داستان سکسی تقدیم به شما
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
من اونشب خیلی دلم میخواست حرف زدن رو باهاش ادامه بدم ولی نوشت شب بخیر
منم تنها پیامی که دادم (شب بخیر 💗)
نمیدونم چرا استیکر قلب فرستادم عقلم میگفت کار اشتباهی میکنی ولی دلم خیلی شاد بود و راضی
اوایل رابطه عاشقانه آدما نمیدونن چی میخوان از طرف مقابل ولی من دیگه فهمیده بودم که دلم کسیو میخواد که براش ناز کنم و اون خریدار نازم باشه
کسی که وقتی باید باشه حتما باشه
با همین احوالات بعد یکی دو ساعت خوابم برد
فرداش روز ابری و بارونی بود بارون بهاری اینقدر هوا رو دلنشین کرده بود که دلت میخواست بری بیرون و فقط خیس بشی
باد میومد و شاخه های درخت ها بهم میخوردن شکوفه ها میریختن پایین و در کل خیلی روز جذابی بود
داشتم از پنجره به بیرون نگاه میکردم که یکی از دوستام اومد کنارم و گفت هوا بدجوری دو نفرس
دونفره
من به تنها نفر دومی که میتونستم فکر کنم علی بود
اما بازم افکار لعنتی (نه زشته اون یه پسره تو نباید با یه پسر این حسو داشته باشی و…)
اما من دیگه از دست رفته بودم و همش به اون فکر میکردم
نمیگم عاشق چون عشق مقدسه و من هنوز به اون سطح نرسیده بودم
چند روز دیگه بیشتر از دانشگاه نمونده بود و قبل از عید بود
همه مردم میرفتن برای خرید عید
دوستای منم میرفتن بازار شهر برای خرید ولی من نه(امان از وقتی که خونه نشین بشی خدا برای هیچکس نخواد البته اگر باعث بشه عشقو تجربه کنید خدا بخواد)
یکی از کسایی که رفته بود خرید علی آقا بود
تو اتاق کسی نبود و بچه ها رفته بودن خرید
که صدای در اومد که یه نفر در میزنه
گفتم<بفرمایید>
دیدم علی با یه صورت سرخ شده و موهای خیس اومد تو اتاق و یه بسته دستش بود
گفت<سلام آرین جان اجازه هست بیام داخل>
گفتم<خوش اومدی کجا رفتی مگه که تو بارون اینقدر خیس شدی>
گفت<رفتم خرید یه سری چیزا خریدم خب یه چیزی هم برای عذر خواهی از تو خریدم(قند تو دلم آب شد گفتم خدای من واقعا من تاحالا کسی غیر از خانوادم برام هدیه نگرفته سرخ شدم سفید شدم)
گفتم<برای من خیلی ممنون ولی واقعا نیاز نبود نمیتونم قبول کنم>(فکر کنم داشتم به خودم فحش میدادم)
گفت< خواهش میکنم قبول کن من باعث این مشکل برات شدم و اگر میخوای من ناراحت بشم قبول نکن>
گفتم<گفتم آخه(کوفت آخه درد آخه) گفتم <باشه ممنون خیلی لطف کردی>
چهره اش انگار تازه شد یه لبخندی زد و گفت <ممنون که قبول کردی آرین جان>
وقتی داشتم بازش میکردم پیش خودم فکر کردم چی میتونه باشه خب شکلات پیچ شده بود پس احتمالا باید لباس باشه
وقتی بازش کردم یکم تعجب کردم ولی واقعی بود
پیراهن رئال مادرید (آخه من عاشق رئال بودم اونم رونالدو)
به هر ترتیب درش آوردم و گفتم <خیلی ممنون ولی آخه از کجامیدونستی من رئال و رونالدو رو دوست دارم)
گفت< ما اینیم دیگه>
پیش خودم گفتم از یکی از بچه ها پرسیده لابد
فکرمم درست بود علی از یکی دوستان پرسیده بود آرین چی دوست داره
علی گفت<امیدوارم که سایزش خوب باشه ودوستش داشته باشی>
گفتم <ممنون ولی من راضی به زحمتت نبودم>
گفت<من میخواستم یه جوری جبران کنم این اتفاقو ولی هرچی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید جز اینکه چیزی برات بخرم که دوست داشته باشی>
گفتم <من واقعا دوستش دارم خیلی ممنون>
بهش گفتم<بچه ها رو گچم چیزای مختلف نوشتن توام یه چیزی بنویس یادگاری>
گفت <چی بنویسم چیزی یادم نمیاد الان>
گفتم < یه چیزی بنویس دیگه شعری متنی کلمه ای چیزی>
گفت <اوکی. ولی من خیلی بلد نیستم>
هنوزم به شعری که نوشت فکرمیکنم روحم تازه میشه
ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان
بـا هـــر چـــه دلم قـــرار گیـــرد بــی تـــو
آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان
بعد از هدیه علی که سومین خط ارتباطی ما شد
این شعر چهارمین خط این رویای عاشقانه بود
چند ثانیه ای بعد از نوشتنش گفت که <دوست داشتی شعرشو؟>
با اینکه تو بهت کامل بودم خیلی آروم گفتم< آررره خوبه>
علی گفت <پس من میرم راستی آرین جان کاری داشتی خبرم کن من همیشه هستم>
گفتم <ممنون که اومدی و ممنون بابت هدیه ات و شعرت و معذرت بابت اینکه هیچی نداشتیم برای خوردن>
یخچالمون مثل قطب شمال بود یخ بود ولی خوردنی خیر مثل کف دست صاف
دلم میخواست به علی بگم نمیشه یکم بیشتر پیشم بمونی
ولی روم نمیشد
علی رفت و من موندم با کلی فکر
به پام نگاه میکردم انگار که داشتم به نامه عاشقانه نگاه میکردم
حالا دیگه نوبت من بود که یه قدم بردارم که علی هم متوجه بشه که منم دوستش دارم
…
ادامه…
نوشته: آرین
نوشته های مرتبط:
عشق آرین:داستان نامعقول عشق پسرانه (۵ و پایانی)
عشق آرین: داستان نامعقول عشق پسرانه (۴)
عشق آرین: داستان نامعقول عشق پسرانه (۲)
عشق آرین: داستان نامعقول عشق پسرانه (۱)
داستان عشق: آرین
خوابگاه پسرانه
بردن دختر به خوابگاه پسرانه
آرین و سکس با دختر خاله
سکس من و زنم و آرین
گی آرین تو مدرسه
ماجراهای آرین و مامانش (۱)
اولین رابطه آرین
آرین خوشگله
آرین و آبجی
آرین و صبا
آرین جون پسرخاله
داستان عشق ممنوعه من و حسن 💔(۳)
داستان عشق ممنوعه من و حسن 💔 (۲)
داستان عشق ممنوعه من و حسن 💔 (۱)
داستان یک عشق ممنوعه (۲ و پایانی)
داستان یک عشق ممنوعه (۱)
داستان عشق
داستان اولين و آخرين عشق قسمت دوم
داستان اولین و آخرین عشق قسمت اول
داستان اولين و آخرين عشق قسمت پنجم
داستان اولين و آخرين عشق قسمت چهارم
داستان اولين و آخرين عشق قسمت ششم
داستان اولين و آخرين عشق قسمت سوم
داستان سکسی خاله و قرار یواشکی
داستان خوردن رونای سفید دختر عموم
داستان سکس زن چادریم و دوست کیر کلفتم (۱)
داستان کون دادنم به رضا
داستان جقی شدن من
داستان اولین سکسم با امیر
داستان زندگی من و شوهرم (۱)
داستان سکس با خواهرم تو شمال
داستان من و زنم زهرا (۱)
داستان زندگی شهریار
داستان کیر من و کس دختر همسایه
داستان سکس با زن داداش (۱)
داستان زنپوشی و اسلیو شدن من برای میسترس مجازی
داستان سکس من و طلبکار همسرم
داستان کونی شدن من
داستان من و زن دایی الهام
داستان صوتی سکسی انجمن کیر تو کس چاره ساز شد
شروع داستان جدید
داستان یک خیانت
ایلیا و داستان عجیب باشگاه
داستان من و خواهرم
داستان افشین و مریم (۴ و پایانی)
منم و تو میشیم یه داستان کوتاه
داستان های من میلاد پسر دایی کونی
داستان رنگین کمونی یک ترنس
داستان غمگین من با دختر افغان
خواندن این داستان جرم است! (۱)
این داستان یک اشتباه است
داستان منو دوست دخترم مینا بعد ۲۰ سال
داستان سکسم با شوهرم و خریتم
داستان کیر بلند سفیدم
یک داستان فانتزی
داستان دروغی دیگر (۲)
این یک داستان نیست
داستان ساک زدن های من (۲)
داستان زندگی من
داستان منظوم خسرو و فرهاد
داستان یک برده کونی
داستان گی من و پسر همسایه
داستان گی با بچه پرو
داستان سمانه
داستان های الهی از آسمان (۱)
داستان کون دادنم تو خونه باغ
داستان کردن کونم و ماجراهاش (۲)
داستان زیر کیر رفتنم
کصشری با مضمون داستان علاالدین
داستان شیوا مامانی شیطون (۱)
داستان کونکونکی من و مهرداد
چند داستان كوتاه گى (٢)
داستان تخیلی دلربا
داستان خاله ام و مرد غریبه
داستان مستی (۱)
چند داستان كوتاه گى
داستان خواهرم: فرار از جهنم قم
داستان گی شدن من
داستان انگشت شدنم
داستان شماره یک
داستان زندگی ستاره (۲)
داستان جنده کردن زنم
داستان کمدی الهی کبوتر ها و باز ها
داستان بردگی من
داستان کون دادن من به امین
داستان کس دادن من
داستان اولین لز من
داستان ارباب و دختره برده (۱)
داستان های اراس (۱)
یک داستان نوستالژیک با مهسا
دو روز در شمال (داستان گی گروهی من)
داستان سکسی مامان ناهید (۱)
داستان کوتاه : ذهنیات من (۱)
داستان سکس من با زن همسایه (۱)
داستان های بعد از ازدواج
نگاه (داستان گی عاشقانه) (1)
داستان های گی من (1)
داستان کونی شدن آدیناژ
داستان گی من با یه مرد کون باز
داستان یک شب سید علی
داستان اوبی شدن من
داستان گی من و علیرضا
داستان سکسی مامان مهربون
داستان سكس ضربدري سارا (1)
شعر طنز و انتقادی به داستان ها
داستان تلخ زندگی من
داستان کهن (1)
من همه رو کَردم … (انتقادی به داستان نماها)
داستان کونی شدن من بدبخت
داستان من و مامانم تو سونا
پدرخوانده، جاروبرقی و داستان های سکسی
يه داستان نيمه واقعی (1)
داستان واقعی از مغز غیر مجلوق
داستان من و مامان
داستان سکس من و سودابه
داستان یک زندگی عادی
اين داستان سکسي نيست!
داستان هاي شراب…(2)
داستان هاي شراب…(1)
اسم داستان بر عهده ی شما (1)
داستان زندگی پری
داستان کون دادن سینا
داستان بی نهایت (6)
داستان گی شدنم
داستان بی نهایت (1)
طرز تهیه داستان سکسی (طنز)
داستان سکس آرش و شیرین
داستان های سکسی و دردناک مامانم
فقر و فحشا (داستان بلند)
داستان سكس من و خواهر زنم
داستان کون دادنم به اردشیر
داستان مرگ عشقم (۱)
داستان کاملا واقعی! (طنز)
داستان سکس قهوه تلخ (طنز)
داستان من و آبجی میترا
داستان لز بودن من (۲)
داستان لز بودن من
داستان واقعی من و مریم
داستان سکسی قدیمی آویزون بانام سپیده خانم زن آقا مرتضی
داستان سکسی قدیمی آویزون بانام من و زن عمو معصومه
داستان سكس سفر دبي
داستان سكس امير و مامان آيدا2
داستان سكس برداشتن بكارت
داستان سكس شوهرم با غريبه
داستان سكس مينا
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید