این داستان تقدیم به شما
از بچگی عاشق زن پوشی بودم و همیشه عادت داشتم خودم را تو اینه نگاه کنم و ارایش کنم. یکروز صبح سوار اتوبوس شدم. از خودم بگم من 24 سالمه و تقریبا خوش هیکلم (164 سانت و 59 کیلو و سفیدم و صورتم هم خوشگل و استخوانی) و دیروزش کلی زن پوشی کرده بودم. مانتو و تاپ و دامن و کفشهای پاشنه بلند…
ان روز تو فکر بودم میشه یکی عاشقم شه که احساس گرمی کردم و دیدم ی مرد خوش هیکل داره باسنم را ناز می کنه ، نگاهش کردم و ان یک کم جا خورد اما دید سرجامواستادم ادامه داشت و بعد لبخندش را دیدم و من هم لبخند زدم. بعد لای پام رو مالید .. و من خیلی گرم شده بودم دلم می خواست لبام را ببوسهههههه و بغلم کنه.اما نمی شد و یکهو دیدم رسیدم به ایستگاه ، اروم گفتم من باید پیاده شم که یکهو اوو هم با من پیاده شد.
با هم پیاده راه رفتیم و از خودش گفت که 30 سالشه و تنها زندگی میکنه و من هم خودم را معرفی کردم. بعد کنار یک مغازه مانتو فروشی رسیدیم و من ناخود اگاه واستادم واو هم یک لبخندی زد و دستش را اورد ودستم را گرفت . یک حس خوبی داشتم از اینکه بعنوان یک دختر ، یکی دوستم داره و بعد گفت به تو همه اش می اید و من گفتم کدام یکی بهتره و گفت رنگ صورتی با کلاه گیس بلوند و البته رنگ ابی تیره با موی شرابی.
بعد رفت و سریع با دوتاش امد. من مات و مبهوت از او تشکر کردم … گفتم مجید جان چه اسمی بهم می یاد و گفت بزار ببینم… بعدا بهت میگم …جلوتر یک مغازه کلاه گیس ووسایل ارایش بود و سریع رفت وبرام دوتا کلاه گیس و لباس زیر وپک ارایشی را گرفت… جلوتر خودم یک صندل خانگی و کفش پاشنه بلند گرفتم. شماره پام 38.5 است.
رسیدیم خونه اش و از پلکان بالا رفتم نگاهش را روی شلوارم و باسنم می دیدم و من هم جلوش مثل اسب خسته راه رفتم. دم خانه رسیدیم و وارد شدیم که ناگهان پرید از پشت بغلم کرد. بعد گفتم می خوام لباسم را عوض کنم و رفتم حمام و با کرم موبر موهام رو تمیز کردم بعد سریع رفتم اطاق ولی مجید نبود. بعد از نیم ساعت با لباس خانگی نیمه لخت سفید و کلاه گیس بلوند داشتم تلویزیون می دیدم که امد واز پشت بوسیدم. بجای سینه های کوچکم زیر کورستم پارچه گذاشته بودم…
بعد از یک کمی لب گرفتن ، لختم کرد و نوازشم کرد وکیرش را تو دستم داد و من هم ناشیانه براش ساک زدم بعد لای پام گذاشت که ارضا شد.
سر ناهار من میز را چیدم و شروع به صحبت کردیم ، مجید گفت عزیزم دوست دارم فرشته صدات کنم..
ان روز برام آژانس گرفت و بعد با هم مسیج دادیم ، کم کم یک میز توالت وکلی لباس گرفتم و یک سی دی تمرین رقص…. تا اینکه یک هفته قرار شد بریم شمال، تو این مدت چند بار با مانتو وشال با هم بیرون بودیم که موهای کلاه پیسم بیرون می زد. خیلی هیجان داشتم که با عشقم می رم شمال و یک جایی گرفتیم که ناگهان بعد از یک مدتی گفت فرشته جان این پک عروس برای تو است اگر می خوای زنم بشی بپوش و من نیم ساعت دیگه می ام. من ست عروس را که یک توری هم داشت پوشیدم که وقتی برگشت با یک دسته گل بغلم کرد و رو تخت خوابوند و کیر خوشتراششو تا اعماق وجودم فرو کرد و یکی شدیم …
***
بعد از یکهفته قرار شد برای هورمون درمانی و سینه در اوردن پیش دکتر بریم.الان سه ساله که با هم زندگی می کنیم و همه فکر می کنند یک دختر واقعی هستم.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید