داستان سکسی تقدیم به شما
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
گرمای تابستون اینقدر کلافم کرده بود که مغزم کار نمیکرد فقط میخواستم زود برم اونور خیابون یه پرشیا سفید محکم زد بهم چشام سیاهی رفت به یک دقیقه نرسیده بود که مردم دورم جمع شدن راننده هراسون میگفت بخدا خودش پرید جلو ماشین و محکم میزد تو سر خودش من دردی نداشتم فقط تو زمین افتاده بودم و از ازدحام جمعیت ترس ورم داشت خواستم بلند شم یه آقا گفت بشین آقا الان داغی حالیت نیست بزار زنگ زدیم اورژانس بیاد
اون لحظه های کابوس وار گذشت و رسیدیم بیمارستان عکس گرفتن متوجه شدم دستم شکسته خلاصه بخاطر عقاید مادرم بیخیال دیه شدیم
شب بود برگشتیم خونه زنگ زدم به حسین آقا ماجرا گفتم خیلی نگران شد از تن صداش مشخص بود خیلی براش مهمم چند باری گفتم نمیخواد بیای عیادتم ولی قبول نکرد و گفت حرف نباشه میخوام بیام ببینمت
روز بعد غروب زنگ خونمون زدن ، بابام درو زد به مامانم گفت چادر سر کن صاحبکار رضا داره میاد بالا
تو اتاق دراز کشیده بودم و صحبت های بابام اینا رو با حسین آقا می شنیدم که حسین آقا گفت با اجازتون من برم تو اتاق رضا رو ببیینم در اتاقم نیم باز بود حسین آقا اومد آروم گفت قربونت بشم چیکار کردی با خودت نگاش کردم، هیچی دیدی که من چقدر خنگم همیشه یه گندی برای زدن دارم دستش کشید رو سرم از پیشونیم بوس کرد گفتم وای تو رو خدا بابام اینا میبینن گفت نترس از اینور اصلا تختت مشخص نیست گفتم حالا که دستم شکسته و این ماه آخر نمیتونم بیام سر کار اگ دلتنگت شدم چیکار کنم لبخند زد سرش آورد کنار گوشم آروم گفت آدرس خونمو که بلدی و دوباره یه بوس از لپم کرد منم دستم بردم سمت صورتش دست کشیدم رو ریشاش نگاه چشماش کردم گفتم دوست دارم ممنون که اومدی با حالت شوخی بلند جواب داد خواهش میکنم رضا جان دلم نمیخواست از پیشم بره ولی نمیشد زیاد تو اتاق باشه تابلو میشد
یه هفته گذشت یکم سرحال شدم مقدمه چیدم پیش مامان بابام تا برم پیش حسین آقا الکی گفتم حوصلم سر رفته قرار با دوستم برم بیرون حال هوام عوض بشه سرکوفت های بابام شروع شد فقط میری بیرون مراقب ماشین ها باش اونا نمیدونن تو کوری مجبور بودم حرف های تلخش تحمل کنم
پیام دادم سلام عزیزم خوبی هستی غروب بیام پیشت جواب داد سلام رضا جان ببخشید دیشب اتفاقی برای یه معامله کاری اومدم ترکیه میخواستم بهت امروز بگم تا الان که خودت پیام دادی. خیلی ناراحت شده بودم از اینکه حتی یه خبر بهم نداده ولی خودمو آروم کردم خب اونم گرفتاری های خودشو داره دوباره پیام دادم کی برمیگردی جواب داد ۱۰ روزه. تو اون مدت حس بیقراری داشتم و مجازی باهاش در ارتباط بودم ولی دلم لمس بدنش و اون بغل گرم مردونس رو میخواست اومدنش با سه روز تاخیر بود و اواسط شهریور اومد شب رفتم پیشش درو که باز کرد زود بغلش کردم اینقدر دلتنگش بودم یهو زدم زیر گریه تعجب کرد و گفت واقعا داری گریه میکنی؟ آخه چرا؟ گفتم من خیلی دوست دارم من به دیدنت عادت کرده بودم. با لحن شوخی گفت ترسیدی منو بدزدن گفتم ترسیدم دیگه نخوای منو ببینی هیچی نگفت فقط حس کردم خودشم یکم جا خورد که چقدر بهش وابسته شدم ،نشستیم رو مبل برام آبمیوه آورد اومد کنارم دست کشید رو سرم گفت حسش داری امشب بهم حال بدی؟ بدون معطلی گفتم چشم قیافش کج کرد رضا چرا میگی چشم مگه میخوای انجام وظیفه کنی گفتم نه خب و منتظر جمله ای بودم تا به ذهنم بیاد بگم و حرفمو جمع کنم گفت حالا ولش دستت اذیت نمیشه ؟خندیدم گفتم مگه قرار با دستم کاری کنی گفت نه منظورم اینه دست راستت شکسته این مدت چجوری با دستت حساب کردی خندم گرفته بود از حرفاش گفتم با دست چپ وقتی مجبور باشی با دست غیر تخصصی هم میزنی دیگ صورتش آورد جلوتر و شروع کرد به لب گرفتن ازم منم تشنه تشنه بودم داشتیم لبای همدیگرو میخوردیم، دلت برای کیرمم تنگ شده بود رضا، آره حسین آقا دلم برای همه چیت تنگ شده بود، دیونه حسین آقا چیه میگی بگو حسین، نمیتونم عادت کردم اینجوری بهتره ادم باید شوهرش با احترام صدا کنه، خندید از دست تو، رفت سمت گردنم خیلی رو گردنم حساسم و با خوردنش حشری تر شدم گفتم دیگه نمیتونم لطفا زودتر لباس در بیاریم بریم تو اتاق
دیدم حسین آقا بدنش شیو کرده بود ولی تیغ تیغ موهاش در اومده بود گفتم چرا موهای بدنت زدی گفت گرم بود و خیلی بلند شده بودن،حقیقتش یکم زد تو ذوقم چون اصلا از بدن شیو شده خوشم نمیاد مگه قسمت های واجب بدن نگام کرد چیه بدت اومد گفتم نه چرا بدم بیاد و بغلش کردم همش بهش میگفتم دوست دارم و بدنش بوس میکردم اونم با کونم بازی میکرد و میگفت امشب قرار بزنم توش آره؟ آره عزیزم مال توئه تو فقط باید بکنیش با این حرفم عطش شهوتش بیشتر شد گفت بیا زود برام بخور رفتم بین پاش و براش ساک میزدم در این حین برا خودمم جق میزدم ولی خب یکم شونه ام درد گرفت سرمو فشار میداد تا ته کیرشو بخورم ولی عوق میزدم درد شونه ام باعث شد کیرم بخوابه و ی جورایی موقع ساک زدن انگار داشتم انجام وظیفه میکردم
تا لذت بردن سرم به سمت پایین برد گفت تخمامو بخور که هیچکس مثل خودت نمیتونه بخوره حرفش یه جورایی ناراحتم کرد مگه از وقتی با من بوده با کسی دیگه ای هم رابطه داشته؟ نه رضا منظورش قبل تو بوده چقدر تو گیجی. رفتم تخماش لیس زدم حسین آقا خیلی لذت میبرد گفت با دست چپت هم با کیرم بازی کن منم حرفاشو انجام میدادم یکم گذشت گفت دراز بکش زیر کمرم بالشت گذاشت و پاهامو داد بالا بی حس کننده رو زد به سوراخم کیرش فشار داد ،درد داشتم و هی بهش میگفتم یکم آروم تر ولی خب زیاد توجه نمیکرد به هر سختی بود کیرش تا ته جا کرد تو شروع کرد تلمبه زدن واقعا لذت نمیبردم و فقط درد داشتم دو دقیقه تلمبه زد یهو وایساد و آه بلندی کشید متوجه شدم ارضا شده کاندوم در آورد گذاشت لای دستمال و کنارم دراز کشید رضا تو چرا ارضا نشدی الکی گفتم چون شما بی خبر ارضا شدی گیر داد گردنت میخورم جق بزن آبت بیاد رو گردنم حساس بودم ولی حرفای حسین آقا یکم روم تاثیر منفی گذاشته بود گردنم خورد و بعد چند دقیقه جق زدن آبم اومد خیلی لذت نبردم و فقط ارضا شدم
اون شب گذشت فکرم خیلی درگیر بود حس میکردم عشقم یکطرفس ذهنم پر شده بود از آشفتگی و خود خوری میکردم
بعد اون روز چن باری به حسین اقا گفتم بریم بیرون یا برم خونش ببینمش ولی گفت درگیر کارشه و حتما تو ماه دیگه سرش خلوت شد همدیگرو میبینیم این حرفاش باعث میشد بیشتر حس کنم واقعا دوسم نداره ولی از اونجا که عشق آدمو کور و کر میکنه نمیخواستم حقیقت رو بپذیرم اوایل مهر ماه بود و منم چند روزی درگیر مدرسه و کتاب جلد کردن این چیزا بودم یکم ک گذشت دلتنگی بیشتر اذیتم میکرد واقعا نمیتونستم دوری و نبودش تحمل کنم پیام دادم سلام حسین آقا لطفا امشب بزارید ببینمتون بخدا دیگه طاقت ندارم نیم ساعتی منتظر بودم ولی جواب نداد زنگ زدم بهش برداشت گفتم سلام حسین آقا کجایی گفت سرکار درگیر بودم جونم کاری داری گفتم اس دادم جواب ندادی میخواستم ببینم میشه امشب ببینمت گفت بهت تا عصر خبر میدم و خدافظی کردیم
حالم خیلی گرفته شد حتی انتظار نداشتم لحظه ای فکر کنه چه برسه به اینکه بگه خبر میدم اعصابم خورد بود و ساعت برام دیر میگذشت
عصر بود اس داد رضا ساعت ۸ بیا خونم گفتم چشم نمیشه با ماشین بیای دنبالم گفت ترافیکه منم خسته ام اسنپ بگیر بیا
حرفاش و رفتارش ناراحتم میکرد ولی اینقدر دلتنگ بودم که فقط میخواستم ببینمش گفتم باشه ۸ میبینمت
دلم میخواست جرات بیان ناراحتیم بابت رفتاراش رو داشته باشم شب شد رفتم خونش همین که درو بست محکم بغلم کرد سرمو بو میکشید و میگفت میدونی چقدر دلم برات تنگ شده و نوازشم میکرد تو شوک بودم انتظار این رفتارای عاطفی رو ازش نداشتم ولی خب خوشحال بودم نشستیم رو مبل بهش نگاه کردم حسین آقا خیلی دلم تنگ شده بود، میدونم رضا جان ولی بخدا درگیر بودم،رفتم تو بغلش لباس رسمی تنش بود چون رفته بود شام بگیره و چند دقیقه قبل من رسیده بود یقه پیراهنش باز بود موهای سینش دیدم بلند شده حس بهتری داشتم و همدیگرو بوس میکردیم تو چشمام نگاه کرد گفت خستگی کار رو فقط تو میتونی از بین ببری با اون سکس محشرت دوباره بغلش کردم خودمو جمع کردم تو سینش گفتم میشه امشب سکس عجله ای نباشه میشه بهم محبت کنی بعدش سکس کنیم دلم میخواد قبلش کلی بوسم کنی و نوازش کنی سرمو فشار داد رو سینش گفت باشه قربونت بشم هر جور تو بگی حال میکنیم منم سرمو رو سینش تکون میدادم و خودمو لوس میکردم از پیشونیم بوس میکرد نوازشم میکرد بوسه هاش رو چشمام لذتی وصف نشدنی داشت دوباره حس کردم دوسم داره بهش گفتم ی سوال کنم راستشو میگی گفت جونم بپرس گفتم از من خوشت میاد؟ گفت اره عزیزم تو خیلی پسر مهربون و مودبی هستی به چشماش نگاه کردم گفتم لطفا هیچوقت تنهام نذار گفت خیالت راحت من اهل ترک کردن نیستم دستم رفت سمت کیرش که زیر شلوار پارچه ای مشکی راست شده بود کیرشو از رو شلوار میمالیدم و از هم لب میگرفتیم گفت زبونت بده و زبونم رو جنون وار میک میزد نگاش کردم گفتم بریم تو اتاق گفت باشه
سرپا جلوم وایستاده بود و داشت پیراهنش در میآورد بغلش کردم طوری ک سرم چسبیده بود به کیرش گفتم زیپتو باز کن اولش اینجوری بخورم دکمه های پیراهنش باز بود و موهای بدنش جذاب تر دیده میشدن
کیرشو کردم دهنم و با عطش تا ته حلقم فرو میکردم ی نفس میکشیدم دوباره تا ته میرفتم طاقت نیاورد گفت بذار شلوار در بیارم خایه هام رو بکن تو دهنت تخماش تو دهنم بود و از پایین بهش نگاه میکردم چشمام بسته بود و از شدت لذت انگار تو ی دنیا دیگه بود دیگه کامل جفت تخماش کردم دهنم خیس خیس شدن گفت رضا میخوام کونتو به حال بیارم
این بار وازلین آورد گفت بی حس کنندم تموم شده این خیلی چربه اذیت نمیشی دراز کشیدم یه بالشت گذاشت زیر کمرم انگشتش زد به وازلین و با سوراخم بازی میکرد دستش اومد بالا و کیرمو چرب کرد خیلی حس خوبی داشتم که با کیرم بازی میکرد شهوت وجودم گرفته بود گفتم بیا بکن توش گفت کاندوم
ندارم دوس داری بدون کاندوم ؟ سرمو تکون دادم گفتم من جز تو با کسی نبودم اگه تو بدت نمیاد من مشکلی ندارم از لپم بوس کرد گفت ای جونم قول میدم امشب یه حال خوب بهت بدم تا تلافی این همه مدت در بیاد
کلی وازلین به کیرش زد و سر کیرش دم سوراخم بازی میداد منم با کیرم ور میرفتم گفتم حسین آقا بزن توش دیگ دارم میمیرم گفت التماس کن بکنمت چشمام بستم گفتم خواهش میکنم بکن گفت نه بیشتر گفتم تو رو خدا کیرت تا ته بزن توش دلم کیر میخواد گفت حالا شد باشه رضا بهت کیر میدم امشب سیر میشی خیالت راحت آروم آروم کیرش کرد تو دو سه بار عقب جلو کرد دردی نداشتم و فقط میگفتم بکن منو، تلمبه هاش آروم بود ولی تا ته کیرشو میکرد تو کونم خودشو خم کرد و در حین تلمبه زدن لب میگرفتیم منم برا خودم جق میزدم گفتم حسین آقا تند تند بزن میخوام آبم بیاد پاهام جمع کرد و به سمت بالا برد تند تند تلمبه میزد و صدای شلپ شلوپ کل اتاق رو گرفته بود میگفت رضا خوب میکنمت گفتم آره داری کونمو جر میدی به چشماش نگاه کردم و آبم پاچید تلمبه هاش محکم تر شدن گفت کونت آبیاری میکنم و با فشار آبش ریخت توم کنارم دراز کشید گفت دمت گرم چه حالی داد چیزی نگفتم فقط سرم بردم کنار بازوش و بوسش میکردم گفت میرم خودمو بشورم تو هم بعدش خودتو خالی کن خوب نیست اسپرم تو مقعدت بمونه گفتم چشم
رفت ماکروویو روشن کرد و غذا رو گذاشت توش گرم کرد بعد غذا فیلم دیدیم و کلی خوش گذشت اون شب پیشش موندم فرداش هم جمعه بود و تا دیر وقت بیدار بودیم
دو روز بعدش اومد دنبالم و رفتیم بیرون تو ماشین دستام میگرفت و بوسشون می کرد من تو اوج لذت روحی بودم موقع شام خوردن حسین آقا کم خورد فهمیدم قبلش یکم مشروب خورده منو رسوند خونه و آخر شب تو واتساپ ویس داد باز کردم دیدم داره گریه میکنه و میگه خیلی دوست دارم رضا وقتی با منی حس خوبی دارم دلم میخواد همیشه دوست بمونیم پیام دادم عزیزم لطفا گریه نکن منم دوست دارم از همه آدما بیشتر دوست دارم حتی از مامانم حرفام عین واقعیت بود یکم آرومش کردم یه آهنگ برام فرستاد گفت اینو گوش کن حرفای دلم به توئه آهنگ دوست دارم نرو شهره بود خیلی حس خوبی داشتم درسته از گریه هاش ناراحت میشدم ولی خب از اینکه یه مرد بخاطر عشق به من گریه میکنه حس با ارزش بودن بهم دست میداد ارزش و محبتی که هیچوقت از سمت پدرم بهم داده نشد چون ازش جز تحقیر و سرزنش چیزی بخاطر نداشتم بعد اون شب چند باری رفتیم بیرون و چند باری رابطه داشتیم حس میکردم رابطمون جدیه و بهش اطمینان خاطر داشتم
۲۳ آبان روز تولد حسین آقا بود بعد ۴ روز ندیدنش میخواستم سوپرایزش کنم و تولدشو تبریک بگم ی کیک گرفتم و بی خبر رفتم سمت خونش تو راه کلی اتفاقات شاد و خوب پیش بینی میکردم مثل دیونه ها میخندیدم و سرخوش بودم،رسیدم آیفون زدم کیک گذاشتم یکم اونطرف تا تو تصویر نبینه، منو دید یکم شوکه شد ولی درو زد رفتم بالا درو باز کردم گفتم تولدت مبارک انگار خیلی هم خوشحال نشد صورتم بوس کرد گفت ممنون عزیزم که به یادم بودی کیک گذاشت رو اوپن انگار مهمون داشت رفتم تو حال دیدم از تو اتاق یه خانم ۲۹/۳۰ ساله اومد بیرون خشکم زده بود خانمه با حالت طلبکاری به حسین اقا نگاه کرد گفت این کیه تو خونس گفت شاگردمه کیک گرفته برا تولدم بعد خانمه گفت اها و دستش آورد جلو گفت خوشبختم عزیزم مینا هستم تو حال خودم نبودم هنوز تو شوک بودم دستمو بردم جلو نمیدونم حتی در جوابش چی گفتم کلی فکر تو چند ثانیه اومد به ذهنم به حسین آقا نگاه کردم گفتم یه لحظه میای تو اتاق، دستام داشت میلرزید گفتم حسین آقا این خانم کیه گفت هیچی رفیقمه هر چند وقت یک بار میاد باهم یه حالی میکنیم اشک دور چشمم حلقه زد با صدای بغض آلود گفتم چی داری میگی خجالت نمیکشی جلوی من اینارو میگی با تعجب نگاه کرد گفت خجالت چیه برا چی خجالت بکشم بهش گفتم من کلی ذوق داشتم برات کیک آوردم تا خوشحالت کنم اونوقت جلو من پرو پرو میگی هر چند وقت یه بار میاد ی حالی باهم میکنیم پوز خند زد گفت چی دارم میشنوم مگه تو ناراحت میشی من با کسی سکس کنم؟ گفتم آره من دوست دارم گفت خب منم قلبا دوست دارم تو بچه خوبی هستی صدام بلند تر کردم چی میگی آخه چطوری دلت اومد بهم خیانت کنی حرفمو با خنده های معنادارش قطع کرد گفت ی لحظه وایسا تو الان چی گفتی مگه تو دختری که اينجوری میگی حرفاش غرورم له کرد قلبم شکست حس پوچی و بی ارزشی داشتم گفتم من اینقدر بهت احساسات داشتم چجوری دلت میاد اینارو بهم بگی گفت بخدا من درک نمیکنم چرا ناراحتی نکنه تو فاز زن و شوهری گرفتی رو دوستیمون گفتم آره مگه غیر اینه خندید و گفت پسر جان حالت خوب نیست ما جفتمون مردیم دقیقا چه فکری کردی که همچین فازی گرفتی حرفاش بیشتر از قبل زخم میزد به قلبم حس میکردم باهام بازی کرده حتی احساسات من رو جدی نگرفته بود اشکام سرازیر شده بودن گفتم بخدا انگار داری باهام شوخی میکنی من خیلی دوست دارم این حرفا چیه میزنی گفت رضا خجالت
بکش مگه دختری که داری اینجوری رفتار میکنی من فکر کردم دوستیم نمیدونستم تو ذهنت از من برا خودت شوهر ساختی گفتم چه دوستی که باهم رابطه داشتیم گفت خب دوستی در کنار رابطه جنسی بود دیگه
تحمل شنیدن حرفاش نداشتم گفتم متاسفم برات دیگه رابطمون تموم شده با لحن تحقیر آمیز گفت چی داری میگی رضا بخدا شاخ در آوردم فکر میکردم میدونی هدف رابطه ما چیه نکنه انتظار داری بیام خواستگاریت از اتاق زدم بیرون دیدم اون جنده(مینا) با تعجب نگاه میکنه درو محکم بستم و از خونش اومدم بیرون تو تاکسی به زحمت گریه هام کنترل کردم حس میکردم ی دستمال کاغذی هستم که مصرف شدم از اینکه احساساتم حتی جدی گرفته نشده غمگین بودم از اینکه اون همه محبت و عشق تو رابطمون رو بی هدف شمورد سر شکسته بودم
چند روزی گذشت دیدم پیامی نداد تا ابراز پشیمانی کنه بهش پیام دادم حسین آقا حداقل یه معذرت خواهی میکردی آدم اشتباه میکنه منم درک داشتم میبخشیدمت جواب داد فکر کنم منظورم واضح گفتم اگ فاز لاو نداری و خواستی رفاقت کنی من اوکیم
از خودم نفرت پیدا کردم حس کردم خیلی ناچیزم آخرین پیامو دادم:من که جای تو خجالت کشیدم تو چجوری با احساساتم بازی کردی و خجالت نکشیدی؟ بای برای همیشه
جوابی نداد و منم هیچ وقت دیگه پیام ندادم
چند ماه گذشت تا به زندگی عادیم برگشتم و تونستم فراموشش کنم
پایان
نوشته: رضا
نوشته های مرتبط:
اولین سکسم تو 17 سالگی با زن 34 ساله (۲ و پایانی)
هفده سالگی
از کودکی تا ۳۸ سالگی (۱)
16 سالگی السانا (۳)
16 سالگی السانا (۲)
۱۶ سالگی السانا (۱)
کون دادنم تو سن ۱۵ سالگی
۱۷ سالگی (۱)
۱۷ سالگی (۲)
کون کردنی که در ۳۵ سالگی چسبید
ساک تو ۱۴ سالگی
اولین سکس من در ۱۵ سالگی
اولین سکسم تو 17 سالگی با زن 34 ساله (۱)
دید زدن هیکل لخت خواهرزن از ۱۶ تا ۱۹ سالگی
اولین رابطه گی در ۲۳ سالگی (۲)
تجاوز در ۱۴ سالگی
اولین رابطه گی در ۲۳ سالگی (۱)
سکس پولی در نوزده سالگی
اولین سکس در ۱۷ سالگی
خاطره دردناک کون دادن در ده سالگی
در ۱۶ سالگی کون دادم
در ۴۵ سالگی کونی واقعی شدم
۱۶ سالگی یه پسر
اولین بار در ۳۰ سالگی کون دادم (۲)
اولین بار در ۳۰ سالگی کون دادم (۱)
اولین و آخرین بار در ۲۸ سالگی
زنپوشی زوری تو ۱۴ سالگی
رابطه رمانتيک در 14 سالگی
کص دادنم تو 14 سالگی
سکس با همکلاسی در ۱۶ سالگی
کون دادن در ۳۵ سالگی
اولین طعم کون دادن در ۱۵ سالگی
اولین رابطه گِی در ۱۵ سالگی
من و اولین رابطه زندگیم تو ۲۴ سالگی
گاییدن اولین کس زندگیم در ۲۴ سالگی
اولین کون دادنم تو ۱۷ سالگی
جلق من از ۱۳ سالگی شروع شد
اولین گی من در سن ۲۷ سالگی (با بابای دوستم)
در سن 12 سالگی فهمیدم که گی هستم! (۲)
در سن 12 سالگی فهمیدم که گی هستم!
من و رامین و شهوت کیر در ۱۶ سالگی
اولین سکس در ۱۵ سالگی
اولین سکسم در ۱۴ سالگی
سواستفاده در ۴ سالگی . کمکم کنید.
اولین و بهترین سکسم تو ۱۷ سالگی
اولین کس کردنم در ورود به ۲۶ سالگی
۱۵ سالگی
نوزده سالگی
سیزده سالگی فاطمه
سیزده سالگی جیگر بودم
اولین سکس صدف در ۳۸ سالگی
ختنه در ۱۶ سالگی
خریت تو 17 سالگی
هشت سالگی
از ۱۳ سالگی کونی شدم
اولین سکس تو ۱۰ سالگی
ختنه در ۱۴ سالگی
بار اولی که تو ۱۷ سالگی گی کردم
اولین کون دادن در ۱۳ سالگی (۲)
ازدواج در 18 سالگی
اولین سکسم تو ۲۰ سالگی
شروع ۱۸ سالگی
کونی شدنم تو سن 17 سالگی
کون دادنم تو ۱۳ سالگی
من و خانم معلمم در چهارده سالگی
اولین بار در 15 سالگی دادم
چهل سالگی (۲)
چهل سالگی (۱)
درد هجده سالگی
کون دادن من از 5 تا 35 سالگی
شکنجه گر من در سیزده سالگی (۲)
۱۳ سالگی و افسردگی
شکنجه گر من در سیزده سالگی
شکنجه گر من در سیزده سالگی (۱)
منو دختر دوست مادرم در ۱۵ سالگی
هجده سالگی بی تکرار
اولین تجربه سکس با جنده در 33 سالگی
سیمرغ (هفده سالگی)
فکر نمیکردم کونم در سی سالگی افتتاح بشه
ختنه شدن من در ده سالگی
لاپایی هشت سالگی
لز با دختر عمو متاهل تو ۱۳ سالگی
ده سالگی به بعد
لز خشن با صاحبکارم تو 18 سالگی
دومین گی من در هفده سالگی
ازدواج در هفده سالگی
اولین سکس در ۲۵ سالگی
شب تولد 16 سالگی نوازش
اولین باری که کونم دادم تو ۱۶ سالگی
کون دادن من در هفده سالگی
در پنج سالگی به دنیای سکس پرتاب شدم
عشق چهارده سالگی (1)
اولین سکس با دخترعمو در ۱۴ سالگی
کون دادنم در 20 سالگی
اولین سکسم در 28 سالگی
16 سالگی و زندایی
کون دادن من در سن 38 سالگی به جوان 30 ساله
سکس منو دختر خالم تو 17 سالگی
اولین سکسم در ۱۲ سالگی
تجاوز بهم توی ۹ سالگی
اولین تجربه گی در 13 سالگی
اوج لذت در 15 سالگی با همکلاسی
گی بازی در 30 سالگی
عاشقی در بیست سالگی
تجاوز به من در سن ۱۰ سالگی
اولین کون دادن در ۲۸ سالگی
اولین کس کردن در ۱۶ سالگی
تلخی اولین سکس در ۲۵ سالگی
اولین سکسم در 16 سالگی
عشق و سكس در 16 سالگی
اولین سکس در ۱۶ سالگی
اولین سکس من در ۱۳ سالگی
سکس در 15 سالگی
اولین سکس در ۳۳ سالگی
آرامش (۵ و پایانی)
الهام (۵ و پایانی)
دکتر جون (۵ و پایانی)
خاله معصومه ی من (۳ و پایانی)
سکوت نشانه رضاست (۲ و پایانی)
واسه هرچی تلاش کنی بدستش میاری (۳ و پایانی)
برادر خواهر مفلوک (۵ و پایانی)
شریکم مخ زنمو زد (2 و پایانی)
جنده تمام عیار (۳ و پایانی)
پنجاه طیف زمردی (۳ و پایانی)
نمیدونم چجوری ولی شد (۵ و پایانی)
لیلا صاحب خونه عزیزم ( ۲ و پایانی )
لیلا عروس شد (۲ و پایانی)
خانواده من (۴ و پایانی)
بازی کثیف! (۴ و پایانی)
دستورهای عجیب اربابهای روانیم (۲ و پایانی)
سکس موازی که برام رقم خورد (۲ و پایانی)
وقتی که داشت زنداییم رو میکرد… ( ۳ و پایانی)
صلیبِ وارونه (۳ و پایانی)
پایانی برای جنگ رزها
میخوام بگم چی شد که اینجوری شد (۵ و پایانی)
زنم جنده محل شد (۵ و پایانی)
زندگی پس از مرگ همسرم (۳ و پایانی)
از بردگی تا سکس با آنجل (۴ و پایانی)
کباب نکوبیده (۳ و پایانی)
روح (۲ و پایانی)
ماه عسلی که برای من طعم زهر داشت (۳ و پایانی)
شرط بندی سر همسرم (۳ و پایانی)
زمان از دست رفته (۲ و پایانی)
تردید (۳ و پایانی)
کهریزک (۴ و پایانی)
۱۳دی (۲ و پایانی)
پشت این نقاب سیاه کیست؟ (۳ و پایانی)
به خاطر پسرم (۲و پایانی)
سرنوشت سکسی (۲ و پایانی)
دوزخ برزخ، بهشت (4 و پایانی)
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید