباژور کنار تخت یه نور لایت زرد تو کل اتاق پخش کرده بود. با انگشتم شروع کردم از روی گلوش به بالا حرکت کردن.
انگار داشتم مثل کسی که نابیناست با پوست نوک انگشتم صورت جذابش رو لمس میکردم تا بتونم بهتر درکش کنم.
رسیدم به چونش که لمس کردنش با ته ریش حس قشنگی بهم میداد. انگشتامو روی ریش هاش بالا پایین کردم تا رسیدم به لب هاش. انگشتمو دور لبهاش چرخوندم و رفتم جلو یه بوسه آروم گرفتم. رفتم رو گونه هاش، صورتش لاغر بود و استخون گونه ش حس میشد و بعد روی چشم های زیباشو بوسیدم. ترکیب اجزا صورتشو دوست داشتم. انگشتامو کردم لا به لای موهاش و نوازشش کردم. لَختی و تمیزی موهاش بهم حس آرامش میداد.
اومدم پایین و سرمو گذاشتم رو سینه اش. برای اولین بار ضربان قلبش رو میشنیدم. قوی و محکم میکوبید. انگار هیجان داشت. انگار داشت میگفت تو منو به وجد میاری. شروع کردم با انگشتام شکم و سینه ش رو نوازش کردن. علی هم موهامو نوازش میکرد و دست میکشید رو کمرم.
کم کم رفتم پایین تر و رسیدم به کیرش. کیرشو دست گرفتم از رو شلوارک و میمالیدمش که آهش بلند شد. سرمو بلند کرد برد سمت لبش. مثل یه عاشق واقعی لبامو میخورد. گاهی گاز میگرفت تا ناله کنم. رفتم سمت گردن و گوشش. تا زبون زدم یه آه بلند کشید. فهمیدم دوست داره. تا میتونستم لیسیدم و خوردم. یطوری که ناله هاش زجه شده بود.
نشستم تی شرتشو درآوردم. دست انداخت، تیشرت منم دراورد. سینه اون مو داره و کم پشته ولی همه جای سینش هست. من تقریبا سینه فلتی دارم. رفتم سمت سینه هاش و نیپل هاشو دهن گرفتم و انگار بدش نیومد. تمام سینه و شکمش رو بوسیدم و لیس زدم. چنان ناله میکرد که ترسیدم همسایه صدامونو بشنوه.
دست کرد تو موهام، فشار داد سمت کیرش. منم شرت و شلوارکو باهم کشیدم پایین. تمام اطراف کیر و خایش رو بوسیدم. رون های بزرگ و پشمالوشو لیس زدم و کاری کردم خودش بگه امید کیرمو بخور! سرمو گذاشتم رو شکمش و کیرشو میکوبیدم رو صورت و لبام. اب دهنمو جمع کردم و لبامو خیس کردم، گذاشتم رو کله گندش و یه ضرب رفتم پایین تا رفت تو حلقم. یه جووون بلند گفت و چنگ زد تو موهام. میخوردم و خایه هاشو میمالیدم. اونم انگار رو ابرا بود و هر از گاهی میگفت کیرم تو حلقت! و ازین حرفا…
رفتم سراغ خایه هاش، واقعا بزرگ بودن، برام عادی نمیشد اندازش. به قدری خوردمو لیسیدم که حسابی قرمز شده بودن. دوباره خواستم کیرشو بخورم که از موهام گرفت کشید بالا سرمو، گفت بکنمت کونی؟ انقدر هورنی شده بودم که جز کیر علی تو کونم چیز دیگه ای نمیخواستم! گفتم آره جرم بده لعنتی! ولی علی فشار نیاد به پات؟ گفت کاریت نباشه به پهلو دراز بکش کنارم. یکم با تقلا خودشم به پهلو دراز کشید و منم رفتم تو بغلش. کیرش راست لپای کونم بود.کونمو یکم مالید و انگشت کرد و میگفت آخ چه نرم و داغه لعنتی! اینو من باید پرده ش رو بزنم!
منم تا به حال به اون سایز نداده بودم یکم استرس داشتم. یه تف زد سر کیرش و گذاشت دم سوراخم. یه فشار داد که سرش رفت تو ولی درد و سوزش گرفتمو خودمو کشیدم جلو. یکم دیگه تف زد و منو بین دوتا بازو هاش قفل کرد و اون پاشم انداخت روم و به یه فشار نصفشو جا کرد توم. همچین درد و فشاری بهم اومد که حالت گریه گرفتم:
+بکش بیرون، خواهش میکنم علی!
-ساکت شو جاش کن الان باز میشه سوراخت!
+وای نه دارم میمیرم علی، جون من بکش بیرون!
-از کشو بغلت لوبریکانتو بده.
یکم لوب زد به کیرش و یکمم ریخت تو سوراخم. دوباره همون پوزیشن قفل کرد. یه فشار و همه رو کرد توش. درد داشتم ولی دیگه سوزش نبود. چند ثانیه صبر کرد. در گوشم آروم گفت چه داغه لعنتی! کامل کشید بیرون کیرشو. دوباره کرد تو. کشید بیرون و دوباره… اینقدر این کارو کرد که سوراخم قالب کیرش شده بود. دیگه گذاشت توش و چنان تلمبه هایی میزد که با خودم گفتم اگر پاش سالم بود قطعا زیرش جون میدادم. همینطور که تلمبه میزد سرمو چرخوند عقب سمت خودش:
+تو جنده ی کی ای؟
-جنده تو
+کیر کی تو کونته؟
-علی آقا
+نشنیدم. بلند بگو
-علی آقا
+یبار دیگه
-علی آقا، بکن من، کیر گنده من…
یه سیلی محکم زد تو صورتم:
+از امشب مال منی، فهمیدی؟
-بله مال تو ام.
+اوبی خودمی،خب؟
آره زیر خوابتم.
+حالا برو پایین بخورش کونی.
-چشم.
از کونم کشید بیرون و رفتم پایین و دهن گرفتم. پوست کیرش لطیف و نرم شده بود و حس خوبی داشت وقتی به لبام میخورد. یه ربعی ساک زدم و اونم نفسای عمیق میکشید. بهم گفت بیا بالا. خودش به کمر دراز کشید و گفت بشین روش. سوراخ من که دیگه انگار قلاف کیر علی شده بود. با یه اشاره، طوری که کیرش دیگه راه خودشو بلد بود رفت تو و جا گرفت و خورد تو پروستاتم که هم درد داشت هم لذت وحشتناک. همینطور رو کیرش سواری میکردم و میکوبیدمش تو پروستاتم که حس کردم تمام بدنم داره میلرزه. آره، آبم در حالی که رو کیرش بالا پایین میرفتم، همچین از کیرم بیرون اومد که پاشید رو سینه های علی. تعجب کرده بود ازینکه بدون دست زدن به کیرم، ارضا شدم. انقدر سوراخم سفت شد که حس میکردم دیگه نمیتونم بالا پایین کنم. بلند شدم از روش. علی آب منو با دست جمع کرد و مالید به کیرش. پاشد و نشست لبه تخت. دستمو گرفت و منو پشت به خودش کرد و نشوند رو کیرش. مراقب بودم به پاش نخورم. انقدر تو اون حالت بالا پایین کردم و علی اسپنک زد به کونم که دیگه داشتم از حال میرفتم. کیرشو تا نزدیکای سرش میاوردم بیرون از سوراخم و یه دفعه میشستم روش.
گفتم خسته شدم! نمیاد؟ گفت میتونم بیارم ولی بیا به پهلو دوباره. رفتم تو بغلش و سرمو گذاشتم رو بازوش. گذاشت تو و شروع کرد گردن و گوشمو خوردن. چنان خیس عرق بود که صدای برخورد بدنش با بدنم اتاقو پر کرده بود. در گوشم میگفت کیرم تو کونته! جنده من شدی از امشب! انقد میکنمت نتونی راه بری! کونی فکر کردی به علی دادن راحته! تا جر نخوری ولت نمیکنم!
اینا رو که میگفت منم داشتم ناله میکردم و خودم هم عقب جلو میکردم کیرشو تو سوراخم و با کیر خودمم ور میرفتم، انقد حرفاش شهوتیم کرد که آبم دوباره داشت میومد. نفس هاش تندتر شده بود و با تمام قدرت میکوبید تو کونم. ناله بلندی در گوشم کرد و کیرش شروع کرد نبض زدن تو کونم. سوراخم داغ شد. وقتی در گوشم ناله کرد، منم همزمان ارضا شدم دوباره. کیرش نبض میزد تو کونم و منم با ارضا شدن، سوراخم نبض میزد. یجورایی جفتمون مردیم و زنده شدیم. همونجور تو بغل هم بودیم و لبای علی پشت گردنم بود و نفس نفس میزد. بهم گفت عالی بود عشقم. کیرش شل شد و از کونم درومد و آب کیرش از سوراخم جاری شد بیرون. یه دستمال گذاشتم لای کونم.
تو همون حالت تو بغل علی مونده بودم و یه پاش روم بود که متوجه شدم علی خوابش برده. منم نای تکون خوردن نداشتم و فقط پتو رو آوردم بالا رو خودمون کشیدم و خوابیدم.
ادامه…
نوشته: D.D
نوشته های مرتبط:
تصادف پر ماجرای من (۴ و پایانی)
تصادف پر ماجرای من (۳)
تصادف پر ماجرای من (۲)
تصادف پر ماجرای من (۱)
یک تصادف (۵ و پایانی)
یک تصادف (۴)
یک تصادف (۲)
یک تصادف (۱)
تصادف با زن افغان
تصادف پرماجرا
تصادف شیرین من با سارا
تصادف
تصادف خاطرهانگیز
تصادف و آشنایی شیرین
تصادف با شهره خانوم
تصادف با خانم دکتر, سکس و ازدواج!
آشنایی تو تصادف
یک تصادف ساده
تصادف شیرین
تصادف با بانو
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید