داستان سکسی تقدیم به شما
شایان پسری بود که عالم و آدم میشناختنش.اینجوری بود که وقتی با اون تو خیابون ول میچرخیدی ملت چشوچال نمیموند براشون.چشمها تقدیم تو باد ای خوششانس.با شایان ولگردی میکنی.اینجوری بود که چشم همه میشدی.شایان از کیر چیزی کم نداشت.همه میدونستن.ولگردی با شایان معنی مشخصی داشت؛کیرخور شایان بودن. تمام دخترها چون خبر داشتند تو شلوار رفیقمون چه خبره بهت خیره میشدند.شاید خیال میکردند که توهم که شایان به رفیقی قبولت کرده یکی از کیرکلفتها باشی.حتی مطمئنم و یکی دوسهباری جاهایی شنیدم که عدهای چو انداخته بودن تو شهر که کیرکلفتها یکی از این جمعهای خودمونی دارن.دورهم جمع میشن و فقطوفقط از چیزمیزای جدید،پیشرفتهای تازه و به روز ترین اختراعات در زمینهی سکس بحث و مجادله میکنن.عدهای هم قبول داشتن که وجود همچین جمعهایی نشون از مدرن شدن شهر داره.وبه گفتمان آزاد سکس میان مردم هم کمک شایانی میشی.حتی گمونم یکی دوتا «خدا خیرشون بده» هم خرج کرده بودند این وسط.
خلاصه بساطی بود.شایان کیر گندهاشو وقتی میمالوند عملا عدهای بدنشون مورمور میشد.غلام توی درگاهی تالار عروسی خواهرش ایستاده بود که شایان رو قبل از ورود به سالن گیر بندازه و حتما حتما توافق کنه باهاش که موقع ورود عروس و دوماد به حیاط تالار بره گوشهای قایم بشه.گموگور بشه اصلا. خلاصه با هزار دوز کلک میخواست شایان رو،کیرش رو، از کنجکاوی عمومی ،بخصوص دخترهای دم بخت و مردهای دوکارهی هوس باز و مدرسهای های کیرطلب و کونی های پنهان توی فامیلشون دور نگه داره.شایان اون شب تا فهمید فلنگو بست.من میدونستم فلنگ رو برای کجا بست اون شب.اما مثل یک راز محض حفاظت از دوستیمون توی شکمم نگهش داشتم.
اوایل خودمو زده بودم به نفهمی.مثل روزهایی که سعی میکردم خیلی کیر شایان برام جالب توجه نباشه.هرکس که با کنایه میخواست از زیر زبونم حرف بکشه که ببینم منم بله؟ خودمو میزدم اون راه.داشتم کم کم متقاعد هم میشدم.«نه بابا شایان پسر خوبیه.» و «چی؟ نه!!! اصلا نمیدونه برگ چه درختیه.والله بخدا.دروغم چیه؟» خلاصه مثل یکی از این پپههای درست حسابی. تمام مدت دوستیم با شایان توی ساعات زیاد دوچرخه سواری سر میشد.میرفتیم پیست.میرفتیم شهر گردی.میرفتیم پارک.همه جا با دوچرخه.میگفتم از خونشون خوشمنمیاد.حتی یکباری اعتراض کردم.«از خونه اومدم بیرون که باز برمتو خونه بشینم؟ عمرا» .همه باورشون شده بود.شایان یکمشکلی داشت. اونماینکه دستشویی زیاد میرفت. زیادی هم ماهیچه های پایین تنهش براش اهمیت داشت.خیلی نرمششون میداد. هم ساعت های زیادی رو تو باشگاه سر کون آوردن حروم میکرد،هم دقایقی رو برای تخلیه تخیلات خایویش.خلاصه همیشه ساعتهایی بود که فلنگ رو بسته بود.زده بود به چاک و تو سوراخی و چاکی و دَغَزی داشت با خودش ور میرفت.خیلی با خودش ور میرفت.اینقدر کیرشو مالیده بود که معاملهش تنومند شده بود.نظریه من این بود.حتی مطمئنم فیلمی که باهاش حسابی کارش گرفت و معروفش کرد هم خودش ساخته بود،با کلی برنامهی مدون ،تروتمیز. خلاصه من مدتی بود شایانرو میشناختم … دیگه داشتم از دست این کارهاش خسته میشدم که یک روزی،بالاخره،محض اینکه تمام تصورات خوش بینانهام از بین بره با چیزی مواجه شدم که دیگه رید به همهچی.
شایان رو توی دِل خیابون بلند کردند.یک گروه از مردهای جوون بودند.اومدن پیش ما وایسادن.بوق بوقبوق.سلاممخلص.به به شایان چطوری؟ بابا زنگیبزن بهمون خب.مخلصیم گرفتاریم بابا. داریممیریم باغ مهشید اینا . شماهم بیاین . خوشمیگذره.جا داریم.
ماشینشون تا رو سقف آدمنشسته بود .خیالم راحت شد کهنمیریم. ولی همون موقع ماشین دیگهای واساد.اینیارو رو میشناختم. یک سری نود میلیون دیه سلفیده بود . ما سوارماشین اون شدیم. آدم باحالی بود.رفیق بود. برای من و شایان هرکدوم یه پاکت سیگار خرید. دیگه ریهام به وینستون داشت عادت میکرد،ای بابا،دوبارهماربرو . مثل موقعهای پولداری. سیگار کشون مثل یه لوکوموتیو دود زا تا ویلا رفتیم و با ماشینش وسط ماشینها ویراژ میداد. خلاصه خیلی باحال بود . آدمی بود که موقع شوخی یه دستی هم بهت میمالید.دستش خیلی دوروبر پاهای شایان میچرخید. تو دلم گفتم به به . مرد گنده دل و کونش هوای کلفتی کرده . تو باغ هم مثل بیرون سرد و یخبندون بود. به همون وحشتناکی خیابون . اوضاع؟ قمردر عقرب.وضعیت؟ بحرانی.
توی باغ تا فردا صبح تلپیم.تماممسیر که میاومدیم متوجه هوای بیرون بودم.ولی بین هوای بیرون و شوخیهای دستی یارو دیه پرداز و شایان گزینهی دوم رو انتخاب کردم.سقف آسمون مثل پشمهای بره قلنبه قلنبه میشد.انگار زیر شکم یک برهی غول پیکر بودیم.اونقدر که انتهای لبههای تن بره تو ابدیت آسمون ناپدید میشد.اونقدر که چشم نمیدیدش.حالا بره میخواست خیسی توی پشم و پیلیش رو روی سرما بتکونه.نزدیک در باغ مهشید اینا بارون اونقدر شدید شد که خیال بیرون زدن از ماشین بهمون دست نداد اصلا.من که دلم میخواست توی این نم و رطوبت ،توی این بخار معدههای خالی و نفسهای خاکخورده و متعفن صندلی های ماشین،توی این هجویهای که روکش درونی ماشین و فلز بیرونش در برابر ما زیر بارون ساخته بودند به خواب برم.اونم یه خواب درست حسابی. مثل خواب نشئه.حتی دوست داشتم کمی غمگین باشم.شکستی در راه عشق بد نبود.هرچیگشتم پیدا نکردم.ته ذهنم زنهایی بودند که کون و کپلشون رو بهمنشون دادند ولی اجازه ی کشف و شهود رو نه . نگاه بکن ولی دست نزن . همیشه . حالا این یارو هم از فرصت داشت استفاده میکرد.از توی قاب مستطیلی آینه میدید که چشمهام به اندازهی شکافی باز هستند . پلک هام با میلی متری فاصله.بعد دستش میرفت روی پای شایان.خزیدن آرام دستها.ای خوشا.من میدونستم الان تو کونش چه عروسیای به پاست . دست مالی .تاق توق توق توق تاق بارون و صدای شرشر جوی آب .ماشینهایی که از پشت سر ما توی کوچه رد میشدند.یک دقیقه یا سی ثانیه برای تمام این اتفاقها،فکرها.یکی تق تق زد به شیشه.یارو «دیه پرداز» دستشو کشید کنار. سری تکون داد . در باغ باز شد.وارد شدیم.تا ابد که واینمیستادیم اونجا . شایان بیرون در ساختمون تویایوان وایساد به سیگار کشیدن . منم رفتم پهلوش . مردها رد شدند و رفتند تو. سروصدای شوخیشون میاومد حتما یکی دوتاش داشتند همو میکردند.شایان رفت تو.سیگار نصفه رو پرت کرد اونور و رفت تو . خلاصه این بازی های مسخره ی مردها برای صمیمی شدن ،که آخر بریزنش تو آدم ، اجرا شد . یکی فیلم پورن پخش کرد روی صفحه . یکی ماجرای اسم باغ رو گفت. اصلا چرا مهشید اینا؟ مهشید جندهای بود که برای کس دادنهاش جز این باغ رو دوست نداشت.بیوهای که با شوهرش زندگی میکرد ولی شوهر درواقع درکار نبود . یکخانم باز تمام وقت . هردو نفر،پدر و مادر با دلسوزی برای بزرگ کردن ورشد بچهها ساعت ها جون میکندند . مرد جولو سرهنگ و سردارها پاهاشو جفت میکرد و زن پاهاشو جولو مردهای کیرکلفت ازهم باز میکرد . درهرصورت هردو زیر کیرهای بزرگتر؛سرنوشت پایانی همهی ما آدمها . خلاصه . مهشید فقط این باغ رو برای دادن دوست داشته. همین حرفها و ساعتها سیگار وقلیون و لمس و شوخی و مشروب مثل اصول اولیه یا مناسبات اولیه و رسم و رسومات یک دعای همهگانی انجام شد . تا درست وسط مستی وقتی سرم به بارون بیرون از پنجره گرم بود شایان رو نشوندن روی پاشون. صدای لب گرفتن.اوم اومها و همهچی . زدم بیرون . پورن واقعی دوست نداشتم هیچوقت . دیدن گاییدن همهگانی؟ نخیر جناب. به اندازه دیدم . شایان به مننگاه هم نکرد. به کیرم . از پشت در دیدم توی سالن رو.کمی که گذشت شایان پاس داده میشد .مثل رقصیدن بود .با یکجور بالهی مسخره کیرهای بیکار رو پیدا میکرد.برای تک تک این کیرهای پر رگ ساکمیزد .بین پای مردها خم میشد . بعد همینطور که میرقصید و مثل عروسک کوکی اینور اونور میرفت لباسهاشم کنده میشد.اول شلوار.پاهای بلند و بی پشم.بعدسینههاشو دیدیم.بعد کون لختش مثل ماهی توی مداری اشتباهی ، سرگردان وسط سالن میرقصید .لخت .عریان.کافی بود .خوابید.قلنبه کرد.کیر کلفتش آوییزون بود.یکی ازمردها گذاشت دم کون شایان . دِ بکن. من و بکن بکن؟ عمرا . اصلا حال وحوصلهشو نداشتم .تصمیمگرفتم وایسم باقی داستان رو ببینم . مردها یک به یک روی کون شایان میپریدند و شکار رو دوباره شکارمیکردند و ایننیاز درونی به شکار این میل برنده بودن تمامنشدنی روارضا میکردند . ناگفتنی نمونه که نصف فعالیت عشقیوسکسی ما مردها محض ارضا کردن احساس برنده بودن هست و لاغیر .هرکس جز این میگه داره سر خودشو گول میماله . شایان به دست اومده بود . ای خوشا . توی صورت ها تنفر و عشق رگ به رگ جابهجا میشد . گاییدن و برنده بودن . بالاخره . غلبه به مردی دیگه که نمیخواد حرفشو بزنی . هر مردی مردی دیگر رو شکست داد احساس رضایتمندی ای برای کل زندگیش به اندازه ی صدسال نفرت انگیز به دست آورده . همهی اینمردها قهرمان بودند ؟ البته که مرد قهرمانی نداشتیم وقتی همهی اونها قهرمان باشند . شایان اما برنده یا بازنده صاحب میدون بود . لذت قربانیبودن . لذت از دست رفتن . لذت تمام نشدنی زیرتر بودن یا هرچه دنبالش میگشت . من که نمیدونستم . شایدهم سالها بود که همجنس گرا بودنش و یا ایننیاز زنانهی عشوگرانهش توش داشت مثل یک خار همه جارو خونین و مالین میکرد . خون نشت کرده . درز باز شده .درونی که ریخته بود بیرون . با کیر آویزون اون وسط دولا شده بود و سوراخ کونش از بزرگرترین سیاهچالهها هم گشادتر و مکنده تر شده بود . من که سر در نمیآوردم . بودن بازهمجایی که نباید میبودم . همیشه همهچیز ازهمین جاها شروع میشه . ای داد . سر در نمیآوردم . شایان کونشو هوا کرده بود.یکی یکی میکردنش . بعد یکی گذاشت توی دهانش . یکیدیگه باز تو کون یکیداد دستش . کیرهای بیکار توی صورت و کون و دست شایان . لذت میبرد. با چشمهای بسته کیر رو به صورتش میمالید.کونشو هی بیشتر ازهم باز میکردند . بعد یارو دیه پرداز کیر گندهاشو آورد و تپوند تو شایان . بعد خم شد روی شایان و لبهاشو خورد . چه عاشقانه . رفتم داخل . شایان داشت حسابی ناله میکرد .خوابیدن زیر کیر. لذت . تنهایی . من رو هم دعوت کردند . نمیدونم چیشد که دیدم کیرم توی دست شایان داره مالیده میشه و بعد توی گرمای لبها و دهان خیسش فرو رفت . مهشید یا شایان؟چه فرق می کرد . در هر صورت ماجرا همون شده بود که باید . یکی لب های خودمو خورد . بعد زبونشو تا ته دهانم فرو برد. تا قربانگاه کلمات . نگاه نمیکردم کیه . نگاه کردن نداریم دیگه . پس همه باهم . یک صدا و یک دل .چشمامو بستم . یکی داشت سوراخ کونمو لیس میزد . مهم نبود که لبهاش بو گُه میگیره . قرار بود همه غرق لذت گاییدن هم بمیریم انگار . شایان بهانه بود.
نوشته: کایوگا
نوشته های مرتبط:
وقتی همه خواب بودند
زن شوهر داری که همه تو کفش بودند
مسابقات کشتی و پسر قهرمان و حشری
بعضی زنها مردتر از مردها هستن (۲ و پایانی)
بعضی زنها مردتر از مردها هستن (۱)
مردها گریه نمیکنند! (۳ و پایانی)
مردها گریه نمیکنند! (۲)
مردها گریه نمیکنند! (۱)
مردها گیسو بافتن بلدند!
علت علاقه مندی من به سکس با مردها
تن من و آن مردها (یک گنگ بنگ)
تنفر از سکس با مردها
این تو و این مامانم
این همه دختر خوشگل. چرا من ؟
همهی ماجرا این بود
یکی برای همه ، همه برای یکی
چی از این بهتر؟!
کارما یا عقدهی اُدیپ؛ مسئله این است! (۵ و پایانی)
مگه از این اکیپ گنگ تر هم هست؟ 🤙 (۱)
سکس یا لز مساله این است
این قصه سر دراز دارد (۴ و پایانی)
این قصه سر دراز دارد (۳)
این قصه سر دراز دارد (۲)
این قصه سر دراز دارد (۱)
این اسمش زندگی نیست
البته که برنامه م این نبود باهاش بخوابم …
این چند ماه بارداری
نمیدونم چیشد که این شد (۲)
نمیدونم چی شد که این شد (۱)
من لایق این نبودم (۱)
این شورت مال کیه؟ (۴ و پایانی)
این شورت مال کیه؟ (۳)
این خونه به یه مرد احتیاج داره
چی شد که من این شدم؟
این شورت مال کیه؟ (۲)
این شورت مال کیه؟ (۱)
زن صاحب کار منو مجبور به این کار کرد
قبل این که گی کنی حتما بخون
خواندن این داستان جرم است! (۱)
این داستان یک اشتباه است
بنظر شما این عشق اشتباهه؟
این بار فرق میکرد
این یک داستان نیست
مگه نه اینکه این تنفرم از خودم به جاست؟!!
این دفعه فرق داره!
این داستان برای دختراست
این حس قشنگو، مدیون تو هستم
این داستان واقعیست (۱)
تجاوز وحشتناک ترین واقعه در این عالم
این منم
فاحشه یا عاشق یا زیر خواب مسئله این است
این حق من نبود…
عشق یا تجاوز؟ مشکل این است (۱)
کونی شدن و عاشق این کار شدن
داغ تو دارد این دلم
این پایانش نیست
این دوستی ادامه دارد
برداشت آزاد شما از این اتفاق ؟
فکر نمیکردم کار به این جاها بکشه
هرزه ی این شهر (۱)
عشق ممنوع تو این دنیای پر از خیانت
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
این دل لعنتی (۲)
این دل لعنتی (۱)
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کیری
این کیره، کس نیست !
اخ اخ این چی بود کون بود یا طویله
پشت این نقاب سیاه کیست؟ (۳ و پایانی)
پشت این نقاب سیاه کیست؟ (۲)
شکست سوم و آخر این بار به لطف انجمن کیر تو کس
پشت این نقاب سیاه کیست؟ (۱)
نباید این کارو می کردم
شب جمعه این هفته با خانم عزیزم
ریدم به این شانس
این فقط یه داستانه
این را با خشم مینویسم من انتخاب نکردم
کاش عاشق این حروم زاده نمیشدم
بعداز این اتفاق قدر همسرم را میدونم
این فصل را با من بخوان (1)
زندایی این دفعه رو شانس آوردی
این لذت بخش ترین درد دنیاست
شاید تقدیر من این بود
این داستان را نخوانید! (1)
مسئله این است: جلق یا سکس؟
این کس ها رو نباید بذاریم بپره
این طوری نطفه پسرمون بسته شد
دخترای این دوره زمونه
این کس تپل مال کیه؟
اشتباه کردم یا نکردم؟ مسئله این است
بچه های این دوره زمونه
سادگی و بدشانسی به این حد؟
آیا این کیر بود که رفت تو کونم؟
من و مریم و کیرم و این بغل دستیم
حقیقت زندگی این است (2)
حقیقت زندگی این است (1)
این زندگی که به دردم نخورد…
این چیه؟!
لعنت به این شانس
کون همکار خواهرم،مسئله این است
کی باهات این کار رو کرده؟
به این میگن شانس
آیا این داستان واقعی است؟
این است ناسازگاری زندگی
این ،من هستم!!!
میخوام این دفعه جرم بدی!
اگر این داداشو نداشتم…
بگارفتن یا نرفتن : مسئله این بود
منظور من این نبود !
این دختر خاله مردم آزار (۲)
این دختر خاله مردم آزار (۱)
این مدل رو کی دوست داره ؟
این به اون در , ناپدری !
نه ! این خیانت نیست
من این کاره نیستم
زنت این جوری می خواد رفیق 13 (قسمت آخر )
زنت این جوری می خواد رفیق 11
زنت این جوری می خواد رفیق 12
زنت این جوری می خواد رفیق 4
زنت این جوری می خواد رفیق 1
زنت این جوری می خواد رفیق 9
زنت این جوری می خواد رفیق 3
زنت این جوری می خواد رفیق 10
زنت این جوری می خواد رفیق 5
زنت این جوری می خواد رفیق 8
زنت این جوری می خواد رفیق 7
زنت این جوری می خواد رفیق 2
زنت این جوری می خواد رفیق 6
کونم همه چیو لو داد
بزرگترین کیری که در همه عمرم تجربه کردم
همه چی از جرات حقیقت شروع شد! (۴ و پایانی)
همه ی ما (۴)
همه اش از کافه شروع شد
همه ی ما (۲)
همه ی ما (۱)
من برعکس همه
همه برای مهدیس
همه چی از فانتزی شروع شد (۲)
همه چی از فانتزی شروع شد (۱)
همه میدونستن بچه خوشگلم
زن عمویی که همه دنیام بود
همهی روابط من (۲)
همه چیز اشتباهه (۲)
زن عموم همه چیزمه (۲)
آن چشم ها که همه ی هستی من است (1)
همه چی از چت شروع شد
سکسی که همه چیز را برد
همه چیز از یک اس ام اس شروع شد
کس همه رنگش خوبه
وقتی همه چیز برعکس باشه
یکدانه ای برای همه 1
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید