این داستان تقدیم به شما
پژمان هستم یک مهندس 35 ساله با قد 180 و وزن 100. زیاد ورزش میکنم و هیکل روفرمی دارم. سفید و کم مو. سه روزه که برای ماموریت کاری قشم اومدم و تو هتلی مقیمم. عصرها اینجا حوصله ام سر میره.
امروز تصمیم گرفتم برم و چرخی در شهر بزنم. دوش گرفتم و حدود ساعت 8 شب از هتل بیرون زدم.
به یک بازار سنتی رسیدم. کلی دستفروش درحال فروش محصولاتشون بودن. سر یک بساط وایسادم و جنساشو بررسی کردم. فروشنده یک پسر سیاه تنومند بود. هیکل زیبایی داشت. دستای قوی. کلی باهاش گپ زدم.
در وسط حرف زدن یهو یک زن خوشگل اومد سر بساطش و قیمت یک زنبیل دستباف رو پرسید. بعد هم کلی عشوه اومد و راجع به قیمت چونه زد. پسره بهش تخفیف نداد و زنه رفت.
من به شوخی گفتم بهش که جای تو بودم به خوشگلا تخفیف میدادم.
پسره گفت که نه بابا اصلا خوشگل نبود.
گفتم نه بابا. خیلی مشکل پسندی. اتفاقا خوب گوشتی بود. کلی خندید و گفت شما خوشگلی بخوای به شما کلی تخفیف میدم.
منم به شوخی گفتم حتما بعدشم توقع داری بهت بدم.
خندید و گفت منکه از خدامه.
یهو چشام تو نگاهش گره خورد و لبخندی زدم و خدافظی کردم و رفتم.
یک جوری شده بودم.
یکساعتی تو بازار چرخیدم.
وقت برگشتن دوباره از کنار بساطش رد شدم.
بهم چشمکی زد و خندید.
منم بدون هیچ برنامه ای یهویی لبامو غنچه کردم و واسش بوس فرستادم.
اومد طرفم و یک تیکه کاغذ بهم داد و گفت این شمارمه.
اگه مشروب خواستی بزنگ.
گفتم دیگه اگه چی بخوام زنگ بزنم.
گفت تو جون بخواه.
خندیدم و به طرف هتل رفتم.
تو هتل توی رستوران شامی خوردمو رفتم تو اتاق و لخت شدم و با شرت رفتم رو تخت.
حس عجیبی درونم بیدار شده بود.
از جیبم کاغذ رو برداشتم و شمارشو سیو کردم روی گوشی. واتساپ داشت.
ناخودآگاه یک سلام فرستادم.
پرسید شما؟
گفتم همون خوشگله هستم.
خنده فرستاد و یک بوس
پرسید مشروب میخوای گفتم نه جون میخوام.
یهو بچه پرو برام زد منم کون میخوام.
پرسید کدوم هتلی گفتم هتل رز.
یهویی خنده زد و گفت
پس مهمون عموجانمی
ظاهرا هتل عموش بود.
گفت کدوم اتاقی و آیا تنهایی.
گفتم اتاق 406 و تنهام.
گفت نخواب که دارم میام پیشت.
میخوام امشب ترتیبتو بدم.
به شوخی گفتم بیا.
جوابی نداد.
یکساعتی گذشت و درحال تماشای فیلم بودم که یهو پیغامی رو واتساپم اومد.
پسره بود.
نوشت که پشت درم.
به خنده زدم بیا تو.
گفت لای درو باز بزار.
یکم دستپاچه شدم.
لای درو باز گذاشتم.
برگشتم رو تخت.
هول شدم.
دیدم لختم.
خواستم لباس بپوشم که صدای در اومد و دیدم وسط اتاقه.
نگاهی بهم کرد و یک جووون کشید.
روی تخت نشستم اومد کنارم نشست و دستشو کشید پشتم و غافلگیرانه گردنمو شروع کرد بوسیدن.
من میخندیدم.
دستش یک شیشه ودکا بود.
پرید از یخچال یخ و تنقلات برداشت و دوتا لیوان ریخت.
خودش یک نفس رفت بالا و دومی رو ریخت و یکی هم داد دستم.
منم مزه مزه کردم.
حدود نیمساعتی حرف زد.
کم کم مست شدم.
ازم اجازه گرفت بره دوش بگیره.
لخت شد و رفت زیردوش. ده دقیقه یعد با یک حوله باز اومد بیرون.
چشمم به کیر کلفتش افتاد.
نگاهمو دید.
و گفت اینو باید بکنم تو کون سفیدت.
خندیدم.
اومد جلوم وایساد و با دست کیرشو بطرف صورتم گرفت و سعی میکرد بکنه تو دهنم.
باخنده صورتمو برگیگردوندم.
کیرش رو سر و صورتم میخورد.
داغ و سفت و شق کرده بود.
یهو محکم با دو دست سرمو گرفت و رو کیرش فشار داد.
دهنمو باز کردم و کیرشو تا ته حلقم راه دادم.
شروع کردم به خوردن.
حسش عجیب بود.
داشتم ساک میزدم.
دهنم پر بزاق شده بود.
از کنار لبام بزاقم بیرون میومد و کیرش حسابی لزج شده بود.
یهو هولم داد رو تخت.
دستشو انداخت دور شرتم و شورتمو پاره کرد
خوابید روم و شروع کرد لبامو خوردن.
زیر هیکلش تسلیم شده بودم. کیر شق شدشو رو شکمم حس میکردم.
یهویی بلند شد کراغو خاموش کرد و چراغ خوابو روشن کرد
اومد و منو لب تخت بحالت داگی گذاشت و دهنشو گذاشت رو سوراخ کونم و شروع به خوردن کرد. ده دقیقه ای خورد و بعد ایستاد. تفی رو کیرش انداخت و سر کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم.
و داد تو.
یکم نگه داشت و آروم آروم فشارشو زیاد کرد. درد داشت. دردش زیاد شد.
چنگ میزدم رو ملافه ها.
یهو شکمشو رو کپلام حس کردم.
کیرش تا خایه تو کونم بود.
خوابید و بیحرکت موند.
چند دقیقه کیرشو نگه داشت تو کونم و گوشمو میخورد.
حس کردم یکم کشید بیرون ولی دوباره داد تو.
ملافه رو چنگ زدم.
دوباره کشید تا نصفه بیرون و داد تو.
حرکتش سریعتر شد.
تا به خودم بیام دیدم دارم زیرش کون میدم.
تلمبه هاش شدید شد.
لذت میبردم.
بیحس شده بود.
حدود سه ساعت منو گایید.
و بعد هم رفت.
فرداش برگشتم تهران.
با یک کون #دردناک #گشاد .
و #یک #تجربه #جدید .
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید