این داستان تقدیم به شما

سلام بهرام هستم از رودبار 23 ساله تازگیها چند روزی است کارمند شهرداری شدم.
10 ساله بودم برادر بزرگترم ازدواج کرد از همان روز ازدواجش علاقه زیادی به عاطفه زنش پیدا کردم او تقریبا 4 سال از من بزرگتر بود من با داشتن 10 سال خیلی از مسائل سکس را بخاطر یاد گرفتن از پسر داییم دیده و می دونستم
هر چه زمان گذشت علاقه ام بیشتر و بیشتر شد و تماس های بدنیمان بیشتر طوری که تا تنها می شدیم از کشتی گرفتن شده تا شرط بندی و بازی های متفاوت
هم آغوش می شدیم عاطفه 4 سال از من بزرگتر بود اوایل کمی از من قد بلندتر بود تا قد و هیکلم نسبت به سنم بزرگتر شد و بزرگتر هم می شدم ولی عاطفه تقریبا رشد خودشو کرده بود قدش 170 بود بجای قد کشیدن تناسب اندامش زیباتر و چهره اش جا افتاده و زیباتر می شد مخصوصا باسن و قوس کمرش معرکه شده بود طوری که پسر داییم که سه سال از من بزرگتر بود همیشه از زنداداشم تعریف می کرد و بمن حسودیش می شد چون زنداداش او به زیبایی عاطفه نبود منو تشویق به مالیدن و انگولک کردن او می کرد می گفت من با زنداداشم میکنم

همچنین منو تشویق می کرد که از بدن لخت عاطفه عکس بگیرم تا با عکسهای لختِ زنداداشش که تو گوشیش داشت و همیشه هفته ای یکی دو عکس جدید نگاه می کردیم که اکثرا تو حمام کردن می گرفت مقایسه کنیم
حمام خونه ما طوری نبود بشه از توش عکس گرفت فقط یکسری عکسهای با استین حلقه ای و سلفی با عاطفه می گرفتم چاک سینه و چندتایی هم با تاپ کوتاه بود نافش معلوم بود نگاه می کردیم علی محمد تا اونارو میدید دستشو میکرد تو شلوارش جق می زد میگفت خوشبحالت زنداداشت اینقدر خوشگله لختی بدون لباس هر چه کردم نشد بگیرم همش یکبار لخت بود ندونیته رفتم اتاقش داشت لباس عوض می کرد با شورت بود دیدم هول شد نشست دستاشم گذاشت رو سینه هاش رفتم بیرون
ولی حمام مال اونا بالای درش شیشه داشت که یکی از شیشه ها را در اورده بودند تا هواکشی کنه درست زیر دوش را نشون میداد چند بار خودمم با علی محمد توران را تو حمام لخت دید زده بودیم انگار می دونست ما نگاه می کنیم جوری می کرد تا سینه ها و باسن و لای پاشو بتونیم ببینیم و عکس بندازیم سینه هاش شل بود دو تا بچه زاییده بود
بعدها فهمیدم علی محمد بعضی از عکسا را می بُرید به زنداداشش نشون می داده اون یه خال بزرگ ماه گرفتگی در باسن راستش داشت قد کف دست مثل نقشه یک کشور بود حتما میدونسته عکسها مال خودشه…
سه سال گذشت و من جز بغل کردن به بهانه بازی و زمانهایی که خواب بود و کسی تو خونه نبود از رو شلوارش و ساپورتش کسشو فقط می مالیدم چیزی نمیشد بکنم و چند بارم خیلی با ترس شلوارشک پایین کشیده بودم باسن سفید و سوراخ کونشم دیده بودم جرئت دست زدن به باسن لخت و کونش نداشتم
تا متوجه شدم آبستن شده اخه شکمش بزرگتر شده بود پیراهنشو میدادم بالا می گفتم چرا این همه شکمت داره باد می کنه تا میخواستم کشتی بگیریم می گفت نه اخرش گفت تو شکمم نی نی دارم اذیت میشه بذار دنیا بیاد باز کشتی می گیریم
پرسیدم عاطفه نی نی از کجا اومده شکمت گفت داداشت گذاشته
پرسیدم چطور گفت زن می گیری می فهمی خیلی اصرار کردم گفت تو کمر داداشت بود گذاشته تو شکمم بزرگ بشه دنیا بیاد
خیلی اصرار کردم تا دست زد به کیر من که سفت هم بود یهویی پریدم هوا گفت از اینجای داداشت اومده به اینجای من کسشو نشون داد
گفتم بذار ببینم نذاشت بزور شلوارشو دادم پایین نشسته بود کسشو دیدم موهاشو زده بود تازه داشت رشد می کرد با لبهای باد کرده و کلفت یه شکاف قشنگ دست زدم گفتم از این شکاف رفته تو گفت ول کن اره …
عکسای کس توران را نشون دادم البته از دور بود تا ماه گرفتگی باسن را دید گفت این عکسا مال تورانه ؟!
گفتم اره علی محمد گرفته
لبشو گزید گفت وااای چه کارا؟!!
دست مالیهایم در این حد و حدود بود

تا بچه اش دنیا اومد یه دختر مثل خودش خوشگل و دوست داشتنی سالها گذشت و بازی منو عاطفه ادامه داشت یلدا هم بزرگ و خوشگلتر می شد خیلی وقتها عاطفه بدون شلوار و شورت بود با دامن
عاطفه دیگه ابستن نشد و دکتر گفته نمیشه من هیکلم ورزشکاری بود و تا درگیر می شدیم میزدمش زمین تقلا می زد بیاد بیرون دامنش میرفت بالا کسش لخت می شد می چسبید به کیرم که زیر شلوارک مثل مار افعی دنبال سوراخ می گشت روش می خوابیدم کیرمو میمالیدم به کس لختش تا ابم می اومد شلوارم خیس میشد عاطفه باز وانمود میکرد که مثلا میخا بچرخه منو بزنه زمین بعضی وقتها هم تا ابم می اومد بقدری بی رمق میشدم بر میگشت با کسش مینشست رو کیرم و دردم می اورد و بدنم به لرزه میفتاد اونقدر کس شو می مالید به کیرم تا اونم بی حال می شد میفتاد روم میگفت فشارم بده داره جونم در میاد من اون زمان بین 17 تا 18 سالم بود یک روز تابستان که منو عاطفه و مامانم خونه بودیم باز کشتی گرفتیم یلدا هم حالا 6 ساله بود اونم پیشمون بود مامان داشت تو حیاط باغچه را اب می داد و سبزیکاری ها را مرتب می کرد درم قفل کردم انگار نمیدونم مامان بیرونه خونه است
عاطفه یه دامن زیر زانو تنش بود بدون شورت چون تا نشست باهم اجیل بخوریم یه لحظه دامنشو داد بالا که واه واه گرمه کسشو دیدم سفید سفید بود تازه شیوش کرده بود یلدا هم مشغول خوردن شد تا پسته ها تمام شد سر یک پسته الکی دعوامون شد گرفتم ازش بگیرم کشتی اغاز شد تا دستم گرفتم از کش دامنش چرخی که خورد دامنش جرر خورد و نگو بغلش زیپ داره شکافته زود پاره بشه از اونجا دو تیکه شد منم با زیر شلواری و شورت بودم جلو چشمای دخترش یلدا با کون لخت رفت زیرم گفت نامرد دامنمو پاره کردی الان شلوارتو در میارم کلامش تمام نشده شلوارمو با شورتم تا اونجا که میدونست داد پایین حالا برای نخستین بار کیر علم شده ام رو شکاف کسش بود که مثل آئینه سفیدش کرده بود و خوب نرم و آبکی بود کیرم روبه نافش تو شیار کسش اومد خورد به نافش
جابجا شد گوشمو گاز گرفت گفت برووووووو پایییینتر زخممم نکن
چون فشار به شکمو و نافش می اوردم
تا رفتم پایین تر اونم اومد بالا تر نمیدونم یه لحظه چطور و با چه زرنگی تو اون سریدن ها دستشو برد کیرمو انداخت تو سوراخ کسش که به راحتی تمام کیرم غرق در کسش شد کسی که داغ و پر از آب و لذت بود
اخخخخخخی کرد و گفت اگه مردی پاره اش کن حالا من فکر می کردم دامنشو میگه دستام رو سینه هاش بود گفتم پاره اش کردم مگه ندیدی
گفت پیراهنمو میگم که خودش کشید در یه آن مثل پلنگ جرش داد سینه هاشو با دستاش گرفت گفت بفرماااااا بخور کسمو پارش کن زوووودتر اخخخخخ

سینه های خوشگلش اومده بود بیرون با زبان بی زبانی داد می زد منو بگیر بخوووووور
گفت بخوووووور بچه …
غرق تماشای دو سینه شیک و اناری عاطفه بودم لب گذاشتم حالا نخور کی بخور کیرمم تو کسشه ولی تکان نمیدم چون میدونم تکانش بدم ابم اومده حسم میره که هی میگفت چرا نمیکنی بذار من بکنم منم هر چه زور داشتم رو باسنش ریخته بودم تکان نمیتونست بخوره
تا التماس کرد بهرام کسمو بکووون دارم اتیش می گیرم دلم میخاااا بکووووون اذیت میشم که با چند حرکت ابم ریخت تو کسشو با تعجب دیدم درسته کمی مورمورم میشه ولی دوس دارم باز بکنم هی بزور تکان میخورد زیرم تا باز دلم خواست جلو چشم دخترش دو بار ابمو ریختم تو کسش تا ارام شد بعد از اون دیگه سکس هایمون شروع شد و این استارت زیبایی بود
والانم ادامه داره یلدا همیشه پیش مامانم میخوابه نگو شب به مامان گفته که عمو مامانو چکار می کرده
صبح من رفتم نون گرفتم اومدم دیدم مامان پکر نشسته تو خودشه بوسش کردم گفت برو حالم خوب نیست پرسیدم
گفت دیروز من حیاط بودم با عاطفه چکار می کردین ؟
گفتم مثل همیشه شوخی و شلوغ کاری
گفت دامنشو بخاطر چه جر دادی پیراهنشو برای چه پاره کردی ؟
گفتم کشتی گرفتنی دستم خورد
گفت دیدم کاری نموند باهاش نکنی !!
میدونی اگه بابات یا علی می رسید چی می شد ؟!
گفتم کاری نمی کردیم که حالا قلبم میخا از دهنم بپره بیرون چطوری اومده تو ما نفهمیدیم !!!؟
گفتم نه اشتباه دیدی فقط کشتی گرفتیم لباسش پاره شد

گفت یلدا همه چیزو گفت جلو چشمش عاطفه را لخت کردی خودتم شلوارتو عاطفه در آورده مثل زن و شوهر ساعتها زیرت بوده بوسش می کردی اونم تو را بغل میکرده و …
انکار کردم ولی فهمید که عروس خوشگلشو گاییدم از من قول گرفت که دیگه باهاش شوخی نکنم و از عواقبش گفت تو اولین فرصت به عاطفه گفتم دیدم به اونم گفته شایدم شدیدتر اونم انکار کرده گفته فقط کشتی بود و دامنش و پیارهنش پاره شده
چند روزی از ماجرا گذشت فقط تو واتساپ تصویری همدیگرو حال می دادیم داداش خونه بود نمیشد خیلی شلوغش کنه فقط سینه هاشو نشونم می داد که جای دندون و مک زدنام کبود شده بود

داداش نیسان داره بار می فروشه صبح میره شب میا خونه بعضی وقتا شبها هم نمیاد
سومین شب بود عاطفه پیام داد بیا پیشم تنهام داداشت رفت بار داشت باید می برد یزد کارت دارم مواظب باش مامان نفهمه
ساعت یک هم گذشته بود اتاقامون نزدیک همه بینمون یه ایوان است که حالت کفش کن و فضای مشترک دو واحد است خونه دو طبقه است پایین انباری و اتاق های ابزار و وسایل و یکیشم بزرگه گاراژه بالا دو واحده یکیش عاطفه با داداش توشن یکیش که بزرگه منو بابا و مامان که یلدا هم همیشه پیش مامانه
همه خواب بودند رفتم عاطفه لخت فقط شورت تنش بود و سوتین
تا رسیدم رفتیم بغل هم تا صبح بغل هم بودیم چندین بار گاییدمش از کونشم برای اولین بارش با حوصله و خیلی آرام آرام گاییدم کونش باکره بود منو داداش کیرمون تقریبا اندازه همه ولی مال من به گفته عاطفه هم زیباتره و هم قوی تر چون مال داداش میگه فقط چند شب یکبار بلند میشه خیلیم سفت نمیشه
شب بعدش داداش نیومد بار از یزد میزنه به بندر عباس از اونجا هم موز می زنه به تهران 5 شب طول کشید شب ششم اومد خونه

هر شب منو عاطفه تا صبح بغل هم کارمون سکس بود به خیال اینکه کسی نمیدونه
نگو مامان همان شب اول فهمیده دیگه دیده نمیشه جلو منو عاطفه را بگیره بی خیال شده چون روزی که علی اومد به عاطفه می گه هر پنج شبی که شوهرت نبود بهرام پیشت بود دیگه نمیشه کاری به کارتون کرد فقط کاری بکنید که کسی نفهمه روز و شبهایی که علی خونست مواظب باشین خطا نکنید تا بهرام زن بگیره
منم که فکر نکنم اصلا زن بگیرم الان 5 ساله با عاطفه مثل زن و شوهریم فقط مامان و آیدا میدونه آیدا انگار یک زن کامل عقله فقط به مامان اونم یکبار گفته دهنش خیلی #قرصه
آیدا 11 ساله شده قد یک دختر 14 ساله است بارها وقتی تنهام میاد رو سینم دراز می کشه میگه منم مثل مامانم بغل کن دوس دارم مال تو باشم اونقدر تحریکم می کنه بزور کیرمو در میاره میندازه لای پاش خوشو میماله تا ابش میاد هنوز پریود نشده ولی کسش انگار مال مامانشِ پر آب و خوشگل سفیدتر و خوردنی تر از مال مامانش
عاطفه میدونه بهش #میمالم چیزی نمیگه فقط میگه مواظب بکارتش باش دوس داره دخترشم حال بدم خودش میگه عشق می کنم وقتی میبینم روت دراز کشیده داره با کیرت حال می کنه مامان قضیه ی یلدا را نمیدونه ولی دیگه خودش حاشیه امنیتی برای منو عاطفه ایجاد می کنه از عاطفه همه کارهایی که می کنیم می پرسه و حال می کنه خیلی عاشقانه به هم تعریف می کنند
مامان هم دوس پسر داشته از اون براش تعریف می کنه که ایران نیست وقتی زن بابام شده پرده نداشته اینو همه فامیل میدونستند تا جایی که ما بچه هاش هم میدونیم
نوه عمه اش بود همکلاس بودن ترتیب مامانو دختر بوده میداده وقتی ازدواج می کنه لو میره #دختر نیست به طلاق می کشه تا پادرمیانی عمویم به #زندگی #مشترک ادامه میدن سالار حتی تا زمانیکه #ایران بوده مامانو می گاییده ولی خیلی با احتیاط تا مامان بزرگ یک شب مچشونو می گیره سالار از اون زمان از ایران رفت زنشم #طلاق #غیابی گرفت…

بهرام از رودبار
پاییز 99

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *