داستان سکسی تقدیم به شما
تو اون فرصت 2روزه تا مسافرت خودمو آماده کردم یه سری وسیله با یه مقدار خوراکیو ازین چرت و پرتا.. 5شنبه هم رسید..روز شروع مسافرتمون مامان-علیرضا مامان مراقب خودت باشیا -چشم مامانی..داداشی خدافظ شیطونی نکنیا من نیستم -باشه داداشی بابا-خدا به همرات پسرم آروم برین جاده خطرناکه -باشه بابا فدای تو با همه خدافظی کردمو رفتم سر کوچه تا پدرام بیاد دنبالم.. تو فکر بودم یهو صدای تکاف ماشین منو از جا پروند..میدونسم پدرامه -بچه کونی این چه وضع رانندگیه اینجوری تا اونجا بگا میریما -غلط کردی همینم از سرت زیاده -خدا بخیر کنه سوار ماشین شدمو راه افتادیم سمت شمال پدرام-بریم چندتا داف تور کنیم تنها نباشیم این مدت -بیخیال بابا؛من که حالشو ندارم -خب بگو خجالت میکشم.دیگه این حرفا چیه -برو گمشو کیری..میدونی که راحت میتونم مخ بزنم -ببینیمو تعریف کنیم.. دیگه جوابشو ندادم صدای ماشینو زیاد کردمو سرمو دادم عقب تا یکم بخوابم -علی پاشو یه چی کوفت کنیم پاشدم دیدم کنار یه رستوران تو راهی نگه داشته -بزن بریم منم حسابی گشنمه -اره علی..مهمون من به حساب تو -کونی هستی دیگه – یه دونه ای 2 پرس جوجه کباب سفارش دادیم داشتیم میخوردیم دیدم پدرام همش به پشت سر من نگاه میکنه سرمو برگردوندم دیدم اوه اوه 2تا داف پشتمونن -پدرام اون چشاتو درویش کن -علی بابا ببین چه تیکه ای هستن -دیدم اما من از هر دختری به این راحتیا خوشم نمیاد تا خوشمم نیاد تو نخش نمیرم -جان من بیا این 2تا رو تور کنیم این چند روز اینجاییم تنها نباشیم -به من چه تو خودت برو مخ کن -تنهایی نمیشه که -به کیرم -کیرت تو حلقشون -پدرام یه ذره ادب بد نیستا دیدم پدرام غذاشو برداشت داره بلند میشه -پدرام کجا؟چه غلطی میخوای بکنی؟ دیدم یه صندلی برداشت دقیقا کناره میز اون دخترا نشست همه اونجا داشتن پدرامو نگاه میکردن اون 2تا دختر که انگار هنگ کرده بودن همینجور زل زده بودن به پدرام منم چون 2 3 تا میزی باشون فاصله داشتم صداشونو نمیشنیدم اما معلوم بود دخترا دارن بش میگن اینکارا چیه از قیافشون تابلو بود جدیه جدی بودن پدرامم یه ریز داشت فک میزد 3 4 دیقه بعد دیدم چجور 2تا دختره دارن میخندن؛حتما باز این پدرام یه کس شر گفته بود ببین چه راحت خرشون کرد دیدم داره با دست بم اشاره میکنه تا منم برم پیششون منم دیگه غدامو تموم کرده بودم پاشدم رفتم سمت اونا -اینم رفیق گل ما اقا علیرضا -علی اینا هم دوستای ما ایشون فرناز و ایشون هم عاطفه فرناز-سلام اقا علیرضا خوشحالم دوستایی مثه شما پیدا کردیم -سلام خواهش میکنم منم همینطور سلام عاطفه خانوم -سلام علی اقا خوشبختم -منم همین هر دو قیافه خوبی داشتن اما عاطفه خوشگلتر بود اما فرناز شیطون تر بودو به پدرام حسابی میخورد پدرام-بچه ها دیگه پاشیم بریم فرناز-اره دیگه بریم که حتما داییم الان نگران میشه پدرام-دایی؟ فرناز-اره منو عاطی میریم اونجا پدرام-مگه ما مردیم؟بابا بیاین با هم میریم ویلای ما با هم خوش میگذرونیم این مدت فرناز معلوم بود حسابی ازین پیشنهاد خوشش اومده -اره پدرام راس میگه ما هم تنهاییم بیاین بریم با هم فرناز-اما زشته نمیخوایم مزاحم باشیم پدرام-مزاحم چیه مراحمین فرناز-عاطی تو نظرت چیه عاطفه-من که خوشحالم میشم خیلی احساس راحتی میکنم پیششون من-پس پاشین بریم تا شب نشده پول رستوران حساب کردمو راه افتادیم به سمت ویلا اما دیگه تنها نبودیم…. ما با پژوی پدرام راه افتادیم اون 2تا دختره هم با ام وی ام که داشتن پشت ما راه افتادن فرناز قرار شد زنگ بزنه به داییش بگه ما با دوستامون میریم ویلاشون.. -پدرام تو مگه نگفتی عاشق سمیرا هسی -اره داداش الانم میگم. -پس اینا کین؟ -علی من یه تار موی سمیرا رو به 100تا ازین دخیا نمیدم الانم اگه میبینی مخشون کردم چون این چند روزه تنها نباشیم توام گیر نده دیگه همین چند روز با همیم بعد دیگه اونا میرن دنباله کار خودشون ما هم همین -چمیدونم..شاید حق با تو هس منم دیگه تصمیم گرفتم فاز منفی ندمو با جمع یکی شم ساعت از 7 گذشته بود که دیگه رسیدیم یه ویلای واقعا شیک که یه استخر هم گوشه ی باغه اون ویلا داشت که تمیز بود.. فرناز-به عجب جای با صفاییه عاطفه-من که خدایی حال کردم شما رو نمیدونم پدرام-ما اینیم دیگه منم یه چشمکی به پدرام زدم.. وسیله هارو بردیم داخل ویلا که واقعا دکور قشنگی داشت یه اتاق رو من و پدرام گرفتیم یه دونه رو هم اون 2تا -اهاااای دخترا کجایین پاشین بیاین یچی بپزین کوفت کنیم عاطفه از اتاق اومد بیرون که من یه لحظه هنگ کردم یه شلوارک قهوه ای که تا بالای زانوش بود با یه تاپ بندی سفید که آرم آدیداس داشت چه ریلکس بود.. عاطفه-علی مگه کلفتیم ما مثلا مهمون ما هسیما فرنازم از در اتاق اومد اونم مثه عاطی تاپ و شلوارک زده بود اما عاطی بازم خوشگلتر بود فرناز-اره عاطی راس میگه ما اومدیم خوشگذرونی تازه ما خونه خودمون دس به سیاه سفید نمیزنیم چه برسه اینجا من-پس ما کس خل بودیم شما رو دعوت کنیم؟واسه همینا بود فرناز-بی تربیت این لحظه هم پدرام بعد یک ربع تلاش در توالت اومد بیرون پدرام-بچه ها این علی خان یکم منگول تشریف دارن حرفاشو جدی نگیرین عاطی-بله,معلومه -پدرام دسمال اگه کم داری بت بدما پدرام-بی ادب -گمشو فرناز-مثلا 2تا خانوم اینجا نشستنا پدرام-اینارو بیخی شام چه غلطی کنیم -بلند میشی میری به تعداد غذا میگیری میای پدرام-باشه پس پول بده -مگه من پدرتم که پول میخوای 1قرون بت نمیدم پدرام-منم که دیگو پولی در بساط ندارم میدونین که -اره ارواح عمت خسیس عاطی-بابا دعوا نیوفتین من حساب میکنم پدرام-واقعا خانومی عاطی,,حرف نداری,گلی -بسه دیگه کمتر بخور وگرنه سیر میشی پدرام-توام که هی چرت بگو دخترا که داشتن میخندیدن پدرامم رفت شامو گرفت همه نشستیم خوردیم شستن ظرفا رو هم انداختن گردن من بدبخت.. فرناز-نمیدونم چرا خیلی خسته ام من میرم بخوابم که فردا زودتر بریم بگردیم.. پدرام-منم همین منم میرم بخوابم شما هم بگیرین بتمرگین صبح زود پاشین. من با پدرام رفتیم تو اتاق خودمون خوابیدیم دخترا هم تو اتاقشون رفتن بخوابن.. بعد 5مین پدرام خوابش برد واقعا خسته بود اما من هرکار کردم خوابم نبرد ساعت 1شب شده بود بلند شدم رفتم رو ایوون نشستم هنذفریمو گذاشتم گوشم داشتم همینجور اهنگ گوش میکردم یهو دیدم یه دستی اومد بین دستام سرمو برگردوندم دیدم عاطیه -تو چرا هنوز بیداری؟ -به همون دلیل که تو بیداری -من هرشب همینم راحت خوابم نمیبره -چرا؟ -نمیدونم -علی راستش نمیدونم چرا اما یه چیزی توی تو دیدم که پیشت احساس آرامش میکنم وااای اینو دیگه کجای دلم بذارم اصلا دوس نداشتم باش رابطه ی عاطفی برقرار کنم بدون جواب دادن هنذفریمو دوباره گذاشتمو به اهنگ گوش دادنم ادامه دادم شونه هام سنگین شده بود دیدم عاطی سرشو گذاشت رو شونه ی من خوابیده ای خدا این چند روز بخیر بگذره بعد نیم ساعت اونو بلند کردم گفتم برو سر جات بخواب منم میخوام بخوابم اونم همینجور تو خوابو بیداری رفت سمت اتاقش منم با کلی فکر رو تخت دراز کشیدمو آروم خوابم برد… ادامه دارد ….

نوشته های مرتبط:
ناقوس فراموشی (۳)
ناقوس فراموشی (۲)
ناقوس فراموشی (۱)
باغ فراموشی
مجالی برای فراموشی تن ها (۱)
سکس و فراموشی
سکس با مریم برای فراموشی گذشته
فراموشی 2
فراموشی 3
فراموشی 1
فراموشی 10
فراموشی 11
فراموشی 38
فراموشی 26
فراموشی 32
فراموشی 14
فراموشی 15
فراموشی 20
فراموشی 7
فراموشی 46
فراموشی 39
فراموشی 34
فراموشی 51
فراموشی 25
فراموشی 28
فراموشی 40
فراموشی 47
فراموشی 30
فراموشی 45
فراموشی 21
فراموشی 43
فراموشی 50
فراموشی 5
فراموشی 17
فراموشی 33
فراموشی 44
فراموشی 18
فراموشی 41
فراموشی 27
فراموشی 42
فراموشی 24
فراموشی 6
فراموشی 36
فراموشی 13
فراموشی 37
فراموشی 31
فراموشی 48
فراموشی 12
فراموشی 29
فراموشی 49
فراموشی 22
فراموشی 35
فراموشی 19
فراموشی 16
فراموشی 8
فراموشی 23
فراموشی 9

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *