این داستان تقدیم به شما
سلام بابک هستم 24 ساله لیسانس خواهرام تهران و کرج هستند برادر بزرگم سیاوش اشتهارد و اون یکی سیامک در ده خونه پدری میشینه ده ما تازگی ها مرکز بخش شده از خودم بنویسم پسری هستم خیلی زیبا بلوند قدم 190 بدون برآمدگی شکم کمر باریک باسنم هر که از عقب ببینه فکر میکنه زنم پر و خوشفرمه بماند که در دوران نوجوانی چقدر بچه سرتق ها دنبالم بودند که تجاوز کنند با جرات و نترسی که در وجودم هست دم به تله ندادم خوشم نمی اومد نه فاعل باشم نه مفعول ولی عاشق دخترا و زنها بودم و اونا هم وجدانا عاشقم می شدن
دو تا زن داداش دارم بزرگه مرضیه که از من 12 سالی بزرگتره خوشگلم هست ازدواج کردن اشتهاردی بود داداشمم هم اونجا تو کارخونه ای که پدر خانمش جزیی سهام داشت ماندگار شدن تو اشتهارد
خیلی کم همدیگرو می بینیم
زن سیامک غزال از همه زنهای فامیل زیباست با من تقریبا همسنه 6 ساله ازدواج کرده هنوز بچه دار نشده البته خودشون نمی خوان
پدر و مادرم بازنشسته آموزش و پرورش هستند هردو معلم بودند منم تا حالا دست به هر کاری زدم نشده فعلا یه کلاس آموزشی شخصی و خصوصی تو خونمون تو مهرشهر دایر کردم تعدادی دانشجوهای سال اول و دوم معماری اغلب با معرفی دوستام پیشم دروس معماری را یاد میدهم مبالغی میگیرم فعلا هم تعطیله همانجا بود در ابتدای تشکیل کلاس با دانشجویی بنام سارا اشنا و دوست شدم که متاهلم بود بد جوری عاشق سکس با من شد چند بار تنها تا اخر وقت موند تا کارمون به لب گرفتن و بغل کردن و مالیدن کشید و ادامه داشت در اولین جلسه خصوصی به دعوت خودش خونش رفتم اولش گفت شوهرم خونه است میخام معرفیت کنم ولی نبود تنها بودیم تا شروع به درس دادن کردم گفت استاد اجازه برم دستشویی بیام که با شلوارک و یه تاپ بالای ناف اومد گفت بیا منم کمی استاد بشم (میدونست من ناشی و تا اون روز با کسی سکس نداشتم) برای اولین بار سکس را تجربه کردم تا کیرم رفت تو کصش اخی گفت و ابم خالی شد تو کصش گفت من موندم بکوون نمیتونستم تا بعد چند دقیقه درد و مورمورم کم شد اینبار اونقدر گاییدم تا هم اب سارا اومد هم اب خودم برای دومین بار باز ریختم تو کصش سکس های ما ادامه پیدا کرد تا
یکروز گفت دوس داری با منو یک دختر دیگه با هم سکس کنیم ؟ گفتم منتم می کشم. گفت قول میدی اونو گاییدی از من دل نکنی؟ گفتم قول می دم
دختر خاله اش پارمیدا را هم که دانشجوی معماری بود اورد هر دو را پیش هم می کردم هر دو شوهر داشتن ولی عاشق سکس با من بودند هیچ پول و کادوئی هم بینمون نبود مگر در روز و مناسبتها
لذت می بردیم مخصوصا اونا میگفتند کیرم خیلی بزرگ و هیکلم باب سکس است با همه این تعریفها اویزون بابا و مامانم بوده و هستم
مامانم خیلی زیبا است ولی مدتی طفلک مریض احواله بابا وضع جسمیش عالیه
از زمان ازدواج سیامک با غزال من عاشق غزال شدم وقتی به رسم خودمون کمرشو میبستم دستم میخورد به باسنش ارزو داشتم لخت بود تو بغلم بود از لحاظ قیافه و هیکل من از همه برادرا سرترم و تیپمم کاملا با اونا فرق می کنه مثل مامانم بلوند و سفید پوستم
تو مدت با هم بودن در روستا که تو یک خونه بودیم تا میتونستم غزال را می مالیدم و خواهری داره مارال اونم چند وقتیست هی هر جاش دست می زدم کاری نداشت ولی از بی عرضگی خودم با وجودی که هر دو حال می دادند و بارها سفتی کیرمو تو کشتی گرفتن و بغل کردن غزال از پشت لای باسنش و رو کصش حس کرده و چیزی نمی گفت و حتی کاری می کرد بیشتر فشار بدم هیچ کاری فرا تر از آن نکرده بودم و مارال را چند بار تو خواب بوسش کرده بودم و یکبارم تو خواب لای باسنش ارضا شده بودم واقعا هم خواب بوده چون تا کیرم خورد به لای پاش دو یا سه بار تلمبه ابم پاشید لای پاش و روی کصش بعدها هم پرسیدم یادش نبود ولی شک داشته که چرا کصش اینهمه ابکی شده
کارخانه آردی در نزدیک ده ما (شهر) است سیامک اونجا نگهبان روز است اغلب مارال خواهر اخریه با برادرش پیش غزال خونه اونها هستن خانواده پدر ومادری غزال پر جمعیته 5 دختر دو برادرند خودشو سه تای دیگه شوهر کردن برادر بزرگش کلاس سوم و کوچیکه تازه یکسالش تمام شده معمولا مارال و محمدپارسا شبها هم می مانند خونه زنداداش غزال تا ما می ریم ده دیگه اونا معمولا نمیان
تو ایام عیدی ماشین بابا تصادف کرده بود تو ده یه صافکار خوب است بابا گفت حالا که کلاستم جمع کردی بیکار که هستی برو ده به نصرت صافکار نشون دادم گفته بیار صافش کنم ببر چند روزی اونجا بمون تا صافش کنه بده کاظم پسر عمو هم رنگش کنه قیمتشون نصفم نسبت به اینجا کمتره کارشونم خیلی خوبه به کارتمم دو میلیون ریخت گفت کم اوردی بازم میریزم فاکتور ها را جمع کن بیار برام. بابام اهل حساب و کتابه ..
خیلی خوشحال شدم که میرم پیش غزال
رفتم و ماشینو گذاشتم مغازه ی نصرت اونم با کاظم هماهنگ کردن که کار ماشینو تمام کنند لیستی بمن داد رفتم قطعه فروشی یک گلگیر و چراغ های کامل جلو و عقب و رکاب سمت شاگرد و رودری و چندتا قلم ریز و درشتم از فروشگاه فامیلمون ناصر گرفتم زد به حساب بابا تحویل دادمو پولم فعلن نگرفت گفت تمام شد می گیرم
به غزال قبلن زنگ زده بودم که ده (شهرستان است ولی هنوز می گیم ده) هستم که ناهار میام خونه چیزی درست نکنه
کباب کوبیده و مخلفات گرفتم پرسیدم بچه ها پیش تو هستن گفت محمد پارسا هست گفتم مارال چی گفت عصر میاد شایدم نیاد یک سیخ اضافه بگیر بسشه گفتم برای داداشم بگیرم گفت نه سرد میشه اون تو کارخونه ناهار میدن برای خودت و خودم محمدپارسا بگیر
اومدم خونه غزال خیلی خونه را تمیز نگه میداره دیدم به به باغچه پر گل و مو ها سرسبز و تماشایی
رفتم بالا دیدم به به تازه از زیر دوش اومده بیرون تو اتاق صداش میاد گفت تا لباسامو بپوشم سفره را بنداز موهامو خشک کنم میام پرسیدم پارسا کو گفت مارال بعد تلفن تو اومد بردش میخواستن عصر برن پارک گفت مامان گفته منم برم گفتم کار دارم نمیام گفتم مارالم نگه میداشتی دو تا هم جوجه گرفتم گفت به مارال نگفتم تو میای اگه میودونست می موند گفتم خسته ای بذارن استراحت کنی!!
میزو اماده کرده بود سفره را تا کرده روش گذاشته بود گفتم بذار بیام موهاتو سشوار بکشم گفت صبر کن صدات می کنم لباسام تنم نیست دلم آب شد دونستم بعد زنگ زدنم رفته حمام زود در اومده
پرسیدم شلوار راحتی کجا دارین ؟ بپوشم شلوارم تو تعمیرگاه کثیف شده راحتم نیستم گفت کمد بغل دکوری را باز کن هم ورزشی هست هم مامان دوز ببین کدامش راحته بپوش ورزشی مناسب تر بود شورتمم در اوردم خالی پوشیدم تا اگه فرصتی شد از پشت بغلش کنم کیرم بهتر بره لای لمبرها و رو کصش
هر چند اونم باسنش برام تنگ بود طاقت نیاوردم رفتم از سوراخ کلید هر چه کردم نتونستم چیزی ببینم کلید رو قفل بود یکی از صندلی ها را اوردم از کتیبه در نگاه کردم لخت بود داشت دنبال لباس زیرش تو کمد می گشت برای نخستین بار غزالم را لخت بدون لباس میدیدم مثل شبنما بدنش می درخشید شورت و سوتین چند رنگ داشت طرح ابر و باد اسپورت را زد و شورتشو پوشید کصشو دیدم مثل آینه و بدون مو باد کرده معلوم بود تازه شیوش کرده، چند بار هم دستشو کشید روش زیر لب حرفم می زد یه لحظه چشمش افتاد به چشمم زهره بر شدم ولی انگار متوجه نشد یا وانمود کرد که ندید دیگه بالا را نگاه نمی کرد چند بار سوتین و شورتش های مدل به مدل را را هی عوض کرد جلو آینه ست کرد باز همون اسپورت ابرو باد را پوشید
یه تاپ آزاد و شل یقه قایقی که به زحمت رو کصش می رسید طوری که شورتش معلوم بود پوشید یه دامن کاملا شهری زیر زانوی متوسط نه کوتاه و نه بلند پوشید و فهمیدم الانه که صدایم کنه اومدم پایین صندلی را جابجا کردم گفت بابک جووون بیا آماده ام طوری گفت آماده ام انگار میخام بکنمش !!
رفتم دل تو دلم نبود نشسته بود رو مکعب دراورش سشوار را روشن کردم موهای بلوندش مثل خرمنی روی ماهش ریخته بود مشغول خشک کردنش شدم از بالا چاک سینه و سوتینی که فقط قسمت نوک و زیر سینه هاشو گرفته بود از یقه تاپش کاملا دیده میشد بارها کیرم خورد نزدیک گردنش و پشتش خودشو بیشتر ولو می کرد تا پاشد تو آئینه به هم نگاه می کردیم حالا کیر سفت شده ام درست لای پاهاش بود ولی به روی خودمون نمی اوردیم
گفت بابک منوتو چقدر شبیه همیم انگار از یک پدر مادریم رنگ چشامون سفیدی پوستمون ارایش و ترکیب صورتمون دستاشو اورد عقب زد دو طرف باسنم گفت اینجامون دست بزن بزرگ و گرد و خوشفرمه مثل همه خخخ هر دو مو طلایی و… چرا تو یکی بین همه داداش و خواهرات مثل اروپایی هایی نکنه مامانت با بابام اشتباهی کاری کردن و مامانی بندو آب داده خخخخخخخخ گفتم بعیدم نیست بابات خیلی شیطونه مامانمو حامله کرده باشه خخخخخخخخ
دیگه کیرم لای باسنش حتی داشت عقب جلو می شد که آهی کشید و من دیگه طاقت نداشتم ولی جدا شدیم رفتیم سر میز لقمه اول را براش گرفتم گفت کاش داداشتم از این کارا بلد بود گفتم اخه داداشم مثل من عاشق غزال نیست که خخخخ شوخی وار ولی جدی …تا اخر نذاشتم خودش لقمه بذاره دهنش خودم دادم اونم چند لقمه ای با عشق و علاقه تو دهن من گذاشت
غزال ماهواره را زد به تماشای سریال ترکیه نشستیم تماشا که داداش زنگ زد منم باهاش حرف زدم گفت اگه می مانی من بدهکار همکارم هستم چند روزی جایم مونده امشب را بمونم جای اونم نگهبانی گفتم خاطر جمع باش تا چند روز اینجام شبا خونه هیچکی نمیرم هر چه بدهکاری داری صافش کن خوشحال شد زنداداش گوشی گرفت گفت لازم نکرده لازم نکرده!! مگه بابک خان نوکرته اومده چند روزی خوش باشه حالا پاشو گیر میدی جایی نتونه بره !!دو روز اومده میخای اجیرش کنی بلکه میخا بره خونه دایی و عمو ها با هم سن و سالاش خوش باشن!!
گوشی گرفتم گفتم گوش نده جایی نمیخام برم محسن که سربازیه پژمانم داره بکوب می خونه به زور مامان جونش پزشکی قبول بشه برمم مامانش محل نمی زاره خیط میشم جایی نمیرم حتی غزال بیرونم کنه خخخخخ
گفت مرسی داداشی بعد ناهار شامم نذاشتم درست کنه گفتم میدونم عشق تو پیتزاس میرم پیتزا بگیرم از جیب بابامم هست نترس
از زمان رفیق شدنم با سارا و پارمیدا خیلی چیزا یاد گرفته بودم از جمله اداب غذا خوردن عاشقانه و زنها چه نوع حرکات و برخوردهای مردشون را دوس دارن
تا اومدم میزو چیده بود یک شمع هم روشن کرده بود با چه سلیقه ای پیتزا را گذاشتم جایی که براش خالی گذاشته بود دیدم غزال اومد خدای من با چه ناز و با چه لباسی با یک پیراهن رکابی آبی بسیار خوشرنگ بالای زانو بدون جوراب کاملا سکسی شل موها را ریخته رو شونه هاش با نرم ترین نسیم رقص گیسوان قلبم را از جا می کند و رگونم می کرد
گردن چون قوی خوشخرام سفید و بلندش و سینه های شوخ و امریکایی اش بدون سوتین که نوکشون از زیر پیراهن زده بالا محو تماشایش بودم انگار تو این دنیا نبودم گفت بشییییین کوووجایییی پسر ؟! مگه منو ندیده بودی انگار یه چیز تازه ای دیدی
بخودم اومدم گفتم ببخش بقدری زیبایی واقعا تو خودم نبودم
روبروی هم نشستیم
بگذریم که تا شب و وقت خواب چه گذشت و چه دلهره ای داشتم از ترس اینکه نکنه مامانش یهویی بیاد نکنه داداشم تصمیمش عوض بشه بیاد همه چیز و همه ارزوهام باد فنا بشه یا حتی مارال و پارسا بیان
از رویا بیرون اومدم و در پیتزا را ورداشتم یه برش برداشته تا غزال دست بزنه گرفتم جلو لبهای خوردنیش گفت مرسی بابک جووون چه باکلاس یه دندون کوچولو زد از دستم گرفت گفت مرسی چه شاعرانه من گفتم چه عاشقانه خخخ
با دو انگشت تیکه پیتزا را گرفته بود سریع داد دست چپش تا من بخودم بیام تیکه ای برداشت و اورد جلو لبم عاشقانه تشکر کردم و کلی کس شعری که پارمیدا یادم داده بود تحویلش دادم گاز زدم دستشو گرفتم بوسش کردم و باز تشکر خلاصه تا ته پیتزا را در نیاوردیم مثل دو تا مرغ عشق به هم دیگه دون دادیم بماند که چه گذشت وقت خواب رسید
پرسید بابک جون روتخت راحتی یا جا بندازم گفتم تو هر جور راحتی هی تعارف کرد گفتم یه پتو بمن بدی رو این کاناپه خیلی راحتم پتوی نازکی داد و بالشی پیژامه مهمان اورد که کسی نپوشیده بود گله گشاد بود با زیر پوش رکابی گفت مال سیامکه خیلی بلند و ورزشکاریه دوستش از ترکیه اورده اندازه توست اینم بپوش مال خودت (با شلوار ورزشی راحت نبودم تنگ بود باسنم بزرگه جاش نمیشد مخصوصا که همش کیرم شق بود) شب به خیر گفت پرسید چیزی دیگری نیاز نداری ؟ گفتم نیازم که زیاده خخخخ غزالم لبخندی زد و رفت اتاق خواب و من پشیمان که چرا نگفتم رو تخت می خوابم حالا درو قفل می کنه مثل سر ظهری چکار کنم ؟!!
حرفهایی که به داداش گفت تو سرم تکرار میشد دو دل بودم و حتی شک نداشتم که نمیخواد با من تنها تو خونه ای باشه که بینمون قفل و کلیدی نباشه داشتم دق مرگ می شدم با افکارم می جنگیدم به حرکاتش و نوع لباس پوشیدنش و حرفاشو خوردن شام عاشقانه همه و همه را پیش هم می گذاشتم اون تشری که به سیامک زد، باید بیاد خونه پدرمو در می اورد و از طرفی هم با حرکاتشم جورم نبود !!
نمیدونم چقدر طول کشید تا باز صندلی را بردم از کتیبه در نگاه کردم دیدم رو شکم خوابیده با همون لباس!! پیراهنشم تا زیر باسنش جمع شده یه پاشو جمع کرده اگه اتاقش بودم نگاه می کردم شورتشم قطعا معلوم بود یا شایدم شورت تنش نیست چون وقت شام و نشستن خط شورتی ندیدم
تا نگاهش کردم کیرم مثل فنر اومد بالا ور رفتم طولی نکشید ابم اومد رفتم سرجام کمی گذشت باز خوابم نبرد بعد از کلی کلنجار خواستم صندلی را باز ببرم دستی به دستگیره زدم دیدم وااا بازه !!
رفتم تو همچنان رو شکم خوابیده بود ارام ارام از رو پیراهنش باسنشو مالیدم دیدم خوابه کمی جابجا شده بود پاهاش تقریبا راست شده بود یواش پیراهنشو دادم بالا حدسم درست بود شورت تنش نبود پیراهنشو تا بالای کمرش دادم بالا باسن گرد و خوردنیش کامل لخت شد
حرارت بدنش انرژی خاصی به من میداد
نگاه به باسن بلورینش نفسمو تو سینه حبس کرد شروع کردم مالیدن باسنش کصشم لای پاش معلوم بود لبهاش کیپ هم، باد کرده و تمیز تا اون روز من دو نفرو گاییده بودم (سارا و پارمیدا) هر دو با وجودی که بدنشون سفید بود کصشون تیره بود و بی روح مثل اونهایی که تو فیلمها می دیدم برجسته و پف کرده و شاد و سرحال نبودن ولی کص غزال بی نظیر بود از همه توی فیلم ها هم زیبا تر بود
تکانی بخودش داد اوووممی کرد پای چپشو باز جمع کرد باسنش بیشتر اومد بالا و کصش بازتر شد
یواش انگشتمو کردم لای چاکش خیس بود و داغ انگشتمو کردم. تو سوراخش داغتر بود وود وود می کرد خواستم بیفتم روش کیرمو بکنم تو کصش دیدم نمیشه باید سگیش کنم رونهای بی نهایت زیبا و خوشفرم باسن رویائی اش دیگه جلو چشام بود و زیر دستام مالشش میدادم دوس داشتم همه جاشو لمس کنم و ببینم خودمو لخت کردم حتی زیر پوشمم در اوردم
شروع کردم بوسیدن و مالش از پاهاش تا ساق و رونهاش رسیدم به باسنش دیگه حالیم نبود چی میخا بشه پاهاشو باز کردم به راحتی باز شد طوری که لب های کصش از هم باز شد لبهای داخلش صورتی خیلی خوشگل و تمیز که هیچ شباهتی به کص سارا و پارمیدا که گاییده بودم نداشت سرمو بردم لای باسنش حالا دستام زیر شکمشه دارم باسن و کمرشو میدم بالا که خوب بتونم بخورمش که سبک مثل پر میاد بالا تا چند لحظه که خوردم نفس بلندی کشید خودشو بیشتر داد بالا حالا شک نداشتم که بیداره تا میتونستم اوردمش بالا که تقریبا سگی نشست دونستم بیداره داشت با لرز و احساس اخ و اوخ می کرد کسشو به دهنم فشار می داد کمی خسته شدم کیرم داشت خودکشی می کرد دستمو انداختم زیرش خودش سگی نشست گفتم غزال عشقم اجازه هست؟ با ناز گفت یواش بکن توووووش مال تو خیلی کلفته پارم میکنه گفتم چشم عزیرم کشیدمش لب تخت کیرمو راست سوراخش کردم گردنشو چرخوند گفت جووووون بکووون توش سالها حسرتشو دارم می کشم.
با چند تکان تا اخرش گذاشتم تو کصش واقعا دردش گرفته بود کیپ کصش بود کص غزال بی نظیر بود ابدا قابل مقایسه با کص سارا و پارمیدا نبود با وجودی که ساعتی قبل ارضا شده بودم حتی یک دقیقه هم نشد ابمو ریختم تو کصش هلش دام رو تخت خودمم کیرم توی کصش خوابیدم روش و تا جا داشت بوسش می کردم و تو گوشش حرفهای عاشقانه پچ پچ می کردم اینو سارا یادم داده بود میگفت از گاییدن هم برام لذتبخشه نگو غزالم غرق لذته و از پیچ و تاب بدنش و بوسیدن لبمو جواب دادنهایش معلوم بود که چقدر براش سوپرایزه
حالا غزالم ارضا شده بود و با حرفاش تعجب می کرد که چه زود ارضا شده هنوز روش خوابیده بودم اونم دراز کشیده بود کیرم تو کصش بود میگفت تا شل نشده بذار توش بمونه دستاشو کرده بود زیر شکمش تا بیشتر باسنش بالا بیاد تا کیرم تو کصش غرق بشه حالا هی تکانهایی که میداد اول مور مورم میشد ولی باز کیرم سفت تر شده بود خیال شل شدن نداشت گفت میتونی باز بکنی گفتم اره که شروع کردم به تلمه زدن هر دو تو اسمانها بودیم با سر و صدا حرفهای عاشقانه می گفتیم تا گفتم میخام برگردی
برگشت حالا سینه های سفت شده و زیباش تو دهنم بود واقعا قابل مقایسه با ان دو جنده نبود مال اونها هر چند سنشون از غزال کمتر بود شل و ول بودند هر دو انگار چند شکم زاییده بودند !! با وجودی که هنوز ابستنم نشده بودند
نمیدونم چقدر طول کشید ولی بعد که غزال اعتراف کرد گفت دو بارهم ارضا شده بود بعد فهمیدم صداش که می لرزه و چنگ می زنه در اوج لذت و ارضا شدنه تا خواستم گازش بگیرم وارد بود نمی زاشت گازش بگیرم و محکم مک بزنمش میگفت سیاه میشه داداشت میفهمه منم ارضا شدم باز نذاشت ابشو بیرون بریزم ریختم تو کصش
گفت بخواب روم تا خوابمون ببره گفتم خسته میشی گفت هر گز وزنتو احساس نمیکنم (من 85 کیلو هستم غزال هم حدود 66) هر دو قد بلند
روی سینه و شکم غزال کیرم تو کصش خوابم برده بود دمِ صبح بیدار شدم دیدم کیرم افتاده بیرون غزال خوابه ارام پا شدم دوش گرفتم اومدم پیشش مثل حوری بهشتی خواب بود خسته شده بود چون تا نزدیکی های 4 بامداد سکس داشتیم
تا ماشین درست بشه فعلا 5 روز گذشته بود عین 5 روز یا شب و یا شبهایی که داداش بود در روز کارمون سکس بود حتی خواهرشم و یا برادرشم می اومدن سرشون را قال می گذاشتیم و درو می بستیم سکس می کردیم
خواهرش مارال کلاس سوم راهنمایی بود داداشش سوم ابتدایی
روز شسم بود شبش سکس نداشتیم صبح با داداش رفتم بیرون سراغ ماشین نزدیک ظهر ناهاری گرفتم و اومدم خونه دو تا پیتزا بود یکی خانوادگی میتزای زبان یکی هم برای مارال که از زبان خوشش نمی اومد مخصوص گرفته بودم پیش مارالم شوخی شوخی تو دهن هم غذا می زاشتیم به غزال میگفتم دارم یادت می دم با شوهرت مثل منو ابجیت رفتار کن اونم همه چیزو میدونست خیلی هم لذت می برد ولی وانمود می کرد هیچی نمیدونه حتی پیتزای اونم میزاشتم به دهنش اونم نوبتی با ابجیش تو دهن من می ذاشتند و نمره می دادم دست هر دو را می بوسیدم و به روش ژاپنی دستامو جفت کرده تشکر می کردم …
تا ناهارو خوردیم. تموم شد مارال میزو جمع کرد غزال گفت بدجوری دلم کیرتو میخاااا مارالو چکارش کنیم گفتم بفرست پی نخود سیاه تا برگرده جررت بدم
خانمی هست نزدیک خونه مامان غزال لبنیاتی داره سفارش پنیر کرده بود البته برای فردا گفت مارالو بفرستم بره از صدیقه پنیر بگیره تا بره و برگرده نیم ساعتم بیشتر میشه
مارال را فرستادیم بره گفت برو قراره صدیقه خانم پنیر بزنه بده مامان اونو اگه حاضر بود بگیر بیار برو مغازش دیگه به مامان نده
مارالم با بی میلی رفت
تا رفت بیرون مشغول شدیم لخت مادر زاد ازادانه داشتم می گاییدمش که یهویی مارال در اتاقمونو باز کرد چشاش از تعجب وا موند چند لحظه نگاهش به کیرم بود که توکص خواهرشه
آچمز شده بودیم درو بست و رفت تو هال موندیم چه بگیم دیگه نیمه تمام جمع کردیم
به غزال گفتم یک راه بیشتر نداره تا زبانشو ببندم گفت چی
گفتم مارال خیلی حشریه مثل خودته که گفتی از 10 سالگی همه چیزو میدونستی ولی وانمود نمی کردی گفت درسته میدونم گفتم الان 14 سالشه همه چیزشم رشد کرده
سینه هاش پریودش هیکلش از تو کم و کسری نداره
گفت از کجا میدونی پریودش منظمه گفتم میدونم دقیقا هر دو در یک روز پریود می شین گفت واا چه دقیق !! خودش گفته
گفتم نه خودت گفتی که فهمید چطوری دونستم طولانیه بماند …
گفت راه حلتو بگو کارشناس و متخصص زنان خخخ
گفتم اجازه بدی کمی باهاش لاس بزنم میدونم خوششم میاد تا تو مچمونو بگیری زبانش کوتاه باشه
گفت خوبه میدونمم زود راضی میشه چون چند بار دیدم خودشو می مالیده و فیلم سکس از گوشسی تماشا می کرده از تو هم خیلی خوشش میاد حسشو خوب درک می کنم ولی قول بده یه موقع پردشو پاره نکنی از عقبم نمیتونه مال تو را تحمل کنه گفتم اونجا نمی رسه فقط لایی می زنم قرار شد اشاره کردم بره حیاط مشغول بشه بلکه زود راضیش کنم قرارمون یک اس خالی بود که گوشیمو از قفل صفحه ازاد کردم اس ام اس اماده ارسال گذاشتم که با ارسال می رفت
شوخی را با مارال شروع کردم ضمنا مارال گفت داشتم میرفتم دنبال پنیر مامان زنگ زد منم ازش پرسیدم صدیقه خانم بازه برم پنیر بگیرم گفت نه ساعت 4 به بعد بازه پنیر شونو تازه امروز زده فردا که رفتی ببرش منم برگشتم !!
دماسنجی من برای غزال خریده بودم شکل لنگر کشتی بود مارال یکبار پرسید کارش چطوره فرصت نشد بگم اونو بهانه کردم گفتم دماسنجو بیار توضیح بدم تا رفت اشاره زدم برو که غزال گفت برم باغچه را اب بدم حیاطم کثیفه اگه دوس داشتی مارال بیا کمکم و رفت
مارال یه ساپورت مشکی مخمل لطیف چسب تنش بود با بلوز کوتاهی که مانتوشو در اورده بود باسن کپی غزالش چشمها را محصور می کرد
گفتم مارال ببین داخل این مخزن جیوه است این مارپیچم خالیه تقریبا خلا است سرد که بشه حجم جیوه کم و گرم که میشه زیاد میشه باعث باز و بسته شدن این حلزونی میشه و عقربه حرکت می کنه
میخای احساسش کنی گفت اره
رفتیم سر یخچال گفتم نگاه کن عقربه رو 21 است حالا در فریزر را باز کن بذار مدت کوتاهی بمونه ببین چی می شه مارال چسبیده به یخچال بود کیرمو چسبوندم باسنش حسابی هم سفت بود خوشش می اومد تا خواستم ورش داره گفت نه بذار بمونه خوب سرد بشه خودشو هل داد رو کیرم پاهاشو جابجا کرد کیرم درست رو شیار کصش بود و فشارش میداد بغلش کردم دستامو گذاشتم رو سینه هاش که دیدم نوکشون مثل نیزه زده بیرون گفتم مارال وقت شوهر کردنته هااا
گفت شوهرو میخام چی ؟
گفتم اینجوری بغلت کنه سینه هاتو بماله بوست کنه تو هم بوسش کنی شوخی وار ادامه دادم اونم هی می پرسید دیگه چیییی تا گفتم شلوارتو بکشه پایین همینی که می مالی اونو بماله رو نانازت گفت دیگه چییییی گفتم بچه دار بشین
گفت چطوری دستمو بردم ساپورتشو دادم پایین کشیدم تا رونش پایین گفتم اینجوری لختت کنه صداش عوض شده بود پرسید دیگه چییییییی (این چی گفتنش دو معنی داشت هم یعنی نگوو هم یعنی گوش نکون هر کاری میخای بکن) کیرمو دراوردم گذاشتم لای پاش گفتم بریم تو اتاق خواب تا بقیشو بگم باز گفت دیگه چییییی ولی راه افتاد کیر لختم رو کسش رفتیم رو تخت که گوشیمو اونجا به رو انداخته بودم دیگه هیچی نمی گفت کمک کرد لختش کنم فقط می گفت زود تر تا ابجیم نیاد منو بکون مثل ابجیم منو بکووون
منم گفتم بیاد میگم یادش میدم هر دو لخت شدیم مارال مثل وحشی ها بدنمو گاز می گرفت و ماچم می کردو چنگ می زد میگفت زودباش ابجیم میاد گفتم نمیاد
نترس میدونی که حیاط خیلی کار داره اخرش گفت تازه بیادم نمی ترسم چند بار دیدم تو داری می کنیتش اگه گفت منم میگم به مامان میگم تا لال بشه عشق منو صاحب نشه !!! وااای خدایا تازه فهمیدم این دختر چقدر هات و چقدر عاشق منه 10 سال از من کوچک بود ولی انگار سالها با من سکس کرده بقدری عاشقانه و وارد عشقبازی کرد حیفم اومد اس بدم
زبانمو مک می زد زبانشو مینداخت تودهنم کیرمو میبوسید زیرشو لیس میزد سرشم می کرد دهنش ولی از ابی که می اومد خوشش نمی اومد ولی وانمود نمی کرد کصشو گذاشت دهنم واردتر از غزال چه کصی پر آب و دست نخورده
اومد رو کیرم گفت بکون توش گفتم مگه اوپنی گفت نه تو عشقمی من زنتم پاره ام کن که نکردم گفت از کونم بکون گفتم پاره میشی گفت نه نمیشم رفت از دراور غزال کرم اورد کیرمو چرب کرد کونشم داد رو انگشتم گفت بمال بکون توش !! پرسیدم دوس پسرت کی بوده گفت پسر خوشگی که نامش بابکه گفتم تا حال چند بار باهاش سکس داشتی گفت هر موقع که دیدم سکس داشتیم طوری جدی گفت من فکر کردم بابک پسر عمه اش که دانشجوی برق قدرت است را می گه
گفتم پس از عقب گذاشته ؟!
گفت عوضی بابک خودتی دست تو فقط بمن خورده تو خیالم باتو سکس میکنم وقتی من میخوابم پا میشی می ری غزالو میکنی منم با صدای شما ارضا میشم
تازه دونستم همه سکسهای منو خواهرشو دیده اونم مثل من از کتیبه در نگاه می کرده
کونشو خوب چرب کردم بقدری سفت بود انگشتم توش نمی رفت ولی پر کرمش کردم شل تر شد دو انگشتی هم البته به سختی می رفت توش گفتم سگی بشین بکنم توش گفت نه خودم میشینم رو کیر شوهرم تو دلت نمیاد پارم کنی
مثل پورن ها چنان استادانه کیرمو راست کونش کرد که انگار سالهاست کلاس دیده تا نشست سرکیرم به زحمت رفت تو نگرش داشت معلوم بود دردش گرفته اونقدر بالا پایین شد میلیمتری کیرم خودمم باورم نمیشد بزور تا ته رفت تو کونش خوابید روم گفت تکان نخور دارم جر می خورم ولی عاشقتم خیلی سختمه تا دردم بیفته تا ارام ارام خودشو جلو عقب کرد کیرم چند سانتی تو کونش حرکت داشت یه دستشو برده بود کسشو می مالید منم دیگه تقریبا کامل کیرمو جلو عقب می کردم مارال صدای جوون جوونش اتاقو پر کرده بود تا ارضا شد چنان بغلم کرد انگار میخا وارد پوستم بشه منم تو مرز ارضا بودم که ابم اومد و ریختم تو کنش دلم نمیخواست از روم پاشه تازه به فکر غزال بودم که منتظرمه
کیرمو کشیدم بیرون لباشو میخوردم انگار تشنه ای بود که هنوزم از من آبمو می خوایت که بریرم تو کونش لبمو با ولع میخورد گفتم کاش ابجیت بیاد ببینه تو را دارم میکنم
چیزی نگفت گفتم بیا کاری کنیم شروع کنیم همینجوری همدیگرو بغل کردن به غزال اس بدم بیاد ببینه بی حساب بشین گفت باشه دلم به غزال می سوزه خیلی مظلوم شد
من میدونستم تا برم شما مشغول میشین من زنگ زدم مامان خواستم مچتونو بگیرم
گفتم پاشو لباستو بپوش تا شلوارتو بدم پایین منم پیرنمو بپوشم انگار داریم تازه میمالیم ولی کیرم باید رو کست باشه
گفت هر چه تو بگی تا اماده شد اس دادم غزال اومد ما هم انگار نمی دونیم مارال زیرم بود شلوارهامون تا زانو پایبن بود لایی می زدم تا چرخوندم روم که غرال مدرک جرم بیشتری داشته باشه مارال اخ و اوخ واقعی می کرد هی میگفت بکون تو کوسم مال خودتم عشقم و … که منم بدجوری داغ کرده بودم که خدا کنه دیر بیاد نگو داره تماشامون می کنه زرنگی هم کرده فیلم می گیره که من متوجه شدم نذاشتم مارال بدونه که ارضا شد منم ادامه دادم ابم پاشید مثل فواره بالا ریخت رو باسن و کمرش جوون جووون می کرد که غزال گفت خدا قوت
مارال اصلا نترسید گفت ابجی در بزن بیا منو بابک زن وشوهر شدیم منم وانمود کردم که خجالت می کشم
غزال درو بست و مرتب شدیم رفتیم بیرون مارال گفت ابجی بابک بعد این شوهر منه خودمو تسلیمش کردم به مامان بگو بی اجازه من کاری نکنه
غزالم گفت اخه منم عاشق شوهرتم چکار کنم گفت تا ازدواجمون مال دوتامونه بعدن فکری به حال خودت کن
خدایا هرچه فکر می کردم دختر 14 ساله و اینهمه رک و اینهمه رو باورم نمیشد
ماشین 11 روز طول کشید تازه صافکاریش تمام شد رنگش موند تابستان بزنه بعد اون تاریخ هر دو خواهر اشکارا میکنم تصمیم گرفتم از مارال خواستگاری کنم ولی هنوزم دلم و چشمم دنبال غزال است نمی دونم بعد ازدواجم چی میشه
سرگذشت بالا تقریبا مال سه ماه #پیشه نوشته بودم از اون تاریخ سکسهای #متنوعی هم با#غزال که زیاد و هم با مارال داشتم هنوز #مارال را از کون می کنم غزال را هم دو سه باری از کونشم #گائیده ام خیلی هم خوشش اومده #کونش #بکر بود من گاییدم تا حالا هم #فقط به من #داده
#بابک از #مهرشهر
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید