این داستان تقدیم به شما
سلام من صمد هستم و این داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعیته
من 16سالمه باقدی بلند و کیر کلفت و دراز
من یه خاله داشتم که اسمش مهساس #خاله مهسام اینا خیلی پول دار بودن و 2تا هم بچه داشت که یکیش پسر بود و یکیش دختر بریم سره اصل مطلب
خاله مهسای من خیلی خوشگل بود و منو از همه ی پسر های #فامیل بیشتردوست داشت
یه روز که من تک خونه بودم خاله مهسام اومد خونمون من که نمیدونستم داشتم برای خودم جق میزدم که یه دفعه زنگه خونه خورد من که میدونستم پدر و مادرم نیستند گفتم شاید همسایه های طبقه بالامون باشن درو باز کردم و رفتم ادامه جق دزن من که داشتم جقم رو میزدم یک دفعه دره خونه باز شد و خاله مهسام اومد تو من که حول شده بودم مغزم گیر کرده بود سریع شلوارمو کشیدم بالا و دیدم خالمم هم مثل من شده من که میخواستم سریع بحث رو عوض کنم روفتم جلو و گفتم سلام خاله جون خوبی بیا بشین خالم جوابمو نداد و بدون اینکه چیزی بگه رفت نشست من که رفتم درو ببندم دیدم به به کلید روی در بوده من که حشری بودم و میخواستم یکی رو بکنم فکرم رفت روی خاله رفتم نشستم #بغل خالم و گفتم خاله جون واقعا ببخشید که با این اتفاق روبرو شدی خالم یه دفعه دستش رو گذاشت رو کیرم و گفت میاییبه هم دیگه حال بدیم من که شوکه شوده بودم گفتم مشکلی ندارم بعد خالم به من گفت باید قول بدی #هیچکس از این #رابطه بویی #نبره منم قول دادم که هیچکس نفهمه بعد به من گفت شلوارتو دربیار منم سریع به حرفاش گوش کردم سریع شلوارمو در اوردم و اون شرتمو کشید پایین و شروع کرد به ساک زدن
من که داشتم لذت میبرم یه دفعه متوجه شدم آبم داره میاد بهش هیچی نگفتم و سریع از دهنش کشیدم بیرون و ریختم روی صورتش بعد بعش گفتم لباساتو دربیار عشقم لباساشو در اورد من کیرو انداختم روی پستوناش و عقب جلو میکردم و بعد گفت تو برای منو نمیخوری گفتم چرا که نه شروع کردم به خوردن کسش واقعا عالی بود خیلی جذاب بود انقدر خوردم تا آبش اومد و ریخت روی فرش به من گفت شروع کن به کردن منم سریع شروع کردم کیرمو گذاشتم جلوی کسش یه تف زدم سریع کردم تو کسش دیدم دار بد جیغ میزنه گفتم آروم تر گفت نمیتونم درد داره من که دیدم صداش خیلی زیاد شد از کسش در اوردم و کردم تو کونش داشتم همینجوری میکردمش که یهو آبم اومدم همرو ریختم تو کونش هیچی بهم نگفت و من که #حشرم نخوابیده بود رفتم سراغ پاهاش چقدر خوب بود پاهاشو لیس میزدم خیلی حال داد بعد بهم گفتم منم ارضا کن منم رفتم سراغ کسش میرم گذاشتم رو موسس و کردم تو همینجوری داشتم میکردم که ارضا شد منم که اون #صحنه رو دیدم ارضا شدم و این دفعه آبمو ریختم تو کوسش کیرمو که در اوردم دیدم خیسه مالیدن به باهاش و اون از پاهاش داش آبه منو میخورد و بعد چند دقیقه خودمونو جمع جور کردیم که شاید مادرم بیاد و زشته باشه مادرم بعد 2 ساعت اومد ما تا اون موقعه لباس #همدیگرو خوردیم
بعد چند روز خالم بهم #پیام داد نوشته بود که حاملست منم حول شده بودم و گفت نمیخواد بچه رو بندازه میخواد از من یه بچه داشته باشه
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید