این داستان تقدیم به شما

سلام
اسمم محمد از روستاهای نزدیک #تبریز هستم #سرگذشت و داستانهای سایت شما را خوندم خواستم خاطرات خودم را بنویسم ببخشید زیاد وارد نیستم
18 ساله بودم داداش از خود بزرگترم که 7 سال از من بزرگه با دختری بنام مارال که 17 سال داشت ازدواج کرد من تو تبریز درس میخوندم تا روز عروسی مارال را ندیده بودم تو عروسی در لباس عروس دیدم خیلی زیبا بود قدش نسبتا بلند بود با تناسب اندامی بسیار زیبا #رقص چوپی من خیلی بلد بودم تا تونستم رقصیدم خصوصی تر که شد و مهمونای #غریبه رفتن عروسم قاطی مجلس ماها شد اونم رقص زیبایی کرد همه نوع داداشم اصلا رقص بلد نبود و نیست
شب رفتن تو حجله و داداش ترتیب مارالو داد و حسابی هم از کسش خون اومده بود علتشم اینه که کیر داداشم خیلی گنده بود دو سال گذشت خیلی با #مارال شوخی می کردم همدیگرو خیس می کردیم ما تو خونمون هم الاغ داشتیم و هم گاو یکروز الاغ کیرشو در اورد ماده الاغو گوشه ی حیاط بدجوری گایید منو مارال فقط اون بالا بودیم صحنه را دیدیم مارال گفت #بیچاره #الاغ #ماده چه زجری کشید گفتم مثل تو که دویال پیش همه تشکتونو خونی کرده بودین
منو زد با خنده گفت بی شعور خجالت بکش منو کردی الاغ
 
گفتم بالنسبت الاغ که افتاد دنبالم هی از این اتاق به اون اتاق تا منو گرفت با هم کشتی گرفتیم و من زدمش زمین زیرم تقلا می زد منو برگردونه نمی تونست
منم صاف خوابیده بودم رو سینه اش تا پاهاشو قفل کرد دور کمرم لیرم درست رو کسش افتاد از رو شلوار راحتیم و شلوار راحتی مارال که خیلی نازک و ظریفم بود کیرم تو دو ثانیه مثل چوب راست شد شلم کرد با دیتاش انگار که پرتم کنه کمی بالا شدم کیرم که سمت کس و نافش بود با یه دستش مثلن مبخاس هلم بده پایین قشنگ با دستش کیرمو تا کرد به سمت لای کیش سر کیرم به طرف کونش
تا کیرم لای کسش خوابید شروع کرد خودشو پیچ و تاب دادن
من یهویی گفتم میخام مثل خرمون جرت بدم خخخخخ
گفت عرضه نداری بکون ببینم می تونی رد کنی تو من یا نه !!!!!!!!!
منم زود شلوار راحتیمو کندمو مال مارالم تا دست زدم خودش کشید یک #پاشم در اورد گفت بکون #ببینم
که برای اولین دفعه کیرم خورد به کس زن
 
نمیدونستم سوراخش کجاست که با فشراد دادن یهویی دیدم کیرم رفت یه جای خیلی با مزه ای گفت فشارش بده مثل خر نر تا بره تو کس من خر ماده یه فشار دیگه که دادم انگاز تمام زور و هر چه انرژی تو بدنم بود از سر کیرم ریخت تو کس مارال مارال داشت خودشو پیچ و تاب می داد منم دردم می اومد که ابی بود که تو کسش می ریخت منو شاید 10 دقیقه رو خودش نگه داشت تا با بوسیدن و یاد اوری روزهایی که ارزوشو می کشیدم دو باره وجد اومدم اینبار بعدها فهمیدم مارالم ابش اومد چون اونم مثل من بی رمق شد دهنش باز چشماش #عاشقانه تر و سینه هاش خیلی سفت تر شد بی اختیار زبانمو انداخت تو دهنش مارالم تا میتونست مکش زد شروع کردم زیر گلوشو بوسیدن و ممه هاشو خوردن…

از اوم تاریخ 27 ساله با هم سکس داریم هنوز هیچکی نمیدونه جز بابام که چند سالیست فوت کرده اونم جریانش طولانی است
 
تبریز  ع.پ

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *