این داستان تقدیم به شما
سلام
من نیلوفرم ۲۸ ساله داستانی که می خوام بنویسم مال چند ساله پیشه ولی چون بهترین سکس زندگیمه هیچ وقت یادم نمیره، اون موقع ساکن تبریز بودم و برای انجام کاری قرار شد برم تهران که پسر عمه ام با دوستش نیما اومدن فرودگاه دنبالم، تا حالا نیمارو ندیده بودم یه پسر قد بلند با یه تیپ کاملا مردونه بود بعد اینکه کارمو انجام دادم رفتیم خونه نیما تا یکم استراحت کنم و شب برگردمتبریز، پسر عمم و نیما شریک بودن و تهران صرافی داشتن، بهم گفتن تو استراحت کن ما باید بریم تا مغازه و عصر برمی گردیم، نیما تختشو نشونم داد و گفت می تونی اینجا استراحت کنی منم که از نیما واقعا خوشم اومده بود گفتم می تونم دوش بگیرم؟ گفت اره خونه خودته، خیلی سرسنگین بود، خلاصه اونا رفتن و منم رفتم دوش گرفتم و چشمم خورد به ادکلنای روی میز نیما چقدر خوش بوبودن، واقعا حشری شده بودم، لباس نپوشیدم خیلی خسته بودم کولرو روشن کردم و خودمم رفتم زیر لحاف نیما وای کهچه بوی خوبی میداد رخت خوابش، حدود یه ساعت دیگه با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم مامانم تا دید خوابم قطع کرد.
متوجه شدم انگار یکی خونس، ولی اصلا نای بلند شدن نداشتم گوشامو تیز کردم ببینم کیه، دیدم نیماس داره تو تلفن با پسر عمم حرف میزنه و داره بهش میگه من سمت غربم و ماشین ندارم خواستی بری خونه بیا دنبالم باهم بریم، از همونجا فهمیدم که نیما داره آمار پسر عمه مو میگیره یه وقت نیاد خونه، خلاصه من خودمو زدم به خواب که دیدم یکی داره درو آروم باز می کنه، آروم چشامو باز کردم که گفت ببخشید بیدارت کردم اومدم یه سری وسایل بردارمو برم! منم که لخت بودم نمی تونستم از زیر لحاف بیام بیرون و نیما هم لباسامو که تا کرده بودم رو تخت دید و یه لبخند نیش دار زد، منم گفتم خوب من فکر کردم کسی نیس، نذاشت حرفمو تموم کنم گفت اجازه میدی یکم همینجا دراز بکشم! منم که از خدا خواسته گفتم اره تخت خودته فقط زیر لحاف نمیشه بری اومد رو تخت کنارم و بازم بوی ادکلنش روانیم کرد کوصم خیس خیس بود، گفتم چقدر بوی خوبی میدی لبخن زد و گفت پس اجازه بده بیام زیر لحاف گفتم خجالت می کشم آخه کفت نه چیزی نیست که دیگه شروع کرد به لب گرفتن ازم من تا اون موقع اصلا نمی دونستم سکس اینقدر حال میده آروم سینه هامو فشار میداد و لبامو می خورد دستمو از رو شلوارش برم سمت کیرش دیدم داره سفت میشه دستمو گرفت و گذاشت زیر شرتش رو کیرش وای عجب کیر کلفتی بود داشت گردنمو می خورد دیوونه شده بودم با دستش چوچول کوصمو بازی میداد یه آن دیوونه شدم
بلند شدم گفتم بخواب لباساشو کندو کیر کلفتشو کردم تو دهنم براش ساک زدم همش می گفت لعنتی این دیگه چه جور ساک زدنیه، بعد نشستم روی کیرش و بالا پایین کردم خیلی حال کرده بود ازم پرسید دوست داری چطوری بکنمت گفتم داگ استایل که شروع کرد کردن چقدر کمرش سفت بود باورمنمیشد داستم حال می مردم برم گردوند و از جلو کیرشو کرد تو کوصم با دستشم چوچولمو بازی داد محکم میزد و منم داد میزدم که سینه موکرد تودهنش و مکید طوری آبم پاشید بیرون که برای اولین و آخرین بار اونطوری آبم اومده و دیگه تجربش نکردم، ۲۰ دقیقه سکس کردیم و آخرش آبشو پاشید رو سینه هام و گفت که دوتایی بریم حموم منم قبول کردم توحموم هم یکم کسمو مالید کیرشو از پشت کرد تو ولی انگار خیلی خسته بود بلند نشد خلاصه که اومدیم بیرون و ازم تشکر کرد گفت که دختر حشری هستی فکر می کردم همش بگی نکن و تموم کن و این حرفا، خلاصه بعدش کلی معذرت خواهی کردو رفتچون پسر عمه مو پیچونده بودمنم یه ساعتی خوابیدم و بیدار شدم یه آرایش خوب کردم و منتظرشون موندم که اومدن و دیدم نیما گفت شمام که آماده این شام بریم بیرون، رفتیم یه رستوران خیلی شیکو نیما گفت مهمون منین کلی هم چیز برام سفارش داد، بعد گفتم منو برسونین ترمینال که برگردم چون بلیط هواپیما گیرم نیومد، گفت نه من نمیرارم با اتوبوس برگردی امشبو بمون فردا خودم برات بلیط ردیف می کنم خلاصه من شبو موندم خونشون و تو اتاق پسر عمم خوابیدم، و پسر عمم هم رو حال خوابید تا صبح منتظر نیما بودم که بیاد کنارم ولی نیومد،
دم دمای صبح خوابم برد که دیدم صدای نیما میاد و داره پسر عممو می فرسته دنبال نخود سیاه، بعد چند دقیقه واقعا خواب بودم که بیدار شدم دیدم نیما داره سینه هامو با ولع می خوره بهم گفت مه تا صبح منتظر بوده و بخاطر ترس از پسر عمم نیومده پیشم یه سکس عالی هم صبح کردیم و نیما کلی بغلم کرد و شمارمو ازم گرفت، من بعد از ظهر برگشتم تبریز وبا نیما هم تا یه مدتی در تماس بودیم که من اومدم ترکیه، و دیگه ارتباطمون قطع شد…
#هنوزم #که #هنوزه #حدود ۳ #ساله #تجربه سکس با #نیما رو با #هیچکس #نتونستم #داشته #باشم !
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید