داستان سکسی تقدیم به شما

یک بار دیگه خودمو ردیف کردم . منتظر بودم تا یه تو دهنی بزنم به اونی که می خواست واسم از عشق و دوست داشتن حرف بزنه . کسی که مثلا عشقو بر هوس ترجیح داده بود . نیما بر گشت .. آراسته تر از دفعه قبلی که دیده بودمش . و منم  خودمو فانتزی و کاملا آماده کار زار نشونش دادم . سر تاپامو چسبونش کرده بودم . هر کسی جای نیما بود به دیدن من فوری لختم می کرد .. ولی اون کس خل می خواست اول با هام حرف بزنه . ابله خیال می کرد که اومده خواستگاری . همین دیوونه بازیهای اون باعث شده بود که با وجود این که سیراب از سکس بودم ولی بازم برای بودن با اون تمایل نشون بدم . واقعا کس خل بود . اصلا جاذبه جنسی نداشت .
 -نیما چی می خوای بگی ;
-خیلی حرفا توی دلمه که باید بزنم .
-آخه آدم هر حرفی رو که در هر جابی نمی زنه. هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد .
-من نمی خوام تو احساست در مورد من عوض شه . فکر کنی که یه آدم هوسبازی هستم ..  دستشو کشیدم و اونو هلش دادم روی تخت .
-ببینم مگه تو فکر می کنی که من زن هوسبازی هستم که تو در مورد من همچه فکری می کنی ; این یک نیازه . نیازی که آدما رو به هم می رسونه و بعد بینشون عشق درست میشه .. راستش من اولش فکر می کردم که اگه اول عشق باشه خیلی جالب تره که ما بعد از عشق برسیم به هوس . ولی من که عاشق نشدم  و بدون عشق از دواج کردم .. زیر بنای زندگی  مشترک من یک نیاز بود و یک هوس که تبدیل به دوست داشتن شد . دوست داشتنی که خیلی ها بهش میگن عشق …
 کس خلی نیما به منم سرایت کرده بود ….. می خواستم پرت و پلاهای دیگه هم بگم که اون از این حرفام به نفع خودش استفاده کرد .
-می دونم که می دونی که اشتباه کردی . من همه اینا رو جبران می کنم . شکست تو رو جبران می کنم . در حق تو ظلم شده . نشون میدم که همه آدمای دنیا مثل شوهرت نامرد نیستن .
 وقتی این حرفو زد خونم به جوش اومد … مشتمو گره کردم تا بزنم به صورتش .. ولی یه لحظه جلو خودموگرفتم . اون وقت نقشه های من که گرفتن انتقام از روز گار بود و اولش باید دق دلی مو سر نیما خراب می کردم …نقش بر آب می شد .
 -فرزانه قول میدی مثل سابق دوستم داشته باشی ; ..
یه چند ثانیه نگاش کردم و یه نگاهی هم به کله اش انداختم تا ببینم مخش سوراخ نشده باشه .. این پسر انگار حرف زدن هم بلد نبود .
 -راستش فرزانه جون من تا حالا یک بار هم این کارو انجام ندادم
-آخی من بمیرم . طفلک چه خجالت هم باید بکشی . گناهش میفته گردن من . پس این همه مدت چیکار می کردی . من که باورم نمیشه . تو تا حالا با کسی رایطه جنسی نداشتی . نمی دونم چی بگم . بالاخره هر کاری رو باید از یه جایی شروع کنی . من زنایی رو می شناسم که تازه در چهل سالگی ازدواج کردن . اتفاقا خیلی هم مومن و معتقد بودن . ولی چه میشه کرد که تا اون موقع خواستگار درست و حسابی نداشتن .. به زور جلو خنده مو می گرفتم . حس کردم خیلی داغ شده .. سر و صورت و بدنش . کاملا قفل کرده بود. نمی دونست چی بگه . حرف زدن یادش رفته بود . یواش یواش لباساشو در آوردم . می دونستم که اون لفتش میده . منم مثل اون شدم . گذاشتم که این تیکه آخر یعنی زحمت پایین کشیدن شورتا رو خودش بکشه ..
 -بازم خوبه که بوسیدنو بلدی . هر کاری که آدم تمرین کنه می تونه راحت تر انجامش بده .
به من و اندام من نگاه نمی کرد . دستمو گذاشتم رو شورتش .
 -نیما این که آماده باشه ..  
با این که بر آشفته و حشری و داغ به نظر می رسید ولی به همون نسبت هم خجالتی بود و نمی خواست  یا نمی تونست کاری انجام بده . عشوه گری رو شروع کردم ..
 -آهههههههه بیا عزیزممممممم فداااااااات .. آروم آروم بیا . بذار من حال کنم . تو باید یاد بگیری .  تو که دیگه یه پسر بچه دبیرستانی نیستی که بخوای خجالت بکشی . واسه خودت مردی شدی . نیما همین جور طاقباز باش  .
انگاری تمام وجودش می لرزید . رفتم رو سرش ..
-حالا مث یه پسر خوب شورتمو می کشی پایین و خوب کسمو لیسش می زنی . باید نشون بدی چه جوری دوستم داری و برای خوشحال کردن من چیکار می کنی . اعصابم خیلی ناراحته .
 لاپامو به دهنش چسبوندم . اسیر یک حس بیگانگی شده بود . شایدم چندشش میومد . من که خودم می خواستم بار اول ساک بزنم همچین حسی رو داشتم که بعد ها فرزاد باهام خیلی مدارا می کرد . داشتم به این فکر می کردم که مثلا نیما حالت یه دختر باکره ای رو داره که من می خوام دختری اونو بگیرم . شاید خیلی ها به دیدن آدمی به خصلتهای اون شیفته اش شن ولی من دیگه نمی تونستم به آینده بدون شوهرو فرزندم فکر کنم . شورتمو خودم کشیدم پایین و کسمو گذاشتم رو دهن نیما .. محکم رو دهنش فشار می دادم . کاری به این نداشتم که خوشم میاد یا نه . واسه منم مهم نبود که اون لذت می بره یا نه . می خواستم خودمو آروم کنم .. وقتی می خواستم شورت اونو بکشم پایین از خجالت پاهاشو جمع می کرد .. واسه یه لحظه دلم گرفت . رفتم توی فکر . به یاد شب زفافم افتادم . فرزاد هم یه همچین حسی داشت . ولی مثل نیما این قدر ببو بازی در نمی آورد . چقدر دلم گرفت . ولی من وفرزاد  خیلی زود به هم عادت کردیم . باید که عادت می کردیم . یه نگاهی به کیر نیما انداختم .. شاید پونزده سانتی می شد . مشخص بود که ازش کار نکشیده .. التهاب و هیجانش و دستپاچگی اون خیلی خنده دار بود . اصلا حس ساک زدنونداشتم . دستمو خیلی آروم رو کیرش کشیدم و چند بار که حتی به یک دقیقه هم نکشید ازبیضه تا سر کیرشو به آرومی می مالوندم که یه فشاری به خودش آورد و بعد آبشو توی دستم خالی کرد . حس کردم از اوناییه که به جق زدن عادت داره . کس خوری اونم که به درد خودش می خورد . یه اکراه خاصی داشت و نزدیک بود چوچوله مو زخمش کنه . بد جوری گاز می گرفت .. دستمو به کیر آب چکیده اش رسونده و اونومالوندم و شقش کردم ..
-آهههههه .. سختمه .. سختمه فرزانه ..
 -بیا روم .. این قدر شل نباش .. این جوری که منو نمی تونی ارگاسمم کنی .. لاپاموباز کرده ازش خواستم کیرشو فرو کنه توی کسم .. لبخندی از پیروزی رو لبام نقش بسته بود .. ولی کمرم سنگین شده بود ..
-چته مرد ..
-اولین بارمه .. یه جوریم ..منو ببخش فرزانه دفعه دیگه سعی می کنم بهتر باشه .. فکر می کنم دارم خواب می بینم  ..
-حالا این قدر صغری کبری نباف ..
 یه اشاره سر کیرش به اول کسم کافی بود که کیر راهشوپیدا کنه .. داغ و ملتهب آروم آروم خودشو رو من حرکت می داد .. مثل سرداری فاتح رفتار می کرد که دژی سخت رو تسخیر کرده باشه .. تازه داشت خوشم میومد که متوجه شدم داره منی خودشو توی کسم خالی می کنه . سرش داد کشیدم .
 -چیکار کردی . من که هنوز ارضا نشدم . تازه تو فکر نمی کنی که من اگه بار دار شم چی میشه
-باشه دفعه دیگه  سعی می کنم بیشتر طولش بدم .. آخه من باورم نمیشه ..ولی در مورد بار دار شدن ..من که دوست دارم تو زنم شی .
 توی دلم گفتم به همین خیال باش
-تا صبح ولت نمی کنم ..
 ولی دیدم بر و بر نگام می کنه و می خواد یه چیزی بگه ولی استرس داره . من نمی دونم با این رفتارش چطور داشت از بیرون پنجره خونه مونو دید می زد . اون فقط بلد بود جنبه عاطفی احساسش نسبت به منو قوی کنه . موبایلش زنگ خورد .. مادرش نگران بود .. باید بر می گشت خونه . آقا چون اهل رفیق بازی نبود و تا حالا سابقه نداشت دیر بر گرده خونه باعث نگرانی بقیه شده بود ..
 -منو ببخش فرزانه جون .. دفعه دیگه جبران می کنم .
-ببینم تو با این سیاستت چطور می خوای خونواده ات رو راضی کنی که با یک  بیوه ای که یه پسر هم داره ازدواج کنی ..
-اونا خیلی دلسوزن ..
-پس می تونن به من ترحم کنن ..
 -مهم اینه که من چی فکر کنم ..
 -آها .. چه منطقی ! ..بعد از طلاقمون گفتیم یه حالی کرده باشیم . کمرمونو سنگین کردی ..
 -فرزانه دوستت دارم . عاشقتم . تو به من اعتماد کردی خودت رو تسلیم من کردی . من این کارتو رو هیچوقت فراموش نمی کنم . من اهل نامردی و خیانت نیستم ..
 این مثل این که راستی راستی دیوونه شده .. حرصم می داد . اصلا  از این جور پررو بازی و اعتماد به نفس زیادی و تریپ اخلاق زدن خوشم نمیومد . اون رفت و من احساس سنگینی می کردم .. تصمیم گرفتم به یه بهانه ای درخونه جاوید و فرزانو بزنم …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

نوشته های مرتبط:
نادر و نازنین 191
زنی عاشق آنال سکس 191
پسران طلایی 191
هرکی به هرکی 191
فقط یک مرد 191
زن نامرئی 191
لبخند سیاه 217
لبخند سیاه 107
لبخند سیاه 105
لبخند سیاه 187
لبخند سیاه 101
لبخند سیاه 97
لبخند سیاه 91
لبخند سیاه 96
لبخند سیاه 169
لبخند سیاه 98
لبخند سیاه 185
لبخند سیاه 178
لبخند سیاه 95
لبخند سیاه 188
لبخند سیاه 177
لبخند سیاه 100
لبخند سیاه 181
لبخند سیاه 197
لبخند سیاه 184
لبخند سیاه 195
لبخند سیاه 18
لبخند سیاه 155
لبخند سیاه 109
لبخند سیاه 163
لبخند سیاه 221
لبخند سیاه 198
لبخند سیاه 183
لبخند سیاه 10
لبخند سیاه 160
لبخند سیاه 147
لبخند سیاه 193
لبخند سیاه 152
لبخند سیاه 209
لبخند سیاه 214
لبخند سیاه 134
لبخند سیاه 170
لبخند سیاه 13
لبخند سیاه 90
لبخند سیاه 139
لبخند سیاه 142
لبخند سیاه 180
لبخند سیاه 168
لبخند سیاه 196
لبخند سیاه 148
لبخند سیاه 40
لبخند سیاه 201
لبخند سیاه 182
لبخند سیاه 203
لبخند سیاه 212
لبخند سیاه 64
لبخند سیاه 199
لبخند سیاه 204
لبخند سیاه 8
لبخند سیاه 154
لبخند سیاه 125
لبخند سیاه 186
لبخند سیاه 130
لبخند سیاه 121
لبخند سیاه 164
لبخند سیاه 211
لبخند سیاه 208
لبخند سیاه 72
لبخند سیاه 151
لبخند سیاه 128
لبخند سیاه 124
لبخند سیاه 210
لبخند سیاه 17
لبخند سیاه 6
لبخند سیاه 138
لبخند سیاه 114
لبخند سیاه 36
لبخند سیاه 165
لبخند سیاه 145
لبخند سیاه 158
لبخند سیاه 136
لبخند سیاه 206
لبخند سیاه 216
لبخند سیاه 25
لبخند سیاه 205
لبخند سیاه 215
لبخند سیاه 120
لبخند سیاه 118
لبخند سیاه 117
لبخند سیاه 20
لبخند سیاه 50
لبخند سیاه 60
لبخند سیاه 43
لبخند سیاه 119
لبخند سیاه 52
لبخند سیاه 129
لبخند سیاه 44
لبخند سیاه 28
لبخند سیاه 81
لبخند سیاه 115
لبخند سیاه 149
لبخند سیاه 213
لبخند سیاه 219
لبخند سیاه 22
لبخند سیاه 172
لبخند سیاه 220
لبخند سیاه 135
لبخند سیاه 86
لبخند سیاه 24
لبخند سیاه 76
لبخند سیاه 71
لبخند سیاه 144
لبخند سیاه 47
لبخند سیاه 56
لبخند سیاه 57
لبخند سیاه 113
لبخند سیاه 77
لبخند سیاه 126
لبخند سیاه 27
لبخند سیاه 53
لبخند سیاه 37
لبخند سیاه 141
لبخند سیاه 123
لبخند سیاه 82
لبخند سیاه 68
لبخند سیاه 29
لبخند سیاه 4
لبخند سیاه 59
لبخند سیاه 111
لبخند سیاه 84
لبخند سیاه 58
لبخند سیاه 39
لبخند سیاه 67
لبخند سیاه 65
لبخند سیاه 30
لبخند سیاه 61
لبخند سیاه 11
لبخند سیاه 7
لبخند سیاه 12
لبخند سیاه 75
لبخند سیاه 42
لبخند سیاه 3
لبخند سیاه 1
لبخند سیاه 45
لبخند سیاه 55
لبخند سیاه 87
لبخند سیاه 85
لبخند سیاه 49
لبخند سیاه 79
لبخند سیاه 32

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *