این داستان تقدیم به شما
من محمد هستم بالای ۴۰ سنمه هیجده ساله هم متاهلم بدون اغراق کیرم بدجور کلفت وگندس وخودمم شهوتی یکشب درمیون باسد یکنم اگه نکنم شق دردو دیگر مسایل برا هینم بدنم لاغره بگذریم داستان منم گاییدن تک تک فامیل های زنمه بدجور کوس تشریف دارن وچون زنم کردن منو براشون تعریف کرده ومیدونن بد بکن هستم واسه همین برام قرو قمیش میان وهرکدام که راه ندادن به کمک قطره شهوت به راهشون اوردم البت بینشون مادرم زنم فوت شده ولی زنده بود مالیدمش ابش اومد البت خودموزدم خواب اونم دونست ولی رو خودش نیاورد ابشو ریخت بریم شروع داستان یک خاله های خانمم باهم
خانمم دوتا خاله داره نزدیک ۵۰ سنشونه ازاون زنایی هستن که هیکل درشت صورت تپل کون گنده سبزه وهنوز نبض کوسشون میزنه خوب میدن یه روز تابستان همه خونه مادرزنم جمع بودیم برا یه مراسمی اخر شب همه رفتن ما موندییم و خاله ها چون خونمون شهر دیگس خلاص موقع خواب من تو هال جلو اشپز خونه جا انداختم اونا هم همگی تو هال دیگه که با یه در بزرگ از هم جدا میشن تابستان و هوا گرم منم لخت با یه شورت که جلو دکمه ای دکمش باز باشه راحت کیرم می افته بیرون ج. چون جام عوض بود خوابم نمی گرفت همون طور لخت خوابیده بودم کیرمو انداخته بودم بیرون باهاش بازی می کردم سیخ سیخ بود یه دف در باز شد منم فرصت نکردم ملافه بندازم روم خودمو زدم خواب به خاطر نور لامپ حیاط تو هال روشن روشن بود .مادرزنم با خاله بزرگه البت از خودش کوچیکه امدن برن تو حیاط برا دستشویی حالا کیر منم سیخ سیخ خودم لخت زیر چشمی هم اونارو می پام خاله فاطی یه نگاه به کیرم کرد و یه نگاه به مادر زنم باهم یه لبخندی زدن مادر زنم ملافه رو انداخت رو گفت محمد جان چرا اینطور خوابیدی سرما نخوری منم حرفی نزدم انگار خوابم خلاصه رفتن بیرون اومدن رفتن اشپز خونه بدون در با هال یکیه منم قشنگ میدیمشون نشستن هندوانه خوردن هردوتاشون یه لباس خواب نازک با شلوارک تنشون بود خاله فاطی روبرو هال بود مادر زنم سرپا وسایل میذاشت تو سینی دستمو طوری گذاشته بودم نمدونستن بیدارم
شروع کردن یواش حرف زدن خاله گفت ابجی محمد بر عکس بدنش چه چیزیم داره ادمو هوسی می کنه مادرزنم گفت وای خاک عالم این حرفا چیه مگه مال شوهرت می مونه ازین گفت اره بابا این خیلی کلفته مونا چطور می کشدش مادرزنم گفت ماشااله کونی که اون در گنده ترشم جا میشه خاله گفت پ نگو کیرش کلفته کونش گنده شد ه دخترای من جر می خورن این کیر بره توشون مادرزنم لبشو خوردگفت فاطی زشته محمد بیدار میشه میشونه توهم مثل اینکه حالت خرابه میخوای خیار بدم بهت اونم گفت اره بده مادرزنم به شوخی گفت کوفت پاشو بریم تا خودتو خراب نکردی منم طاق باز ملافه روم ولی کیرم مثل قله وایساده بود از کنار من رد شدن برن جاشون منم حشری از حرفشون چشمو باز کردم یه دف فاطی برگشت نگاه کنه کیرم دید بیدارم ولی زودی سرشو برگردوند رفتن تو اون یکی اتاق درو نبستن منم برگشتم طرف دیگم روبرو اتاق اونا به ردیف که خوابیده بودن جا فاطی قشنگ معلوم بود طاق باز خوابید زانوشو خم کرد ملافش افتاد رو شکمو زانوش ولی لاپاش مشخص بود دستشو برد تو شورت وشلوارش داشت خودشو می مالید دیگه ندونستم ریخت یا نه خوابم گرفت صب همه خواب بودن رفتم دستشویی حیاط درش اهنی بود واز پشت جفت نمیشد بد جور حشری بودم موقع دسشوییم که هرچی فکر وخیاله سکسی میاد کیرم سیخ سیخ بلند شدم شلوارمو بکشم بالا یه دف در باز شد خاله اومد تو وبا یه ببخشید برگشت نگو عمدا اومده تو خلاص باز کیرمو دید سر صبحانه همش توجش به من بود من حرف می زدم می خندید با زنم شوخی می کرد بعد صبحانه ما میخواستیم بر گردیم خونه خاله فهمید به اون یکی خواهرش سودابه گفت کاش ما هم بامونا و محمد بریم دیگه حاجی نیاد دنبالمون اونم حرفشو تایید کردو ساعت ده چهار نفره راه افتادیم خانمم به احترام اونا رفت عقب سه نفره نشستن تو دو ساعت راه همش سربه سر زنم میذاشتن وپچ پچ می کردن ولی خندشون بلند بود یه بار شنیدم گفت مونا بساط اقامحمد فکرکنم خیلی گندس سودابه یواشکی پرسید تو از کجا میدونی گفت از حال و روز کون مونا اونا هم می خندیدن طوری شد که اونا رو پیاده کردیم برکشتیم خونه تا نرسیده
مونا گفت زود باش که بد جور کیرتو میخوام اون روز چنان کردم زنمو که ابش مثل فواره میزد بالا موقع کردن همش مادر و خاله هاشو گفتتم اونم خیلی حشری بود همش گفت باشه ببنم داری می کنی خاله همو خودم میشینم رو کمرت تا ته بره خلاصه یهده روزی گذشت باز خونه مادر خانمم بودیم برا عروسی پسر خواهر خانمم من میخواستم بر گردم شهر برا کارم دوباره شب برگردم اون جا خانمم گفت محمد کاش خاله فاطی و سودابه رو هم بیاری دلم یه طوری شد جرقه کردنشون افتاد تو مغزم در گوشش گفتم میارم ولی می کنم میارم گفتش باشه برو تو بکن بیار البت به شوخی گفتم پس بگو اماده شن رفتم شهر ولی همش نقشه می کشیدم چطور بکنم یه قرص تراو سیلد انداختم انگار یکی می گفت می کنمشون بعد کار عمدا زود رفتم در خونشون برا مراسم ابمیوه گرفته بودم دوتا برداشتم تو یکی دشون از قطره اسپانیش زنم ده بیست تا با سرنگ خالی کردم ولی بعدا دونستم اونم از خداش بوده لازم به قطره ریختن نبوده رفتم جلو در ایفونو زدم گفت محمد جان بیا بالا حاضربشم بریم رفتم تو انگار تازه بیدار شده بود لباس خواب و چادر تنش بود از شوهر بچه ه هاش پرسیدم گفت بازارن ناهار نمیان خونه ابمیوه دادم بهش گفتم مال عروسیه دهنتو شیرین کن اونم گرفت شروع کرد مگ زدن بعد جور حشری بودم قرصه ثر کرده بود تو فکرم انگار کیرمو مگ می زنه گفتم خاله حاضر نیستی گفت خاله یه استراحتی بکن منم دیشب تا دو بیدار بودم( عمدا می گفت ینی دیشب دادم ) تا یه دوش بگیرم موناهم دیر گفت وگرنه زود حاضر میشدم یا اصلا بعد ناهار بریم دیگه تیر خلاصو زد گفتم من یکم دراز بکشم خاله سودی هم بیاد گفت باشه منم رفتم رو کاناپه اونم رفت تو اتاق برا حموم حالا یه نیم ساعتی از خوردن ابمیوه گذشته قرصه هم اثر کرده تو این فکر بودم که یه صدا افتادن و جیغ خاله در اومد دویدم جلو حموم صداش زدم گفت خاله افتادم پام که عمل کردم نمیاد گفتم بزنگم دخترت بیاد گفت نه نگران میشه بعدشم زشته بیاد ببینه تو اینجایی من حمومم فقط لطف کن اون حوله تنی منو از جلو در بده در بازه منم دادم نمی تونست بگیره بیشتر باز کردم سر وتن لختشو دیدم تازه ارایشگاه رفته حاضر برا عروسی معلومه چیه دیگه حوله رو گرفت بزور پوشید ولی نمی تونه بلند شه نگو عمدی کاراش گفت نمی تونم بیا کمکبا یه ببخشید رفتم تو زیر بلغشو گرفتم بزور بلند شد البت مثلا خودشو طوری گرفته بود که بجز زیر زانوش جاییش معلوم نباشه موقع بلند کردن از بغل کوسش تا پایین پاش معلوم شد منم انگار ندیدم بلندش کردم اومدیم تو حال رو یه مبلی نشوندمش یواش یواش زانوشو می مالیدم اونم اخ اوووف نازی می کرد میگفت یواش بکن دردم میاد دردم میاد از بدبختی این پامو که تازه عمل کردم منم یواش یواش پاشو باز وبسته می کردم چیزی نشده بود وگرنه یه ذره هم همی شد تکون بده از بس بالا پایین کردم حولش رفته بود لا پاش موقع بلند کردن کوس گنده وسیاش معلوم میشد مادرزادی بدنشون بی موه صاف صاف فقط موهای زرد و کم پشت دیگه دستم رو زانو و رانش بود می مالیدم براش اونم اوووخ اوووف می کرد دیگه دلو زدم به دریا دستمو بردم رو کوسش با حالت حشری گفت اونجام درد نمی کنه منم بدون توجه انگشتمو کردم تو پر اب وداغ اگه قرص نخورده بوذم ابم امده بود خوابوندمش رو مبل رفتم لا پاش بلندش کردم انگار نه انگار که درد می کنه شروع کردن لیسیدن کوسش خوردن ممه هاش برا همین خوابیدم روش من می خوردم اونم پیرن شلوار منو باز می کرد می گفت زود باش عوضی مردم برا کیر گندت تورو خدا فقط یواش بزار بلند شدم شلوار و شورتمو در اوردم با جووونی کیرمو گرفت دستش جوووون بلاخره بهش رسیدم جوووون زیر شوهرم فقط به عشق این خوابیدم وجریان اون شبو تعریف کرد منم گفتم اره بیدار بودم لنگاشو از پشت بلند کردم زانو زدم رو فرش سر کیرمو تنظیم کردم اونم نیم خیز هنش چشمش به کارام بود حواسش نبود یه دف کوبیدم توش از بالا جیغ کشید و از زیر گوزیدن با اوووووخ اووووووی نفس بریده گفت کیر اسب تو زن ومادرت جرمم دادی عوضی کم کم جا باز کرد حالا بکن کی بکن یه دف صدا گوشیش در اومد کیرم تو کوسش ساکت شدیم سودابه بود گفت پشت درم گفتش دستم بنده زنگ واحد بغلیو بزن میشناسن کیرمو در اوردم بلند شم لباس بپوشم داد زد چرا در اوردی گفتم سودی گفت بزار توش باد کشید سرد شد دوباره کردم تو کوسش
بعد اینکه فاطی داد کشید چرا دراوردی فوری کیرمو تپوندم تو کوسش صدا فرت فرت کوسش در ااومده بود یه دف در باز شده وسودابه اومد تو مارو دید #دهنش باز مونده بود نمتونست حرف بزنه فاطی گفت سودی چرا خشکت زده بیا دیگه اینم کیرمحمد کیرمو از تو کوس فاطی در اوردم صدا فرت کوسش دراومد سودی با جوووونی اومدجلو( نگو اینا تو هرچی باهمن حتی با مادر زن من تو دوران دختریشون به اسب هم رحم نکردن برام تعریف کردن که چطور گذاشتن کونشون و سوراخشون از عقب گشاده )لب تو لب با من فاطی هم زیر پام تخمامو انداخته بود دهنش مثا ابنبات چوبی مگ و لیس می زد منم سودی رو لختش کردم خوابید رو مبل و لنگاشو داد بالا فاطی رفت برا کوسش دوسه تا لیس ابدار زد سودی تازه چمشش افتاد کیرم یه وای ترس و تعجب کشید فاطی گفت جوووونم ترسیدی گفت اره ابجب#بدجور #کلفته من نمی تونم فاطی گفت می تونی فکر کن دوبا شب زفاف داری اونم بعد ۴۰سال چه شود گرفتم از رونای سودی و بردم بالا اروم و یواش گذاشتم تو کوسش #وسطاش گیر بود یه فشار دادم جیغش در اومد ووااای ماااامان یواش اووووووف اووووخ اووخ فاطی نازش می کرد شروع کردن لب گیری کیرم دیگه کامل تو کوسش بود یواش شروع کردم تلمبه زد ن سرش می رفت جای جدیدی چه کیفی میداد فاطی #ممه هاشو مگ می زدسودی گفت بببببکوب ببکوب منم تندترش کردم ابش امد شلو بی حال ولو شد کنارش فاطی قمبل شد و داشت کونشو می لرزند رفتم پشتش دادم تو کوسش دیگه باز شده بود هی من می زدم اونم از جلو عقب می گوزید سودی که دید دوباره اومد پیش فاطی قمبل کرد کونش سفید ترو لاغرتر از فاطی بود گذاشتم تو کوسش لبه هاش با کیرم می اومد بیرون کشیدم بیرون کوسش #باز مونده بود فاطی یه تف انداخت توش تااون بیخش رفت پایین دوباره گذاشتم توش اوووووف چه صدا کیفی میداد جفتشون قمبل بودن کنار هم سودی رو از کمر گرفتم بلند شد خوابید رو کون فاطی شروع کردم تو کوس #دوتاشون زدن فاطی سودی فاطی سودی سوراخ کونشون چه خوشگل و باز بود انگشت کردم کون #سودی گفت نه جر می خورم یه روز سرفرصت ابم داشت میومد چن تا تلمبه زدم تو کوس هر دوتاشون #نصف ریختم تو فاطی نصفم تو کوس سودی فشار اخرو که دادم سودی نتونست #تحمل کنه ولو شد پشت فاطی یه #گوز بلندی زد فاطی خندش گرفت گفت جووونم ابجی گشاد شدی گفت اره والا دیگه نمی تونم راه برم سه تایی افتادیم کنار هم بیحال چشمامو باز کردم دیدم فاطی با #حوله بالا سرمونه گفتم خاله جوووون پات خوب شد گفت اره جیییگر پمادت #خوب اثر کرد ویلان بمونه این خارش ادمو به چه کارا وادار نمی کنه همش #فیلم بود منو بکنی خلاصه گاییدشون تموم شد با شوهی خنده رسیدیم به خونه مادرزنم اونجا از#پشت #چسبیده بودم کون #فاطی که #سارا تازه عروس دید ولی به روم نیاورد …
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید