این داستان تقدیم به شما

آرمیتا هستم ۲۲ ساله از تهران بابام سپاهی بود در تصادفی کشته شد سال بابام تمام نشده دهها خواستگار برای مامانم می‌اومد در و همسایه فامیل و همکاران بابای خدا بیامرزم از متاهل گرفته تا مجرد از جمله رئیس عقیدتی سیاسی پادگانشان که یه آخوند بسیار خوشتیپی بود قبلن مامانمو با بابام تو تعاونی مسکن پادگان بارها دیده بود و یه جورایی خونه ما رفت اومد داشت البته می اومد ما یکبار رفتیم خونش، اون روز اولین بار بود ما رفتیم و پاش به خونمون باز شد
نمیدونم برای چه مناسبتی دعوت کرده بود ناهار!؟
 
فکر کنم سال ۹۸ یا ۹۷ بود که پنج شیش خانواده بیشتر تو اون مهمانی نبودیم خونش در پاسداران تو گلستانها بود یه خونه سه طبقه قدیمی اما خیلی زیبا بود، با بابام وقت رفتنِ مهمونا حرف زدن ما موندیم زنشم خونه نبود عمه‌و دختر عمش بودن خیلی هم مد روزی بودن اما مامان با چادر بود همون روز از مشارکت در وارد کردن بلور جات حرف زدن از سود زیادش و چگونه با چند تاجر بزرگ آشناس گفت ،شامم ما موندیم از نایب چه شامی برامون آوردن تو عمرم نخورده بودم اومدنی هم بزور چند پرس که مونده بود با اضافی خودمون داد آوردیم خونه گفت خانمم نیست میمونه خراب میشه کفران نعمته دومین جلسه مشارکت را تو برج سپید پاسداران رستوران گردونش گذاشت باز خانوادگی دعوت بودیم فکر می‌کردم اونم با زنش میاد که تنها منتظر ما بود مامان پرسید حاج‌آقا اگه میدونستم همسرتون نیست نمی‌اومدم گفت همسرم کسالت داشت نشد بیاد مامان اعتراض داشت که نباید ولخرجی کرد طاقت نیاورد رک گفت حاجی گفت پذیرایش از جای دیگست منم مهمانم غصه و فکر اونو نکنید شام مفصلی خوردیم و صحبتها را اونجا کردیم قرار شد مغازه ای در حومه بازار خریداری کنند کل مغازه را بنام مامان بزنن بعد مامان سه دونکشو بنام حاجی با وکالت صلح کنه اینا چیزایی بود که خیلی سر در نمی‌اوردم
 
بعد از اون صحبت تو مولوی بابام و حاجی مغازه ای شریکی خریدن بخاطر رد گم کنی بنام مامانم سند زدن هنوزم هست و دست مستاجره نمیدونم چرا ادامه ندادن اما سه دونگ سه دونگ در واقع شریکیم بعد از زدن سند برای سه دونگ سهم خودش وکالت بلاعزل از مامان گرفت دفترخونه منو مامان و حاجی با ماشین خودش رفتیم مامانم یادمه اون روز خیلی به خودش رسید از زیر چادرش لباسای تنگ و خیلی زیبا پوشید تا چادرش باز می‌شد سینه ها و شکم صافشو پر و پاچه‌ی مانکنیش معلوم بود حتی پف کصشم زیر ساپورتش تا جلو لباسش باز میشد معلوم بود! مثل یک مانکن بسیار زیبا تا حاجی را دید طبق عادت همیشگیش چند بار چادرشو باز و بسته و میزان کرد سوار ماشینش شدیم منو مامان عقب سوار شدیم حاجی گفت حاج خانم بیا جلو بشین حالا فکر می‌کنن من مسافر کشم خخخخ مامان رفت نشست جلو و انگار شوهر مامانم بود خیلی نزدیکش می‌شد و حرف میزد حتی تو دفتر خونه انگشت مامانو با دستش گرفت زد محلی که باید انگشت می‌زد انگار مامانمم بدش نمی اومد اندامهای زیباشو یه جورایی رخ حاجی بکشه و طنازی کنه! من خودم زنم می‌فهمیدم ،مخصوصا باز و بسته کردن چادرش جلو حاجی!

 
البته مامانم خیلی پاک بود میدونستم بجز بابام با کسی سر و سری نداره بابامم خوشتیپ و زیبا بود یه مرد چهارشونه با چشمان عسلی نسبتا بور مثل روسی ها بود مامانم از زیباییش بارها دیده بودم از مردان بهره کشی می‌کرد و اجناس و لوازمی را خیلی ارزون تر از برچسبشون می خرید همین ول کردن چادرش و چش چرانی فروشندگان بارها ترفندش بود میدونستم برای حاجی هم داره دام می‌ذاره بهره کشی مالی کنه اما:
نگو حاجی زرنگ تر از مامانه حالا می بینم همیشه چند قدم جلو تر از مامانم بوده مامانمم الحق هیچ جا سوتی نداده با لب تشنه برده سر چشمه تشنه برش گردونده!
بله حاجی از اون موقع دنبال مامانم بوده ، دو سه بار سر همون واردات بلور از دوبی خونمون اومد دیگه خودمونی شده بود مامان با مانتو جذب که سینه هاش دکمه هاشو می‌ترکوند پیش اونا می‌نشست و پا بپای بابام برای امتیاز گیری از حاجی مداخله می‌کرد اغلب حرف مامانم به کرسی می‌نشست تا بعد از حدود یکسال با تمام شدن وقت مستأجر
مغازه را جنس ریختن فروشنده گذاشتند، چند ماه نشد با اجناسش دادن دست مستاجر اینارو توضیح دادم بدونید که حاجی با ما بی ارتباط نبود و مدام تو خونمون به هر بهانه‌ی کوچولویی می‌اومد حتی شده آوردن آش و غذای نذری
 
 
دیگه مامانو رها نکرد اونقدر پیگیری کرد و رفت و اومد با دادن هر پوئنی که مامان خواست با شرایطی میشه گفت کاملا یکطرفه و بسود مامان حتی دادن اختیار تام یکطرفه طلاق به مامان با هم ازدواج قانونی کردند
نا پدریم زن هم داشت مامان قبول نمی‌کرد میگفت خونمو رو خرابه کسی نمی‌سازم نا پدریم که اسمشو میذارم حاجی که همان حاجی صداش می‌کنند زن اولشو آورد با مامان حرف زد خوشگم بود و مظلوم گفت من راضیم شما هم زن حاجی بشی مامان با نازو منت و اکراه قبول کرد زن حاجی بشه ، حاجی برای مهر مامانم 100سکه بهار که یکجا قبل از عقدش داد و یک طبقه آپارتمان لاکچری در میرداماد بنامش سند زد تعهد داد یکدستگاه سواری 206 تیپ پنجم براش بخره که نخرید، عوضش با کمی تأخیر هایما خرید و تهیه جهیزیه لاکچری تا بله را گفت، با کمال آسایش زندگی جدیدمونو شروع کردیم قول داد برای ماه عسل تعطیلات عید یک ماه منو مامانو ببره اروپا گردی تا ماشینو نخریده و بنام مامان نزده بود باورم نمی‌شد من فکر می‌کردم قولش مثل بابای خدابیامرز است که هی به مامان قول خرید طلا های انچنانی میداد و آخرش یه دستبند یا فوقش یه نیم‌ست اونم با دهها منت می‌خرید مسافرتشم یا شمال بود یا فوقش کیش با سمندی که مدام پمپ بنزینش داغ می‌کردو تو راه ویلان می‌شدیم . تو دلم گفتم این عوضی فقط میخوا مامان خوشگلمو مثل برده‌ی سکسی ازش استفاده کنه شاید تعطیلاتو ببرتمون فوق فوقش ترکیه
 
خونه قبلیمون افسریه بود اونم بنام مامان بود یه واحد هم از تعاونی سپاه تو دولت آباد تازه تحویل گرفته بودیم بنام بابام بود که داده بودیم رهن کامل مامان سکه و شمش خریده بود
مامی خونه افسریمونم که توش زندگی می‌کردیم تا تو خونه جدید ساکن شدیم داد رهن کامل اونم سکه خرید بعد ازدواج با حاجی بگم براتون که همه خورد و خوراکمون مفت به دستور حاجی تامین میشه حاجی بین مامان و زن اولش وقتشو تقسیم می‌کنه ماهی سه تا پنج روزش نیست میگه ماموریتم اما بیشتر وقتش پیش ماست وقتی لباس اخوندی را در میاره کت و شلوار می‌پوشه میریم تفریح یا بیرون بقدری خوشتیپ و جوون و زیباست دخترا همه بهش متلک می‌گن و بوس پرت می کنند و قلب میفرستن خیلی خوشگله و رشید
اوایل خیلی ازش بدم می‌اومد اما تو دو سه ماه اول کاری کرد که فکر کردم انگار بابای واقعیمه بابام همیشه خسته بود و انگار رنج می‌کشید هر چند پاسدار بود و درجشم بالا بود اما همش تو خونه غر می‌زد و مسئولین رژیم را فحش می‌داد و بد و بیراه می‌گفت دوستاشم مثل خودش بودن همه مخالف این رژیم بودند، اما در ظاهر طرفدار این حکومت بود مامانم میگفت مرد این همه فحششون نده اخراجت می‌کنند و گوش نمیداد تا بطور مشکوک در تصادفی فوت کرد و منو یتیم و مامانو بیوه گذاشت اونموقع من تازه 15ساله بودم

 
حاجی برای منو مامان پاس شینگن گرفت و از 25 اسفند سفر ما شروع شد رفتیم هلند اونجا هم خونه داشت نگفته بود چه خونه ای!!! ویلایی بسیار زیبا با حیاطی بزرگ و گلکاری شده و درختای میوه و باربکیو فول لاکچری با استخر گرم و سرد و یکدستگاه بی ام دبلیو کروک پارک در پارکینگ ویلا دم به دقیقه فیلم وعکس می‌گرفتم لایو میذاشتم و استوری می‌کردم انگار تو بهشتم دیگه حاجی را خیلی خیلی دوس داشتم تا نمیدیدم دلتنگش می‌شدم و کارهایی که بابام برام نکرده بود با اشاره حاجی بهترینشو انجام می‌داد قول داد تا گواهینامه ام را بگیرم هر ماشینی‌که بخوام برام بگیره سر از پا نمیشناختم اونجا حاجی هر روز یه نوع کراوات و لباس های شیک برند می‌پوشید ماهم لختی تر از اروپایی ها بودیم
دیگه بابامو فراموش کرده بودیم انگار او هیچ نبوده هر دفعه تو یک رستوران مشهور غذا می‌خوردیم مثل ریگ پول خرج می‌کردیم و گشت و گذار در کل اروپا از ایتالیا تا سوئد یخبندان و سوئیس و المان و انگلستان و فرانسه دانمارک و … 37 روز مسافرتمون طول کشید که بیشترشو هلند بودیم تو ویلای خودمون هر شبم قبل از شام سه تایی میرفتیم استخر منو مامان با سوتین و شورت حاجیم با مایو که کیرش به زیبایی زیر مایوش معلوم بود
 
 
وقت برگشت لباسهای پوشیده تن کردیم تا رسیدیم خاک ایران دیگه مامان روسریشم سر کرد حاجی هنوز با کت و شلوار بود رسیدیم فرودگاه عمامه اش را سرش گذاشت و عبایش را پوشید
روزها و ماهها گذشت من داشتم 18ساله میشدم برای حاجی خودمو لوس می‌کردم هی یاداوری می‌کردم قولت یادت نره کادوی تولدمو یکدستگاه پژو 206 تیپ 5فول آپشن خرید من از بچگیم ماشین سوار بودم خیلی زود گواهیناممو گرفتم حاجی قولشو عمل کرد گذشت و گذشت مامان شد چهل ساله جشن تولدی گرفتیم که انگار عروسی می‌کنه همه فامیل های مادریمو دعوت کرد و منم کلی از همکلاسیامو دعوت کردم اما حاجی فقط خودش بود و مادر میانسالش مامان مثل خورشید تو اون جمع میدرخشید مردای فامیل میدیدم با ترس و دزدکی به زیبایی های محسور کننده مامان نگاه می‌کردن هر چند مامان فقط کت و شلوار تنش بود فقط خط سینش معلوم بود اما همین کت و شلوارش بقدری چسب تنش بود انگار رو بدنش دوخته بودن!
خودم هم دست کمی از مامان نداشتم لباسم سکسی تر بود جوونا هم چشاشون تو پستی بلندی های من بود که آدم حسابشون نمی‌کردم
مامان جا افتاده و انگار تازه داشت تکمیل می‌شد حاجی هم با کت و شلوار دامادی پا به پای مامان می رقصیدو مامانو تو بغلش مثل موم چپ و راست بالا پایین می‌کرد کادوهای زیادی برای مامان آورده بودند شوهر خالم دونه دونه باز می‌کرد میداد خالم که اونم مثل مامانم خوشگله میخوند
 
 
حاجی بیشتر روزای ماه را خونه ما بودو شبی نبود با مامان سکس نکنه مامان تو سکس بقدری شلوغ می‌کرد اتاق من بین مون دو اتاقم بود صداش می‌اومد بعضی وقتا می‌رفتم از پشت درشون هم گوش می دادم تو سکسشون حاجی را فحش میداد میگفت من جنده ام تو کس‌کشی کسمو پاره کن صدای حاجی هم در میومد انگار دارن دعوا می‌کنند زود مامان قربان صدقه کیر حاجی می‌ رفت اونم شروع میکرد می‌گفت جنده زیرم داری چی میکنی سکسشون یک ساعتم بیشتر طول می‌کشید تازه می‌رفتن حمام اونجا هم حتمن باز سکس داشتن حاجی فقط زمانی که مامان پریود بود خونمون نبود هر سال هم یکی دو بار سفر کوتاه به هلند داشتیم که از یک هفته تجاوز نمی‌کرد من 20 ساله شده بودم حاجی کوچکترین ایرادی به طرز لباس پوشیدنم نداشت پیشش با شورتک و تاپ آستین حلقه ای می گشتم کپی و ورژن اصلاح شده مامان بودم زیبایی و تناسب اندامم زبانزد همه بود چندین خواستگار رده بالا مولتی میلیاردر داشتم انگار اونی که دنبالشم اصلا تو کره زمین نبود و نیست دومین سفر طولانی اروپاییمون رقم خورد طوری که قرار شد چهار ماه تو هلند باشیم ضمنا حاجی اقامت هلندو داشت به ما هم خیلی وقت بود اقامت گرفته بود حاجی تو رفت و آمد بود ده دوازده روز که پیشمون بود میرفت ایران یکی دو روز دیگه بر می‌گشت هلند،مامان ماه های آخر بارداریش بود قرار بود هلند وضع حمل کنه حاجی عاشق پاک باخته مامان بود و سکس با او حتی یادمه تو ماه آخر زایمانشم با مامان سکس می‌کرد مامان درد زایمانش شروع نشده رفتیم بیمارستان با عمل سزارین داداش توپل و زیبایم دنیا اومد حاجی از زن اولش یه دختر داشت زمان ازدواج با مامان عقد کرده بود زنش دیگه باردار نمیشد ضمنا حاجی دو تا هم زن صیغه‌ای داشته که بعدا فهمیدیم از اونا هم از هر کدام دو بچه داشت من تا حالا ندیدمشون اما زنای صیغه‌ایشو دیدم اونا هم خیلی خوشگل بودن

 
مامان دوره نقاهتشو می‌گذراند حاجی با من مثل پدر و دختر بازی می‌کرد یک هفته از زایمانش گذشته بود حاجی اومد اتاقم بغلم کرد بوسم کرد منم بوسش کردم عادی بود همیشه همدیگرو می‌بوسیدیم
اما این دفعه با حرارت خاصی بغلم کرد وقتی از پشت دستاشو از شونه هام اورد رو سینه هام کیر کاملا سفت شدش را لای باسنم حس کردم داشت شورتکمو پاره می‌کرد و با وجودی که بارها منو قبلنا اینجوری بغل می‌کرد کیرشم تو حال خواب میخورد کونم حس خاصی نمی‌کردم اما الان حس دیگری داشتم کسم نبض میزد و دوس داشتم کاش هر دو لخت بودیم داغی کیرشو رو چاک کسم حس می‌کردم!
من 21 سالم دارشت تمام میشد میرفتم 22 عجیب بود از هیچ مرد یا پسری تا حالا خوشم نمی‌اومد بغلم کنه الا حاجی اونم با حس پدری اما الان متفاوت بود دوس داشتم تجربه کنم خیلی دلم خواست تو ذهنم خودمو عریان در بغلش حس می‌کردم، دوس داشتم مثل مامانم با منم سکس کنه!
 
باسنمو چرخوندم رونامو بالا پایین کردمو کیرشو فشار دادم کیرش سفت‌تر شدو دیگه رو کسم بود لذتی که تا کنون تجربه‌اش را نداشتم و آشنا نبودم همه‌ی وجودمو گرفت، من بارها خودمو می مالیدم و ارضا هم میشدم اما این فرق داشت! دوس داشتم منو می‌برد رو تختم لختم می‌کرد لختش می‌کردم تا کیرشو تو خودم حس کنم حاجی درکم کرد و انگار فکرمو موبمو خوند
منو برد رو تختم هیچ کنترل و اراده ای از خودم نداشتم کاملا در اختیارش بودم نفهمیدم کی در بسته شد کی لخت شدم همینقدر فهمیدم که لبهایم تو لبهای حریص و آتشین حاجی هضم داره میشه خودمم با ولع دارم اون لبهای درشت و زیباشو میخورم من فقط در فیلمها دیده بودم هرگز تجربه اش را اونم با مردی حریص و نیازمند نداشته و نمی دانستم حالا می دیدم که من از او نیازمند ترم
فقط یه شورت لامبادا تنم بود و حاجی شورتم تنش نبود کیرش به لای پام و رونهایم میخورد و خیسی که از سر کیرش بیرون می‌زد لیزم میکرد انگار روغنی بود! حاجی فشار میداد لای رونم حس می‌کردم آتش می‌چسبونن چه حس قوی و لذتبخشی بود؟!
 
دوس داشتم حاجی با تحکم شورتمو در بیاره حتی پارش کنه وحشیانه حمله کنه بی سیرتم کنه پردمو پار کنه کیرشو با قدرت بکنه تو کسم و کوننمم پاره کنه بی اختیار از بغلش جدا شدم شورتمو در آوردم حاجی تا دید شورتمو در دراوردم لب تخت نشست
خوابیدم با خنده بغلمو براش باز کردم لخت لخت حریصانه نگاه به لای پام ،به کس تشنه‌ی کیرم نگاه کرد، بوسه‌ی آبداری از کسم کرد، اومد روم کیرشم مثل خودش زیبا بود جالبه ختنه نشده بود! شکل خاص دوس داشتنی داشت تا پوست کیرشو کشید سمت شکمش سر صورتیشو دیدم ،گفت مطمئنی؟ گفتم آره خیلی دوس دارم
گفت بذار کرم بزنم گفتم نه همینجوری دوس دارم کیرت چه زیباست؟
بیشتر پوست کیرشو جمع کرد همه سر کیرش اومد بیرون! تا ول کرد باز تا نصفه پوستش رفت سمت سرش تو عرض تختم دراز کشیدم
منتظر بودم اولین تجربه گاییده شدن با کیر ، اونم کیر ختنه نشده‌ی ناپدریم که حالا نزدیکترین مرد به خودم میدونستم و عاشقامه و بی صبرانه منتظر پاره کردن بکارتم بودم که مامانم بارها مستقیم غیر مستقیم در حراست و حفاظت از آن تشویق و ترقیبم می‌کرد هر چه زودتر تقدیم حاجی بکنم
گفت دوس نداری از اولین سکست فیلم داشته باشی؟ قبلا که تجربه نکردی؟

 
گفتم عاشقتم آره دوس دارم کاش دوربین اینجا بود بدون اینکه چیزی بگه پاشد انگار میدونسته یه شبی منو میکنه خیلی آهسته درو باز کرد زود برگشت سه پایه و دوربینی که بسیار ریزولیشن بالایی داره تو سفرهایمون عکس و فیلم های فراوانی گرفته بودیم را نقطه‌ای گذاشت و تنظیم کرد اومد روم خوابید کیرش سفت ترم شد لای پام و روی چاک کسم بود گفتم بکوون توووم گوش نداد سینه هامو خورد لب گرفتیم هرکاری می‌کردم بکنه تو کسم نکرد تا کسم از آب خودمو خودش خیس شد گفت آماده‌ای گفتم زودتر دوس دارم پارم کنی زانوهاشو بین باسنم زد افتادم بین پاهای قوی جوندارش رو تخت، کیرشو گرفت دستش نوکشو با همون پوست آویزونش که کمی سرش پیدا بود زد رو سوراخ کسم خیلی با حوصله میلیمتری جلو عقب کرد هنوز دردی نداشتم چون کیرش توم نرفته بود حس می‌کردم در سوراخمه پاهامو ۸۸ کرده بودم سرمو بلند کرده کیرشو میدیدمو کوسمم میدیدم داره لباش کلفتر میشه و با فشاری که میده انگار هنوز رو سوراخم نبود یه هلی داد یهو انگار نیشتر زدن بی اختیار گفتم عاااااعاهههه
کشید بیرون یکمی بیشتر با فشار بیشتر هل داد توم انگار واقعا کوسم پاره شد درد سوزناکی تنمو گرفت پشت سرهم بدنم می‌لرزیدو عاااع عاااااعاهههه می‌کردم و نفسم بند می‌اومد تمام وجودم درد داشت دردی که دوسش داشتم نمی‌ترسیدمو به استقبالش می‌رفتم کاش فیلممو میتونستم بفرستم تا ببینید چه صحنه های زیبایی بود انگار پردمو زده بود کیرشو کشید بیرون گفت مبارکه خانمم!گ
فهمیدم پارم کرده
 
سرم که از تخت آویزون بود بلندش کردم نیم خیز شدم دیدم سر کیرش خونیه حالا پوست کیرش جمع تر شده بود چون با دستش پوستشو سمت شکمش میداد
گفت تحمل کن این دفعه تمامه به دوربین نگاه کردم چراع قرمز لیزریش میگفت صحنه داره ثبت میشه
باز پاهامو ۸۸ کرد زانو زد بین لمبر های درشت کونم بین پاهاش گیرم داد کیرشو گذاشت در کوسم فشار داد دیگه عقبم نمی کشید هر چه می کشیدم سمت سرم با دستای قویش کمرمو گرفته بود شکمشم پاهامو به سمت سرم فشار میداد کاملا سرم از تخت آویزان بود با دهن باز عاع‌عاع و آخخخخخخخمی‌کردم نفسم بریده حتی خرخر هم نمیتونستم بکنم داشتم جر میخوردمو خودم حس می‌کردم کیرش تو نمیره شل و سفت کرد تا کمی رفت فریادم بلند شد حس کردم آب کسم خشک خشک شده! سرمو از تخت آویزون کرده بودم دیگه رحم نکرد خودمم دوس داشتم حتی تنمو کشیدم سمتش باز سرم افتاد از تختم پایین با یه فشار دیگه حس کردم به خدا دو شقه شدم کیرش هر چه می‌کرد تو نمیرفت فقط یه حالت اینکه انگار پوست بیرونش جمع میشه و فقط سر کیرو بدنه بدون پوستش میره تو کسم نفسم بند شد حالا روم خوابیده بود و عقب جلو می‌شد حس میکردم هنوزم نصف کیرشم تو نرفته اما پاره شده ام دیگه تحملم تمام شده بود فهمید کیرشو کشید بیرون سرمو آوردم بالا حدسم درست بود یک سوم کیرشم نرفته بود توم اما کیرش همش خونی بود و چاک کسم لبهایش رنگین و خونی بود نفسم اومد جا گفتم عشقم بکون میخام همشو توم حس کنم گفت باید چرب کنم نمیره کوستم خشک شده خیلی تنگی فکر نمی‌کردم این همه تنگ باشی فکر نمی‌کردم باکره باشی! عزیزم استرس داری آبت بند شده باید چربش کنم نمیره توش گفتم تو کیفم کرم دارم چربش کن فقط کیرتو چرب کن میخوام خوب حست کنم
کرمو رو پوست کیرش مالید باز زانو زد و باسنمو بین پاهاش انداخت پاهامو در حالت ۸۸ فشار داد کسم تپل بود تپل‌تر هم شد کیرشو با دستاس گذاشت دم سوراخ کوسم فشار که داد دردم اومد ،
 
باز سرم از تخت اویزون شد حالا تمام کیرش تو کسم بود از درد ناله کشیدم اما حس کردم انگار وجودم از یک تنگنا عبور کرد انگار کیر او وجودم بود نمیتونم توصیف کنم چی حالی پیدا کردم مثل اینکه خفه بشی یهویی نفس تازه و راحتی به ریه‌هات برسه درد داشتم اما نه مثل قبل کم کم دردم کمتر شد حالا لذت می‌بردم سینه هامو مشت کرد سینه های دخترانه ام را نوکشون براش سفت شده بود و رگ کرده بود حالا بغلم کرده بود و به سختی منو می‌گایید بدنم سفید مثل مروارید بود بدن حاجی هم سفید شفاف باز چند باری به دوربین نگاه کردم داشت فیلممونو می‌گرفت لذتم دم به دقیقه زیادتر میشد هرگز اینجوری نشده بودم آب کسم بی انقطاع میریخت حالا کیرش هر چند به سختی ولی راحت تر توم می رفت و بیرون می اومد خیلی حس جالبی بود همه‌ی حجم کیرشو تو کسم تو وجود حس می‌کردم پر و خالی میشد به اوج رسیدم ارگاسم شدم تازه فهمیدم که ارگاسم یعنی چه و چقدر با خود ارضایی متفاوته!

 
دیوونه شدم هر چه جون تو عضلاتم بود بی اراده منقبض شده بودند و بدن حاجی را چنگ می‌زدمو حرفهای بد بد می‌زدم حاجی هم انگار نمیخواست تمام کنه بقدری ضربانم بالا رفته و حاجی را بوسه بارن کرده بودم چشام داشت از حدقه در می‌اومد با چشمای دریده(تو فیلمم دیدم باورم نمیشد منم خیلی سکسی شده بودم و حاجی را انگار میخوام بدررم) و حریص میخواستم لبشو بخورم سرش می کشید بالا هوسم بیشتر می‌شد هر چه می‌کردم لبشو بگیرم دردمو با خوردنش تسکین بدم و اشتیاقمو شعله‌ور تر کنم هی سرشو دور می‌کرد که تو یه فرصت با سر پریدم لبشو گرفتم بهتر بگم شکارش کردم مثل پلنگ، عاشقانه و حریصانه همو خوردیم سینه هام مثل دو تا گلوله سفت و حساس شده بود تا دست می‌زد تمام تنم پر درد می‌شد! حالا میخواستم هر جور شده دستاشو از روش بندازم دور که بدتر مالشش میداد با مشت و پاشنه های پایم کمر و تنشو می‌زدم فریاد می‌زدم هر چه بدو بیراه بود نثارش می‌کردم! گازش می‌گرفتم چنگش می‌زدم که ولم کن بی حیا مردم از درد سینه هام دار میترکه نکوووون دارم میمیرم انگار میخواستن بترکن! رهایم نکرد تا لذتی عجیب تو تنم بیدار شد و تو خونم به همه عضلاتم دوید حالا دوست داشتم سینه هامو بکنه و بخوره انگار سینه هام اضافی بودن با خوردن و کندش حالم بهتر میشد! التماسش کردم اونم وحشی شد با قلدری تو بغلش اسیرم کرده بود میگفت لنگه مامانتی جنده‌ی بی حیا باید روتو کم کنم باید کونتم پاره کنم حالا کجاشو دیدی جنده خانوووم آخ که چه لذتی با گفتن این حرفا می‌کردم میگفتم عرشو نداری پارم کنی مردی کونمو پاره کن تا آبروتو ببرم جاکش دیوووث بی پدر و …حاجی دیونه تر می‌شدو انگار کیرش بزرگتر میشد تا میتونست حرفای زشت بارم می‌کردگفت میدونستم جنده مال خودم میشی حالا زن سوگلیم تویی بعد از این بیشتر وقتم مال توست تو فاحشه خوشگل منی مگه نه منم با اشتیاق گفتم آره زنتم جنده تم فاحشه توام دوست دارم همه جاتو دوس دارم
مبخوام زیرت پاره بشم
اسیرت بشم و …

 
هر چه زمان می‌گذشت خوشم می اومد و تاییدش می‌کردم از قدرت مردونگیش می‌گفتم که چقدر قویه از سکسهای با مامانمو می‌گفتم دیووونش می‌کردم دیگه داشتم تو بقلش کم می‌آوردم تا به ارامش رسیدم هنوز حاجی مثل شیر تو کس پاره شده ام می‌کوبید چلق چلق پر خالی شدن کیرش اتاقو پرکرده و لذتمو زیادتر می‌کرد دوست داشتم فیلمو زودتر ببینم که چطوری پاره شدم چقدر خون اومده دیگه همش لذت بود و دردی نداشتم که یهو کیرشو کشید بیرون پاشید رو شکمو سینه هام اونهمه آب نمیدونم تو کجای تنش بود نخستین سکسمون به پایان رسید حالا پشیمانی سراغم اومده بود که چرا به مامانم خیانت کردم اما کار از کار گذشته بود به لذتی که برده بودم فکر می‌کردم و به آینده که دیگه بین منو ناپدریم رابطه جدیدی حکمفرما بود مثل خودشو مامانم ! از نوازش و دادن آرامشش لحظه ای غافل نشد شاید نیمساعت استادانه تا رسیدنم به حال طبیعی همراهیم کرد انگار میدونست کجامو نوازش کنه مثل همون احساس خارشی که پشتت می‌کنب هر چه تقلا می‌زنی دستات به اونجا نمی‌رسه و دلت غنج میره میخای یکی اون نقطه را بخارونه دستشو درست تو مرکز اونجام میذاشت و نواشم میکردو سیر می‌شدم!!حالمو خوب خوب کرد دیگه انگار همون آرمیتای قبل سکسم بودم به هیچ خیانت و ترسی فکر نمی‌کردم بوسیدمشو تا میتونستم ازش تشکر کردم
اونم تشکر کرد منو خانمش نامید و قول کادویی را برای باکرگیم داد!
 
گفت اگه اجازه بدی برم پیش مامانت تا تنها نباشه آرمیتا جون ،عشقم اینجا که ماشین BMW مال توعه برسیم ایران اون ماشین قراضه را میندازی دور لنگیه همین ماشینو برات می‌خرم (BMW i8)
پاشدو لباس پوشیدو منو تمیز کردو لباس خوابمو از کمدم آورد با یه شورت شبیه و رنگ لباس خوابم پوشوند گفت شب حمام نکن ممکنه باز خون ریزی کنی فردا با هم دوش می‌گیریم باز از رو شورتم کوسمو بوسید رفت دوربینو خاموش کرد همه‌ی این حرکات بدون اینکه این آخراش یادم باشه فیلمبرداری می‌شد دوربینو از رو سه پایه ورداشت داد بمن و رفت پیش مامانمو داداش کوچولوم
منم بی صبرانه فیلمو از اول تا آخر با هیجان و لذتی خارالعاده نگاه کردم و بازم دلم میخواست بیاد تکرار کنیم تا خوابم برد

تا مامانم خوب بشه هر شب حاجی منو گایید از هلند برگشته بودیم داداش خوشگلم با شناسنامه ایرانی هلندی دنیای منو مامانو حاجی را شیرین تر کرده بود
حاجی تقریبا اغلب روزها منو می‌گایید تا مدتی مامانو نگایید چون مامان آمادگیشو نداشت بعضی شباهم دزدکی مامانو خواب می‌کرد می‌اومد شبا هم منو می‌گاییدو زود می رفت پیش مامان
حاجی تو هر نقطه خوب تهران تعدادی واحد مسکونی داشت بعضی ها خالی بودن برای فروش بود چندتایی هم موبله بود از یکی یکی انها با گاییدن روزانه من پرده برداری میشد
منتظر ماشین جدیدم شدم باورم نمی‌شد تا چند روز دیگه BMW i8تو خیابونای تهران ویراژ بدم که تو خوابم تصورشو نمی‌کردم
با حاجی خیلی روزها سکس داریم تو یکی از واحدهای خالی مبلمان شده فرمانیه‌اش چند روز سکس داشتیم
 
یه روز منو برد پارک چیتگر رفتیم تو یکی از زیبا ترین برجها تو طبقه بیستم چه ویویی؟! چه مبلمانی؟! داشتیم آماده سکس می‌شدیم تو بغلش بودم با سینه هام بازی می‌کردو میبوسیدو دندون میزد گفت اینجا چطوره؟ زن قانونیم که شدی همینو میندازم مهرت ، گفتم مرسی من مال توام چه بدی چه ندی همه‌ی دارایی هاتم مال دوتامونو مال سه تاموون مال داداشمم هست و… گفتم حاجی یه چیز بپرسم واقعیتشو میگی ؟
گفت تو جونمم بخای میدم آره میگم هر چند به ضررم باشه
گفتم نه عشقم اونجوری نیست خواستم بدونم از کی مامانمو زیر نظر داشتی و چطور راضی کردی به ازدواج ؟
 
گفت داستانش مفصله می‌گم دارم میرم ماموریت سه یا چهار روز دیگه میام شب میریم خونه برج فرشته همونجایی که نخستین بار با مامانت سکس کردیم بازسازی می‌کنیم تا بفهمی ! ضمنا مامانتو درست ۱۹ شهریور ۱۳۹۶ بین ساعت ۱۶ تا ۱۸ تو جلسه اعضای تعاونی مسکن که دیدم و حرفهای سنجیده و بسیار محکمه پسند زد فکر کردم از رو نوشته حرف می‌زنه دیدم نه بداهه می‌گه و همه را متوجه خودش کرد و مدیرعامل تعاونی را مجاب به اجرای پیشنهادش کرد از فاصله چند متری چهره‌شو تا دیدم منقلب شدم از اون روز نقشه کشیدم باید این زنو صاحب بشم ،در پایان جلسه پرسیدم اون زن کی بود این همه شجاع و کارشناسانه حرف زد؟ گفتن زن فلانی که شناختم رفتم پیششون صداش کردم مامانتم میدونستم میاد همه تو اون شلوغی با هم حرف می‌زدن تا مامانتو دیدم واقعا عاشقش شدم و حس کردم او هم از من بدش نمیاد ولی مقید سخت به شوهرشه رفت اومدمون زیاد شد و هر بار بیشتر شیفته اش شدم حاضر بودم با تمام داراییم مامانتو عوض کنم باور کن اگه بابات میگفت بی چون و چرا این کارو می‌کردم خیلی امتحان کردم دیدم نه نمیشه به این زن پیشنهاد سکس داد خیلی مقیده با وجودی که راحت طنازی می‌کرد دریافتم از هوش زیادشه ضمنا مامانتو من برای یکبار نمیخواستم دیدم از زیباییش مثل یک اسلحه بی رقیب فقط بسود خود و شما ها استفاده می‌کنه تا انگار اتفاقات طبیعی و حوادث یار من شد متاسفانه بابات فوت کرد راه بمن دیگه کاملا هموار شد ! بقیشم تو ساختمان فرشته می‌گم تا صبح میخوام با هم باشیم، منم تا از ماموریت اومدم آفتابی نمیشم فقط بتو میگم اومدم یک شب را با هم باشیم تا بدونی مامانت چطور راضی شد
شب موعود فرا رسید:

 
از سر شب تا صبح تو واحدی در برجی از فرشته با هم بودیم و سه بار سکس کردیم که
شرحشو زیر میدم
گفتم با مامان کی میخای سکس کنی گفت میخوام حداقل سه ماه از زایمانش بگذره بعد
پرسیدم چرا؟
گفت در سکس، تو و مامانت هر دو انگار یک نفرید هیچ تفاوتی با مامانت نداری هر دو تحرکتان بی نظیره مامانت حتی بیشتر از تو تحرک داره فعلا تا رحمش به وضع طبیعی برگرده زمان نیاز داره درسته سزارین شده اما هنوز محل عملش خام است و ترمیم نشده گذاشتیم تا سلامتشو بدست بیاره
تو بغل هم بودیم هر دو لخت ساعتی بوسیدن و لیسیدن
 
گفت مامانتو اینجوری راضی کردم شروع کرد نقطه به نقطه تنمو خوردن و لیسیدن هر چه التماس می‌کردم بکون تو کسم کونم گوش نداد نیم ساعتی گذشت دیگه دیوونم کرده بود افتاد جانمو کسمو چنان گایید هر لحظه انگار میخوا خودشم با اون هیکلش بیاد توم از روی ساعت منو نزدیک دو ساعت از کس و کون، گایید همه اون مراحلی که شب اولم گفتم از سرم گذشت تا بدنم چنان سست شد و لش برگردوند بالشی گذاشت زیر دلم مثل حمله دشمن به دشمن خونی اونقدر از کس و کونم گایید تا باز به همان حال افتادمو التماس که ادامه بده سینه هام باز شروع کرد به درد و فحش دادم دیگه داشتم می‌مردم که با ادامه سکسو اسارت جان کاهانه ارگاسم شدم با ارگاسمم انگار بدن گر گرفته ام را یهویی بندازن تو آب خنک آبشو ریخت توی کوسم چشام بسته نمیشد و دهانم باز مونده بود فکم را نمیتونستم ببندم عاع عاع کنان انگار یک دنیا درد از تنم خالی شد و سبک مثل پر کاه شدم !! بله اینم تجربه ای بود که غیر از حاجی فکر نمیکنم هیچ مردی می‌تونست انجام بده! خودشم بی حس افتاد انگار هیچ جانی در تنش نمانده!
تا حالمون جا اومد
پرسیدم چرا ختنه نشدی گفت پیامبر سنتم بخاطر اون ختنم نکردن
توضیح داد:
بخاطر همین پوسته من دیر ارضا میشم
هر زنی تا یک بار با او سکس کنم دیگه ترکم نمی‌کنه مامانتم تا لذت سکسمو دید عاشقم شد اون سرویس طلا یادته کارتیه را میگم اونو بهش گرفتم راضی شد یک بار قبل از بله گفتن و عقدمون با هم سکس کنیم اگه پسندید با من ازدواج کنه ، همه شرایطشم خواهم پذیرفت اگه نه باز هرچه خواست راضیش می‌کنم هر کدام سی خودمون بریم من مامانتو سالها بود دیده عاشقش بودم تا آخر عمرمم بود رهاش نمی‌کردم

 
گفت :
اون شب از ساعت 11 تا یک ساعت از نصف شب رفته با مامانت سکس کردم تا تسلیمم شد هنوز اوکی نداده بود!! بعد از اذان صبح دو ساعت و نیم یک کله مامانتو گاییدم هر بار اندازه یک لیوان آب ریختم تو کسش بار آخر هردو مثل مرده بودیم تا عاشق سکسم شد و بله را اونجا گفت همان شبی که تو خونه مامان بزرگت مونده بودی در واقع تو را دنبال نخود سیاه فرستاد با من بود تو همین اتاق و همین خونه
گفتم ای ناقلا راستی منوتو محرمیم گناه نیست سکس می‌کنیم؟
گفت نه اینا همش چرت وپرته گوش نده
هر زمان خودت خواستی عقد هم می کنیم اما مامانت نباید بدونه هیچ مشکل قانونی هم ندارد عقدمون ثبت میشه اگر هم دوس نداری ازدواجمون سفید خواهد ماند تا باز تو تصمیم بگیری هر کدام از خونه هایی که رفتیم را دوس داشتی مهرت می‌کنم و هر چه خواستی برایت میخرم
حالا حاجی مثل غلام حلقه بگوشمه هنوز قصد ازدواج ندارم یک بارم آبستن شدم تا پریود نشدم فهمیدم با قرص و کلی مکافات از شرش خلاص شدم
فیلم حجله ام با حاجی را دارم تا حالا هزاران بار نگاه کردم و با حاجی نگاه می‌کنیم بیش از دو ساعته هرچند از ملاها بدم میاد اما حاجی ملا نیست عشقه ععععععشق تا حال نذاشته مامانم بو ببره که دخترشم مثل خودش بیشتر از خودش هر روزه جررر میده دیشب تولدم بود شدم 22ساله

 
حاجی تقریبا مال منو مامان شده ماهی یکبارم نوبته اون سه تاش نمیشه حتما اونا هم به کسای دیگه کس میدن!
آرمیتا
***

اینم یه>>>  کلیپ سکسی از کوس دادن یه زن شوهر دار <<< به طلبکار شوهرش فیلمشم گرفته برای شوهرش. حالشو ببرین
 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *