این داستان تقدیم به شما

سلام
داستانی که تعریف میکنم حدود سه سال پیش هست که عصر تابستان بود و نزدیک های ساعت هفت داشتم تو یکی از خیابان های اصلی کرج دور میزدم که خانومی با یک دختر شش ساله منتظر ماشین بود چون شیشه ها بالا بود و دیگه نپرسیدن کجا میری اونم سوار شد صندلی عقب نشست . از آینه که نگاه میکردم اونم حواسش به من بود چهره اش خیلی شبیه لیلا اوتادی بود بهشم گفتم و جواب داد که آره همه میگن و خلاصه تا موقع پیاده شدنش مخش رو کار گرفتم و خواست کرایه بده دستش رو گذاشت رو شونه هام و نگاه کردم دیدم پوستش سفیده و بدن بی مویی داره یه لاک سیاه هم زده بود و بوی لوسیون نارگیلی میداد منم بجای اینکه پول بگیرم ازش تلفنم رو گذاشتم رو شماره گیر دادم بهش ، اولش تعجب کرد گفت بقیه پولم اینه بعد که شمارش رو زد تو گوشیم بهم پس داد و منم یه تک زدم دیدم شماره خودشه تلفنش رو نشون داد .
شب بهش زنگ زدم و فهمیدم که تنهاست گفتم چرا اونم گفت مطلقه تشریف داره و دختر کوچولوی خواهرشه که با خودش می‌بره بیرون ،
اسمش عاطفه بود قدی حدود صدو شصت و پنج و سینه های درشت و باسن نسبتا متوسط روبه کوچیکه داشت لاغر اندام بود و شکم اصلا نداشت پوستش سفید و موهای فر ریز که رنگ مش کرده بود و تو بیمارستان زنان و زایمان کار میکرد .
بهم گفت که فردا غروب عروسی یکی از همکاراشه و میخواد بره سمت چهارباغ اگه میتونم باهاش برم که گفتم فقط میرسونمت خلاصه قرار شد برم دنبالش و آدرس یه محله دیگه را داد که گویا خونه ابجیش اونجا بود ، وقتی رسیدم بهم گفت بیا بالا تا آماده بشم ماشین رو تو دو تا محل پایین تر پارک کردم و رفتم سمت آپارتمان و زنگ زدم و در و باز کرد گفت بیا بالا و سوار آسانسور شدم رفتم طبقه چهارم دیدم ساختمان تک واحدیه، پشت در چندتا کفش بود و نگران شدم گفتم برگردم که یهو در را باز کرد کلی تحویل گرفت باهم دست دادیم یه بغل ریز تا حدی که بهم چسبیده بودیم و گونه همو بوسیدیم یه تاب حلقه ای تنش بود و با اسلش یوگا به قدری تنگ بود کس پف کردش اولین چیزی بود که په چشم میخورد و موهاش هم دم اسبی بسته بود ، تو همون حالت کیرم به شکمش که خورد یه نیم خیز بلند شد و سریع جداش کردم و رفتیم داخل و دیدم ابجیش هم اومد سمتم با ابجیش هم روبوسی کردم و ابجیش از خودش جیگر تر بود دختر کوچولوی خواهرش هم اسمش شبنم بود و یه دوستی هم داشتن که اسمش یلدا بود بچه بوشهر بود و مثل اینکه یک ماه پیش اینا مونده بود باهم نسبت فامیلی نداشتن و بعدا که پرسیدم گفتش هم دانشگاهی عطیه خواهر بزرگتر عاطفه بوده ، یلدا پوستش سیاه و خیلی بانمک بود و طرز نگاه و لباس پوشیدنش پر از شهوت و سکس بود .
 
 
بعد از سلام و احوالپرسی نشستم رو کاناپه دو نفره که وسط بود و بعد عاطفه هم نشست کنارم ، من تکیه داده بودم و دستام روی پام گذاشتم و یلدا هم داشت شربت و شیرینی تعارف میکرد که عاطفه خودش برام میذاشت تو پیش دستی .کلی بگو بخند داشتیم که یهو عطیه به ابجیش گفت مگه نمیخوای حاضر بشی ، عاطفه یهو هول کرد گفت وای خاک بر سرم بلند شد رفت تو اتاق همین که خواست در رو ببنده منو صدا گفت رضا جون بیا ببین کدوم لباس مجلسی بهم میاد بپوشم ، رفتم داخل و در و پشت سرم بست و همین که نزدیکم شد آروم دستامو دور کمرش حلقه کردم و چسبوندمش به خودم به چشماش خیره شدم و چشماش خمار شده بود و آروم یه بوس از لبش گرفتم و سرمو کشیدم عقب و دیدم با چشمای بسته داره لباش رو میاره سمتم منم لبامو گذاشتم رو لباش شروع کرد خوردن ، حرارت بدنش یهو از داغی به سردی رفت و تو همین حال که داشت لبامو میخورد دستم رو از تابش به کمر لختش می‌کشیدم و همین طوری لختی کمرش رو لمس میکردم و آروم از زیر اسلش بردم لپای کونش رو گفتم و فشار دادم از هم بازش کردم که یه ای کوچیک می‌گفت و لبامو محکم میک میزد و بعد دسمتو آوردم بالا از زیر سوتینس سینه هاشو مالوندم و نوکش رو ناخنم بالا پایین کردم یهو خواست با زانو بشینه جلوم با کیرم ور بره که نذاشتم همون ایستاده برگردوندمش با یه حرکت تاپشو درآوردم و بعد سوتینش رو باز کردم و انداختم کنار بعد از شونه های گرفتم چرخوندمش و دوباره سفت بغلش کردم اونم بازو هامو گرفته بود از گردنش شروع کردم به خوردن و بوسیدن گاهی نفسام رو میزدم به پوستش رسیدم به سینه هاشو ،اول یکیشون گرفتم تو دستم نوکشو با لبام گرفتم و کشیدم بیرون و همین کارو با اون یکی سینش هم تکرار کردم و بوسه زنان رسیدم به پایین نافش و یه گاز خیلی کوچیک از چوچولش گرفتم و گفت آخخخخخخ ،سریع از پهلوهاش بلندش کردم و گذاشتمش رو تخت و با یه حرکت اسلش رو از تنش درآوردم دیدم مو که نداره هیچ یه کوس سفید با لبه های بهم چسبیده جلومه . با انگشت وسطی چاک کوسش رو مالوندم و بعد باز کردم یکم انگشتم رو بردم دیدم انگشتم با فاصله کمی میخوره به دیواره کوسش بهش گفتم عاطفه جون قوربون کس تنگت بشم این کوس خوردن داره اون بنده خدا هم کامل رام من شده بود فقط ناله میکرد کلمو بردم وسط پاهاش شروع کردم به خوردن گاهی زبونم رو از پایین تا بالای لبه های کشوندم و گاهی هم لای چاک کسش و گاهی زبونم رو میکردم توش و میچرخوندم و آبش رو تو دهنم جمع میکردم و می‌ریختم روی درز کسش و سوراخ کونش رو باهاش میمالوندم و واسه اینکه با دستش مزاحم نشه گفتم پاهاتو بده بالا و با دستات حلقه کن چون مدام سرمو میکشید عقب که نخورم وقتی پاهش رو جمع کرد یه بالش گذاشتم زیر باسنش و سوراخاش قشنگ اومد دمه دستم

 
 
از حرکات شکمش نبضش فهیمدم که داره ارضا میشه واسه همین دستام رو گذاشتم پشت رونش تو حالتی که لنگاش بالا بود از هم باز تر کردمش و همین که چندتا زبون زدم سریع ارضا شد و همین که صدای ناله هاش کم شده فهمیدم صدامون اونقدر بلند بوده که اون بنده خدا ها صدای تلویزیون رو زیاد کردن ولی واسه من اصلا مهم نبود فقط حیفم اومده بود که چرا قرص نخوردم تا بیشتر رو کار باشم و تا ته بکنم توش ، رفتم چراغ رو خاموش کردم و شلوارمو درآوردم و نشستم جلوش بهش گفتم همین طوری راحتی که یهو چرخید و به بغل خوابید و کونش رو داد سمتم بعد من به حالت زانو زدن نشستم و یه پاش رو از زیرم رد کردم و اون یکی پاشو جمع کردم تو شکمش و کله کیرم رو گذاشتم دمه سوراخش اولش چندتا آروم بهش فشار آوردم بعد یهو یه فشار نسبتا محکم دادم که کله اش و اندازه دو بند انگشت رفت توش خواستم بیشتر بدم تو که بد جور ای ای کرد و یهو برگشت گفت یه حالت دیگه بکن . رو کمر خوابید و پاهاشو داد بالا و منم مچ پاشو گرفتم بردم سمت سینه هاشو و رونای خودم چسبید به لپای کونش از کنار ، با یه حرکت همون اندازه کردم تو کسش اینبار فقط ناله های شهوتی کرد و منم از فرصت استفاده کردم و چندتا جلو عقب کردم وقتی کیرم میرفت تو کوسش همه جای سوراخش رو احساس میکردم مخصوصا لبه های کوسش که با فرو کردنم جا باز میکرد به فشار چهارم که رسیدم کشیدم بیرون که ارضا نشم دیدم دور کیرم آب سفید حلقه زده و فهمیدم بازم ارضا شده بهش گفتم به پشت بخوابه حالت سگی و بعد آروم کیرم تا وسط کردم توش و فشار رو بیشتر کردم که تا ته بره، همین که داشت جا باز میکرد بیشتر بره تو دیدم دارم ارضا میشم و سریع کشیدم بیرون اندازه دو تا فشار دیگه جا داشتم پهلو هاشو گرفتم کیرم رو گذاشتم تو سوراخش یه فشار دادم اندازه جا قبلی‌ که رفت تو کسش یهو صدای گوز درآمد و یه آهی کشید و گفتم قوبون کس تنگت بشم بعد یه بار دیگه کشیدم بیرون و دوباره فشار دادم و بازم صدای گوز درآمد یه نگاه کردم دیدم کیر هفده سانتیم تا دسته رفته توش داشتم ارضا میشدم که برگردوندمش کیرمو از لای پاهاش گذاشتم رو شکمش و مثل فواره پاشید رو بدنش و بعد از چند مین کنار هم خوابیدن بلند شدم رفتم چراغ رو روشن کنم که احساس کردم یکی پشت در اتاق نشسته و تکیه داده و خیلی آهسته جوری که متوجه بشه دستگیره در رو تکون دادم و اون که حدس میزدم عطیه باشه سریع بلند شد و رفت .

 
عاطفه هم که نای بلند شدن نداشت رو تخت نشسته بود و داشت به کیرم نگاه میکرد و منم رفتم سمتش کیر خوابیده ام رو گرفت دستش و خواست بخوره دوباره سیخ بشه بهش گفتم عزیزم مگه نمیخوای بری عروسی گفت اصلا حسش نیست یه بهونه میارم ، همین طوری که داشت حرف میزد سعی داشت با جق زدن کیرمو‌ راست کنه که یهو گفت چشش به کیر نیم خیز شده افتاد انگار که ترسیده باشه گفت رضا این چیه هر کار کرد که با کمک انگشتش یه حلقه درست کنه موفق نشد و انگشتاش به همدیگه نمی‌رسید بهش گفتم زیاد تلاش نکن خودمم نمیتونم خخخخ ، من نشستم لبه تخت و یه پام رو گذاشتم رو تشک و یه پام هم روی زمین بود کیرم هم آویزون شده بود پایین و شروع کرد به ساک زدن ، با دوتا دستاش این ور اون ور کیرمو از تخمام نگه داشته بود و تو حالت سیخ شده مونده بود و فقط دهن بازش رو جلو عقب میکرد تا جایی میومد که دندون هاش میخورد به کیرمو دردم میامد و بعد یه خورده بهتر خورد برام تا جایی که می‌رفت تو دهنش رو میبرد بعد با حالت مکش میکشید بیرون و صحنه ای که از جلو چشمام دور نمیشه لبای خوشگلش بود که دور کیرم حلقه زده بود و با چشای خمارش بهم نگاه میکرد. بعد دراز کشیدم رو تخت و اومد سوار کیرم شد سه بار بالا پایین کرد خسته شد و بعد خودم تو همون حالت دستامو حلقه کردم دور کمرش تند تند تو کسش میکردم که یهو بی اختیار ابم اومد خالی شد تو کسش جفتمون بی حال بغل هم دراز کشیدم و بعد کلی قوربون صدقه رفتم همدیگه من لباس پوشیدم رفتم تو پذیرایی و عاطفه هم میخواست بره حموم و دیگه عروسی هم نرفت . وقتی تو پذیرایی نشسته بودم عطیه به هر بهانه از جلوم رد میشد و با چادر نمازی که دور بدن پیچیده بود معلوم بود که پاهاش کاملا لخته و کتف و شانه هایش هم لخت بود معلوم بود عطیه هم میخواست و دنبال بهونه میگشت که به جوری منو به اتاق بکشونه ، بهش گفتم عطیه جون این نزدیکا داروخونه هست ؟
میخوای چیکار ؟
یه چیزی می‌خوام باید بگیرم
بگو چیه الان به یلدا میگم برات بگیره
نه خودم میگیرم فقط بگید کجاست این نزدیکا (حالا خودم تمام سوراخ و سنبه های کل کرج رو بلدم )
تو همین مکالمه یهو یلدا اومد و گفت من میگیرم دارم حاضر میشم برم برای شام خرید کنم اونم میگیرم
باشه فقط زحمت نباشه پس می‌نویسم تو کاغذ
عطیه گفت شبنم رو با خودت ببر دیر نکنی
 
یلدا و شبنم که رفتن بیرون عاطفه هم وسایلش رو برداشت رو رفت حموم همین که در رو بست به عطیه نگاه کردم دیدم پای گاز داره با کتری و قوری ور می‌ره بهش گفتم مثل زنهای ایران قدیم همش با چادر گل گلی کار می‌کنی ،یهو خندش گرفت و گفت نه بابا مثلا می‌خوام معذب نباشیم بعد چادرش رو گوله کرد و گذاشت رو میز تو آشپزخونه ، باورم نمیشد موهای بلندش اولین چیزی بود که منو جذب کرد موهای پرپشت تا پایین شونه و تل بسته بود و رنگ گندمی گذاشته بود اونی هم که تنش بود یه تاپ دامن کوتاه رنگ فیروزه ای و ابر و باد بود خلاصه پاشدم ساق پاهای سفید و ترکه اش هم به جذابیت های خاص اون اضافه کرده بود و رفتم سمتش از پشت کیرمو چسبوندم به کونش بدون هیچ مقدمه ای خودش برگشت و یکم بهم خیره شدیم و بعد ازش لب گرفتم دستام رو گذاشته بودم رو پلهوهاش همین جوری همو می‌بوسیدیم که ازش تعریف میکردم و ازش لب می‌گرفتم و از روی شورتش کسش رو میمالوندم ، دستم خیس شده بود معلوم شد خانم حاضر تا کیرمو بکنم تو کسش ، از زیر شورتش چوچولش رو مالوندم و بعد انگشت کردم تو اونم یه آهی کشید گردنش رو گرفت بالا منم سریع لبامو گذاشتم رو گلوش رو بوسش میکردم بعد نشست جلوم زانو زد و دکمه های شلوارمو باز کرد و یهو کیرو دید با صدای شهوتی گفت مال من باش دیگه شروع کرد به خوردن همزمان تخمام هم می‌گرفت تو مشتش و ول میکرد خیلی با تجربه تر از عاطفه بود بعد که کیرم کامل سفت شده بود خودش ایستاده قنبل کرد و دستاش رو به سنگ اپن گرفت و شرتش رو تا زانو دادم پایین سریع گذاشتم دم سوراخش یه فشار دادم تا نصف رفت داخل و بعد چندتا عقب و جلو کردن تا ته رفت توش انگار که کیرم رو گذاشتم جلوی بخاری به قدری گرم بود تو کسش که وقتی کشیدم بیرون دیدم پوست کیرم کاملا قرمز شده ، البته نسبت به عاطفه گشادتر بود ولی بازم میکردمش نفس نفس میزد و داشت سنگ اپن رو چنگ میزد . پوزیشن رو عوض کردم بهش گفتم دستاش رو دور گردنم حلقه کنه و بعد از زیر روناش گرفتم بلندش کردم و بعد جوری که تو بغلم بود چسبوندمش به سنگ اپن چون یه خورده برام سنگین بود تو این حالت زیاد نتونستم بکمنش ولی همین جوری خوابیدیم رو زمین و لنگاش رو هوا موند و بعد از چندتا ضربه تند تو کسش آبش اومد . منم دیگه چاره نداشتم تا جر بدمش

 
واسه همین رحم و مروتو گذاشتم کنار قشنگ سر کیرمو توف مالی کردم و گذاشتم دمه سوراخ کونش ،موقع گاییدنش حواسم به سوراخ کونش هم بود که بازه ، با یه فشار کله کیرم تا یه بند انگشت رفت تو کونش پاهاش رو از پشت زانو گرفتم و به سمت سینه هاشو هول دادم همزمان هم فشار تو کونش رو بیشتر کردم تا جایی که میشد رفت توش بعد تند تند تلمبه زدم بهش گفتم با یه دست پاهات رو همین جوری نگه دار بعد دوتا لپ کونش رو از باز کردم و کیرمو کشیدم بیرون بهش گفتم خودتو انگشت کن وقتی انگشت کرد یه آهییی کشید که شهوت دلم جوش اومد که دوباره کیرمو‌ گذاشتم دمه سوراخش فشار دادم تو چند ثانیه تند تند کردم وقتی کشیدم بیرون خودش رو انگشت کرد و گفت رضا پارم کن رضا جون قوربون کیرت بشم و نداشتم حرفش تموم بشه کیرمو تا دسته با یه ضرب گذاشتم تو کسش و تند تند تلمبه زدم و بعد با فشار دادم تو کونش همین جوری هم صورتش رو نگاه میکردم که پوستش مثل گچ سفید شده بود از کونش در میاوردم میکردم تو کسش لامصب اصلا آخ نمی‌گفت فقط ناله میکرد تو سومین حرکت دوباره ارضا شد و منم داشتم ارضا میشدم بعد بلند شدم رفتم بالا سرش شروع کردم جق زدن و ابم که داشت میومد سرشو گذاشتم تو دهنش بعد چند قطره بیشتر نیومد که همش رو خورد .
تقریبا ده دقیقه بعد یلدا و شبنم هم اومدن خونه و عاطفه هم از حموم اومد بیرون انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده بود کنار هم شام خوردیم و بعد من رفتم .
 
#یکماهی #باهم #بودیم و #تو #این #یکماه #با #همشون سکس #داشتم .

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *