این داستان تقدیم به شما

در مقدمه لازم است بنویسم که من الان 29 سالمه تیپ و هیکلم خوبه قبل از ازدواجم رابطه با چند دختر و زن داشتم
چیزی که لازم است بگم این است که تو سکسهای قبل از ازدواجم با معشوقه هایم درد دل می کردم به این نتیجه رسیدم که همانقدر که ما مردها تنوع طلب هستیم و به خود اجازه می دهیم با زنان متفاوت سکس کنیم آنها هم این حق را دارند لذا به خودم قول دادم زن بگیرم کاملا آزادش بگذارم تا به اختیار خودش در خصوص سکس تصمیم بگیره که این امر مزیت های سه گانه زیر را به همراه دارد
1. خودم هم بتونم آزاد باشم
2. زنم هم از حقوق یکسان برابر باشه
3. حس می کردم باید جالبتر باشه سکس های یواشکی و بقول معروف حرام …
حال می رم سر اصل ماجرا ..
سال 93 با دختری بی نهایت زیبا و پر جاذبه و هات ازدواج کردم در همون روزهای اول خیلی نرم و آهسته رضایتم را نسبت به سکس آزاد به سحر تفهیم کردم ..
به دوستان مشترک سایتهای سکسی سلام دارم به صراحت می گویم که :
منم تجربه گاییده شدن زنم با غریبه را داشته و دارم البته مدتها زنم پنهان می کرد هر چه می گفتم دوس دارم جلو چشمم بکننت باور نمی کرد فکر می کرد میخوام آتو بگیرم تا یک شب اتفاقی بیدار شدم دیدم سحر نیست فکر کردم رفته توالت (توالتمون تو راه پله بود) منتظر شدم خبری نشد رفتم دیدم در قفله کلید خودمو انداختم در باز نشد فهمیدم از پشت کلید را نیمه چرخونده گذاشته مونده تا باز نشه ادرارم امان نمی داد رفتم حمام هم یه دوش چند دقیقه ای گرفتم هم ادرارمو کردم اومدم اتاق منتظر موندم تا بیاد ساعت 3 بعد از نصف شب بود هنوز خبری نشد یک ربع به 5 صدای چرخیدن کلید آپارتمان خبر از امدنش داد تا اومد اتاق دیدم با پیراهن راحتی رکابی بالای زانو تنش بود همونی نبود که شب زمان خواب تنش کرده بود !
گفتم خدا قوت خیلی باید خوش گذشته باشه گفت چطور مگه گفتم پوریا حسابی گاییدت ؟

 
شروع کرد بد و بیراه گفتن که داری تهمت می زنی گفتم کجا بودی گفت دستشویی پرسیدم چرا در قفل بود گفت ترسیدم تا دستشوییم دزد بیاد خونه !!! چراغو روشن کردم خوابوندمش رو تخت نمی ذاشت کصشو ببینم با تعجب دیدم شورتم پوشیده (هیچ موقع شورت تنش نیست مخصوصا شبا)بزور شورتشو کشیدم پایین در اوردم دستمو کشیدم کصش پر آب کیر بود گفت شستم آبه انگشتامو بهم زدم آب کیر پوریا مثل چسب کش می اومد گفتم از کی آب تهران چسب توشه و رنگشم کرمیه ؟ دستاتو ببینم چرا خشکه ؟ من که دوس دارم پوریا جرررت بده چرا پنهان می کنی؟! لااقل بگو چطوری گایددت؟!
مرغ یکپا داشت که دستشویی بودم گفتم چرا پیراهن خوابتو عوض کردی ؟ این رکابی سکسی رو پوشیدی ؟ گفت تو دستشویی اون نجس شد الان عوض کردم ( میدونستم دروغ میگه) ادامه ندادم گفتم بارها گفتم آزادی با غیر من سکس کنی ولی طوری که طرف شایسته سکس باتو را داشته باشه که پوریا شایسته است دو کاملا سالم باشه که میدونم سالمه ..
نمی گفت تا اطمینان دادم دوس دارم اگه نگی خونه را عوض می کنم (مستاجر بودیم) میریم کرج. که از کرج خیلی خاطره ی بدی داشت گفت تقصیر خودته همش میگی با پوریا سکس کن…
هر چه کردم بیشتر از یک اعتراف که تقصیر خودته چیزی نگفت باز انکار کرد که اب خودم بود و دستشویی شاید رو توالت خوابم برده و پاک انکار کرد با پوریا سکس داشته !
با ترس بین شک و گمان فقط می گفت مقصر خودته که میگی با پوریا سکس کنم
پوریا از من جوان تر بود و خوشگل و تنومندتر در امریکا دنیا اومده بود از 10 سالگیش با مادرو خواهرش اومده بودند ایران لیسانس عمران بود نگفته بود مشگلشون چیه موندن ایران چون پدرش امریکا بود .
پوریا مدتی برای من کار می کرد تو راه دفترم و خونه با هم می رفتیم می اومدیم خیلی دوس داشتم حس سکس با زنان شوهر دار را در او بیدار کنم و علتشو اول سالم بودن بهداشت و آلوده نبودن و احتمال آبستن شدن اتفاقیشون می گفتم به راحتی به نام شوهر تگ می خوره و تجربه ای که زنهای شوهردار دارند دخترا ندارند او هم از تنها دوست دختر سالم و زیبایش تعریف می کرد که چطوری ترتیبشو میده و چرا جز او کسی را دوس نداره و همه دنیای سکسش در او خلاصه میشه و … نشانی هایی که می داد بعدها دونستم منظورش سحر زن خودم بوده!! با نقشه و طرح تلویحا تشویقش می کردم که زنمو بکنه اوایل از بهشت و جهنمو گناه می گفت قانعش کردم همه اینها دروغه حتی از گاییده شدن محارم زیر کیر دینمداران مثال می آوردم که دختر و خواهر زن داداش و عمع و خاله و مادر مستند تعریف می کردم الکی داستان رابطه ام را با زن صاحبخانه قبلیم با جزئیات براش تعریف کردم

 
پوریا و مامان خواهرش که آنها هم طبقه بالا مستاجر بودند روز جمعه ای بود درو زد زنم تو خونه خیلی سکسی میگرده درو باز کرد با پوریا جلو چشمم دست داد و داشت با چشاش پوریا را قورت می داد پوریا هم بدتر از سحر !! انگار زن و شوهرن با لذت و راحت همدیگرو با عشق و علاقه نگاه می کردن وحرف می زدند خوش و بش می کردند سینه های بی نهایت زیبای سحر که با دیدن پوریا رگ کرده بود نوکشون مثل نیزه از زیر پیراهن رکابی ابریشمیش داد می زد که پوریا لباتو بذار طاقت ندارم تا میتونی منو بخوووور رونهای سفید و شهوانی برق افتاده سحر و جابجا شدن پاهاش که آشکارا کصشو با اون کارش مالش میداد حکایت از رابطه قبلی و بسیار نزدیکشان می داد سحر به ندرت فقط زمان پریودیش شورت تنش میکنه سحر بقدری بخودش می رسه و کارهایی چون گذاشتن انواع مسکهای طبیعی به پوست و حتی کصش دوش سرد و ورزش و نرمش های گوناگون و برنامه منظم باشگاه بدنسازی اش ترک نمیشه که یکی از علتهای انتخاب اجاره کردن خونه وجود باشگاه زنانه زیر آپارتمان بود نمیخوام از زنم تعریف کنم باور کنید تو خارج از ایرانم که چند سفر به ترکیه و دبی داشتیم زنی به زیبایی سحر ندیدم تو هتلی که دبی هفته ای اقامت داشتیم بارها از عربهای کیر کلفت و ایرانیهای پولدار به سحر پیشنهاد های جالبی می شد بمن می گفت از ترس مریضی و سر زبان افتادنمون راضی نشدیم
تا حرکات عاشقانه سحر و پوریا را دیدم یقین کردم با هم رابطه دارند ولی زنم رو نمی کنه هر چند اون شب مچشم گرفته بودم.
پوریا با من کار داشت وقتی نازو غمزه سحرو با بی میلی رها کرد اومد گفت رفتم دفترچه گرفتم مجبورم برم سربازی چون میدونید که باید بریم آمریکا مامانو خواهرمو دارم میفرستم تا سربازیم تمام نشه منو نمیذارن همه شون دو ملیتی بودند پدرش تو امریکا بود
تا اینو گفت سحر حالش خراب شد اول فکر کردم الکی داره فیلم بازی می کنه دیدم نه افتاد رو کاناپه و سرش ول شد یوری افتاد رنگش مثل گچ سفید شد
پوریا سریع آب و قند درست کرد منم بغلش کردم ماساژ میدادم که پوریا نشست کنارش لیوانو گذاشت لب سحر خواهش کرد بخوره هی می گفت عزیزم بخور چرا اینجوری شدی دیدم واقعا حالش بده بلند شدم لباسامو پوشیدم ببرمش بیمارستان
سحر تو بغل پوریا داشت نم نم به هوش می اومد پوریا هم دست به موهاش می کشید و عزیزم عزیم می کردو آب قندو هی میداد سحر جرعه جرعه میخورد
پیراهن سحر تا کمرش رفته بود بالا کسش با مدل موی خیلی زیبا قشنگ معلوم بود منم خودمو زده بودم به اون راه که نمی بینم خیلی خوشم می اومد پوریا داره نگاهش میکنه. سمت پشتشون وایساده بودم با دستش یقه پیرنشو بازتر می کرد پف می ورد که خنک بشه هر دو سینه رگ کرده اش را از پشت میدیدم چطور عاشقانه با حسرت پوریا را نگاه می کردن پوریا میدونست من از پشت دارم میبینم احتیاط می کرد ولی الحق که با مهربانی و عشق این کارا را می کرد حتی اشک تو چشماش جمع شده بود با لحن بغض کرده قربان صدقه سحر می رفت
تا پوریا گفت یه لیوان آب خنک بده

 
دادم با نوک انگشتاش پاشوند رو صورت و روی سینه های نیمه عریانش که سحر با تحریکهای پشت هم تقریبا بهوش اومد تا دید کصش معلومه زود پیرنشو داد پایین ولی همش یه کمی از رونش را پوشوند کماکان سحر بی حال بود ولی هی بیشتر و بیشتر تو بغل پوریا ول می شد پوریا گفت نشد حرفمو بزنم مامانم موافق با سربازی رفتنم نیست میگه بمون ایران بابام گفته خودتو برسونی ترکیه حله فعلا دفترچه را کنسل کردم تا چه پیش بیاد شایدم نرم بمونم ایران که حال سحر دیگه خوب شده بود پا شد شربت درست کرد منم لباسامو در آوردم عینهو یک عروس برد جلو پوریا کلی تشکر که نوازشش کرده لیوانشم ورداشته بود هنوز جلوش خم شده بود اورد منم ورداشتم خودشم نشست روبروی پوریا پاهاشو جمع کرد که کصش دیده نشه ولی همون جمع کردنش خودش هزاران هزار وصف از توان خارج را داشت
برای راحت شدنشون تا شربتو خوردم پا شدم رفتم توالت که راه پله بود معطل کردم تا اومدم ذره ای رژ تو لب سحر نبود مامان پوریا درو زد اومد چندتا عکس یادگاری با هم انداختیم ناهارم موندن خونه ما از بیرون سفارش دادم تا فرصتی پیدا می کردن بنظرم تو بغل هم می رفتن یکبار برای اوردن آلبوم های عروسیمون سحر پوریا را صدا کرد که دستم نمیرسه بیا آلبومو بده که پنج دقیقه ای طول کشید اومدن بیرون شک نکردم که تو حضور منو مامانش سحرو در روز روشن تو اتاق خوابم گایید!! بعدها اعتراف کرد که پوریا تا رسید مجال نداد کصمو پر آبش کرد خودمم ابم اومد !!!
طولی نکشید که پوریا رفت سربازی مامانش و خواهرشم بخاطرش موندن نگو الکی گفته کنسلش کرده چند هفته سحر کارش گریه بود و مریضی تا پوریا اومد مرخصی یکراست اومده بود خونه ما من نبودم تلافی غیبتهاشو کرده بود شب که اومدم خونه انگار سحر دوباره تولد شده بود می رقصید و غذای خوشبو و جالبی درست کرده بود
ما هم بعد چند ماه خونه خریدیم و از اونجا بلند شدیم
این جریان مال 6 سال پیشه بچه ام نداشتیم همواره تو سکسمون من پوریا می شدم و زنم زیرخواب پوریا ،سکسمون لذتش دو چندان میشد باز وقفه ای نگو افتاده بین شون دیگه سحر همه سکساشو اعتراف می کرد و شروع سکسشم بعد از اولین روزهای کارِ پوریا پیش من بوده
 
پوریا بعد از اخرین سکسش با خانمم که ماهها پیش بوده زنگ زد که کارت عروسی خواهرشو میخا بیاره با من حرف زد گفتم عصر بیار الان داریم با سحر می ریم جایی گفت چه ساعتی گفتم 7 به بعد خونه ایم. زنم پرسید کی بود تا گفتم پوریا انگار دنیا را دادند به سحر گفت چرا ندادی حرف بزنم دلم براش یه ذره شده میدونی چند ماهه ندیدمش ؟!
گفتم چرا نمیگی رابطه تان دایره گفت الان 4 ماهه همدیگرو ندیدیم خونشونو عوض کردن رفتن تو میدان هروی !!گفتم چطور میومده خونه خودمون من ندیدم گفت من میرفتم پیشش ! گفتم شنیدی که قرار گذاشتم 7 بیاد خونمون خودتو آماده کن! سحر پرید حمام و منم پشت سرش خوب شستمش هر چه کردم نگذاشت بکنمش هی شوخی و جدی می گفت نه پوریا بدش میاد !!میفهمه عشقشو گاییدی ! سحر تو بدنش بجز دور کصش حتی زیر بغلشم مو نداره و بعدش دور کسش موهای خوشگل بلوندش را زمانی که با پوریا سکس داشته مدل دار می زنه زیبایی کصش صدچندان میشه بعدها دونستم پوریا مدل میده فقط اون محل مدلینگش مو داشت با این وجود پا شد رفت اپیلاسیون و ظهر برگشت هنوز قرمزی پوست تنش نرفته بود یه دوش سرد گرفت و یه آرایش لایت کرد و دراز کشید خوابید درم بست که هوس نکنم منم تو اتاق بعدی دراز کشیدم ناهارم نداشتیم تا 5 هردو خواب بودیم که صدای سحر بیدارم کرد پاشو یه چیزی بخوریم که حاضری کتلت و گوجه اورد خوردیم رفت مسواک زد و آدامس خوشبو جوید منتظر پوریا شدیم که تو این فرصت از سحر خواستم دیگه فقط تو خونه خودمون باهاش سکس شونو ادامه بدن هم امن تره هم میتونن باهم سکس کنن من لااقل صدای عشقبازی شونو بشنوم.
سحر راضی شد که تو خونمون ادامه بدن من یواشکی فیلم بگیرم قبول کرد گوشیمو تو اتاق خواب در جیب پیراهنم جاسازی کردم از سوراخی که به جیبم زدم امتحان کردم تنظیم رو تختمون کردم منتظر زنگ پوریا شدیم
ساعت 7 نشده بود پوریا زنگ درو زد زنم درو باز کرد فیلم برداری را زدم و من رفتم راه پله با آسانسور اومد بالا همونجا کیرم داشت می ترکید تصورشم برام خیلی جالب بود زنم خودشو همه جوره برای معشوقه اش آماده کرده بود
قرارمون شد تا پوریا رفت به من زنگ بزنه بیام پایین راه پله مون یه صندلی انگلیسی گذاشتم هر از گاه می رفتم اونجا استراحت و مطالعه می کردم که مشغول شدم
8 و چند دقیقه بود بود زنگ زد بیا رفتش
تا رفتم سحر لخت بود بردمش رو تخت پاهاشو دادم بالا کصش پر آب پوریا بود قرارمون بود پاکش نکنه ببینمش ابش رونشم چکیده بود بوسش کردم با اشتیاق لبو گذاشتم کص زنمو خوردم
آب زنمو و پوریا قاطی شده بود هر چه تو داخل کصشم بود مک زدمو و حتی با انگشتم دادم بیرون خوردم
تا خواستم بکنم رفتم سراغ گوشی که هنوز روشن بود رو پرواز فیلم می گرفت سیوش کردم افتادم به عشق پوریا منم گاییدمش زودم آبم اومد ولی سحر دیگه جونی نمونده بود براش بکوب یکساعت زیر کیر پوریا بود
 
گوشی اوردم سحر گفت بده دست خودم تا دیدیم پاکش کنم چون قرارمون بود
پلی کرد و عین فیلمهای سوپر وقتی اومدن رو تخت بغل هم بودند و لب همو میخوردن دستهای پوریا رو باسن زیبای سحر بود پیراهنشو میداد بالا بدون شورت تا لختش کرد خودشم پیراهن خودشم در اورد بازوهای کلفتش و سینه فراخ و کمر باریکش زیبایی هایی داشت که هر مردی ارزوشه شلوار اسلش پاش بود تا بندشو باز کرد کیر قلدر و تحریک شده اش مثل شمشیر آماده جر دادن کص زنم بود تو جیب شلوارش موبایلشو در اورد گفت اجازه هست سحرم ناز کرد سلفی با هم از ماچ و بوسشون فیلم میگرفت که معلوم بود از پایین تنه نگرفت موبایلشو خاموش کرد انداخت رو تخت شلوارشو ورداشت اومد سمت دوربین گوشیم اویزونش کرد بغل پیراهنم طوری که دید دوربینم را تقریبا گرفت فقط نیمه بالایی تخت معلوم بود که ماچ و بوس می کردن و صحنه ای که 69 شده بودند را میشد دید که سحر کیر پوریا را می خورد از هیچی بهتر بود تا خواست پاک کنه نذاشتم گفتم خودت منتقل کن گوشی خودت ولی بذار بمونه همینش اتفاقا بهتره هنوزم تو گوشی سحر مونده البته بعد از اون خودم مخفیانه بردم دوربین مداربسته نصب کردم که سکسهای بعدیشو بدون اطلاعشون آنلاین هر جا که بودم می دیدم یکی هال بود یکی تو اتاق خواب
هر کاری تا الان کردم سحر راضی بشه منم پیشش باشم تو سکسشون شرکت کنم راضی نشده
پوریا قایم مقام مدیرعامل شرکتم است 20 درصدم سهام شرکت را به او دادم مادر و خواهر و شوهرخواهرش رفتن امریکا پوریا بخاطر سحر نتونست بره هنوزم رو نکردم زنمو می کنه ولی می دونه که میدونم سال قبل تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم دو ماه پوریا را فرستادم سر پروژه شمال که بچه از خودم باشه البته تو دوماه بی خبر چند بار اومده بود و گاییده بود و رفته بود که فیلمشو دارم خوشلختانه آرش دو ماهه بدنیا اومده آزمایش گروه خونش نشان میده پسر خودمه چون سحر و پوریا هردو گروه خونشون O است من A هستم آرش هم A است امکان نداره پسر پوریا باشه آرش را با سزارین دنیا اوردیم که کص خانمم آسیب نبینه

 
زندگی مون سال به #سال شیرین تره هر چه به #پوریا می گم زن بگیر میگه خیال زن گرفتن ندارم میگه زن بگیرم آزادیمو از من #سلب می کنه جشنی برای یک ماهگی #آرش گرفته بودیم خواهر یکی از مهندسیانی که کارمندمه #اومده بود خیلی خوشگل و لوند بود با من زیاد رقصید مخصوصا وقتی پوریا با سحر می #رقصید اونم با من #گرمتر می شد مست بودم خودمو زدم به #مستی داشتیم تانگو می رقصیدیم تو گوشش گفتم #نگین بیا زن پوریا شو ولی هوای منم داشته باش خندید چند بار در جملات #مختلف گفتم اخرش #گفت اخه اگه اون نخاد چی ؟ گفتم اونش با من مدتیه با پوریا تو #چلنجم که راضیش کنم بنظرم داره راضی میشه چون با سحر چند بار صحبت کرده منم با نگین دارم ور می رم تا بلکه #وصلت سر بگیره نگین اکنون میدونه که پوریا با #سحر سکس داره منم راضیم قبول کرده که #ضربدری اونم زنش شد با من باشه #البته نگین به #زیبایی #سحر نیست .

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *